NOOR's reviews 's Reviews > سخت پوست
سخت پوست
by
by
پدرم با آخرین باران تابستانی برگشت . زیر عکس ها نوشته بودند《 بیرون آمدن مرده های قبرستان رامسر بر اثر باران شدید . 》
اینجا داستان خانواده ای چهار نفره است که شامل پدر ( داوود بیگی ) ، مادر ( عاطی ) ، پسر بزرگ تر ( امین ) و پسر کوچیک تر ( سینا ) میشه .
پدر داستان هر جایی که می رفت می خواست بماند و هر جایی که می ماند می خواست زودتر برگردد .
مادر داستان که تمام سعیش رو می کرد تا خانواده رو در صلح و آرامش نگه داره .
امین کسی که کلافگی اون رو به یک فرد دائما پرخاشگر تبدیل کرده بود .
سینا کسی که فقط ناظر هست و اعمال خانواده رو تحت نظر می گیره .
خانواده ای که بیشتر اتفاقات زندگیشون حول محور یک ویلا می چرخه
ویلایی که باعث میشه داوود احساس تعلق خاطر داشتن به یک جایی پیدا کنه
ویلا جاییه که داوود تمام تلاشش رو برای به ثمر رسوندن اون می کنه
تمام تلاشش برای راضی و خشنود نگه داشتن ساکنین ویلا چون معتقده که نونشون تو سفره ی همین مسافرهاست
من داوود رو نماد یک آدم شکست خورده می دیدم
دلیل اول : پدری که چون به صورت مکرر با شکست مواجه میشه و نتونسته به موفقیت دست پیدا کنه از پسر بزرگش به خاطر کار کردن وردست یک شعبده باز در رستوران ناراحت میشه و از پسر کوچیک ترش می پرسه که نمی خوای دکتر بشی ؟
دلیل دوم : داوود که از همه چیز قطع امید می کنه به خرافات روی میاره
به یک مجسمه ی کوچیک که از ژاپن سوغاتی آورده بود دل می بنده
مجسمه ای تحت عنوان ( گربه ی سفید شانس )
به عقیده اش این مجسمه می تونه از بدشانسی هاش دورش کنه و براش اتفاقات خوبی رو رقم بزنه
دلیل سوم : داوود به شرط بندی هم متوسل میشه و سعی می کنه از این طریق برنامه هایی که تو سرش داره رو اجرا کنه
داوود که باعث دلسرد شدن اعضای خانواده و دور شدن از همدیگه میشه سعی می کنه تا با وقف زندگیش برای ساکنین ویلا کاری کنه که از عذاب وجدانش کم بشه
هر چقدر که در حق خانواده ی خودش کم کاری کرد در عوضش سعی کرد تا با کمک به مسافرها و نشون دادن یک وجهه ی قوی از خودش حداقل پشتوانه ی اون ها باشه
تا جایی که حاضر بود ویلا رو تعمیر کنه ، در و پنجره ها رو از نو رنگ کنه اما درخواست پسرش برای ساختن یک اتاق در حیاط خونشون رو نادیده بگیره
توی این داستان از یک مسابقه ای زیاد حرف زده میشه که معروف به ( غرش در جنگل ) هست
مسابقه ای که داوود بارها و بارها نسخه ی ضبط شده ی اون رو نگاه می کنه و این باعث تمسخر از سمت امین میشه
از نظر امین این یه کار کاملا بيهوده هست اما از نظر من دیدن این مسابقه به داوود احساس قدرت میده یا حتی احساس بردن ! چیزی که داوود هیچوقت نتونسته تجربه کنه .
تنها نقطه ی مشترکی که امین و داوود با هم داشتن علاقه به این مسابقه بود .
امین یک پوستر از محمدعلی کلی که ایستاده بود بالای سر جورج فورمن خریده بود . توی عکس جورج فورمن ناک اوت شده بود ودو تا دستش بی حال بالای سرش افتاده بود روی زمین و محمدعلی با شورت سفید بالای سرش داد می زد و خیسی تنش توی عکس برق می زد .
* یه توضیح کامل تر درباره ی این مسابقه میدم :
(( محمدعلی کلی سه بار قهرمان سنگین وزن جهان شد که بار دوم در ۳۰ اکتبر سال ۱۹۷۴ در یک مبارزه تاریخی که《 غرش در جنگل / the rumble in the jungle 》نام گرفت توانست جورج فورمن ( قهرمان بدون شکست ) را ناک اوت کند و پیروز شود .
۶۰ هزار تماشاچی این مسابقه را تماشا می کردند .
جورج فورمن از محمد علی جوان تر و یکی از شکست ناپذیران تاریخ بوکس بود.قبل از مسابقه با محمد علی، جو فورمن با جو فریزر و کن نورتون مبارزه کرده بود و هر دوی آنها را از صحنه مسابقات حذف کرده بود.
این دو نفر تنها کسانی بودند که توانسته بودند محمد علی را شکست دهند. همه انتظار داشتند که شکست محمد علی برای جو فورمن ساده باشد اما برنده نهایی محمدعلی بود . ))
در رابطه با کشمکش های امین و داوود علت اینکه پدر و پسر انقدر از هم بیزارن اینه که خیلی شبیه همن
هر چقدر هم که بخوان پنهان بکنن اما اثراتش تو زندگی امین کاملا نمایانه
داوود دوست نداره که امین مثل خودش باشه
و امین هم دوست نداره که مثل پدرش باشه
و دقیقا به همین علت هم هست که بین اون ها جدایی می افته
هر چقدر از هم فاصله بگیرن که راهشون رو از هم جدا کنن نمیشه
و واقعا هم میشه به مثل《 خون خونو میکِشه 》ایمان آورد
پ . ن : توی کتاب از اصطلاح 《 خاش گیر 》 استفاده شده بود که من اولین بار بود همچین چیزی می شنیدم
* توضیحات : ( چه توضیحاتی عزیزم ؟! 😁 )
خب قضیه از این قراره که خاش گیر عناوینی دیگه ای هم داره مثل : 《 تُل گیر 》 ، 《 قاروقچی 》 ، 《 بندی 》 ، 《 فوتی 》 ، 《 چوبچی 》
حالا اصلا چی هست ؟
به خردههای غذا و دانههای حبوبات و تیغها و استخوانهای بسیار کوچک گوشت مرغ و ماهی «تُل» گفته میشود. این کلمه به معنای گرده و خرده غذا است. تلگیرها مدعی هستند که با خارجکردن اجسام خارجی گیرافتاده در گلو میتوانند التهاب و تورم لوزه را برطرف کنند .
این کار چندین روش دارد :
روش اول : فوت کردن داخل بینی تا اجسام یا تکه میوه و غذا که در اطراف لوزه گیر کرده خارج شود
روش دوم : جسم گیر کرده در حفره گلو را با ماساژ دادن به داخل معده رد کنید
روش سوم : با وارد کردن انگشت به درون دهان و خارج کردن جسم گیر کرده
و یک روش دیگه هم که در فضای مجازی دیدم از طریق دهان به دهان بود :(
پ . ن : کتاب سخت پوست دومین اثر ساناز اسدی می باشد که از نشر چشمه منتشر شده است .
اولین مجموعه داستان نویسنده به نام 《 نیازمندی ها 》در سال ۱۳۹۵ توسط نشر نیماژ به چاپ رسید .
کتاب سخت پوست در قالب 《 نوولا 》 نوشته شده است و رابطه ی مستقیم با تجربه ی زیسته ی جغرافیایی نویسنده در شمال ایران و شهرها و مردمان حاشیه ی ساحلی دریای خزر است .
داستان بلند یا نوولا در ادبیات داستانی ایرانی همیشه جایگاه متمایزی داشته . گاهی آن را رمان خوانده اند و گاهی داستان کوتاه ، در حالی که نوولا در طبقه بندی شکل های ادبی همواره جایگاهی مستقل داشته است . با توجه به معیارهایی مانند تعداد کلمات و تمایزهای روایی اش با رمان و داستان کوتاه ، ملاک ما نیز بر اساس استانداردهای جهانی در وهله ی اول تعداد کلمات است که بین ده تا سی چهل هزار کلمه است .
شماری از آثار بزرگ تاریخ ادبیات ما هم در قالب آن نوشته شده اند و همیشه بر سر رمان یا داستان بلند بودن شان بحث بوده است : بوف کور هدایت ، ملکوت صادقی ، مدیر مدرسه ی آل احمد ، از روزگار رفته حکایت گلستان ...
زمان داستان در کتاب سخت پوست به این صورت هست که فصل ها یک در میون از حال به گذشته می روند .
یعنی از سال ۹۵ به سال های ۷۶_۷۷ می رود .
و داستان بدین صورت نوشته شده که رگه های مشترکی از گذشته و حال را به هم پیوند بدهد .
نوع داستان و شخصیت های کتاب کاملا روایت ساده ای داشتن و اگر می خواید این کتاب رو بخونید نباید توقع داشته باشید که اتفاق های مهیجی رخ بده بلکه باید به داستان اجازه بدید تا در نهایت سادگی ، خودش رو مجذوب شما کنه .
* علت اینکه چرا به کتاب یک ستاره دادم : ( خوبی ها و بدی ها )
خوبی های داستان :
فضای کتاب آغشته بود به دریا ، سادگی ، زندگی آدمای معمولی ، بازار ماهی فروشا ، شوق و ذوق هنگام تعریف کردن مبارزه محمدعلی و فورمن ، صعود تیم ملی و شادی مردم در خیابان ها ...
همه ی این ها احساسات من رو برانگیخته می کرد و جوری توصیف شده بودن که من هر لحظه احساس می کردم خودم هم بین همون آدمام و همه ی اون لحظات رو با پوست و استخونم درک می کردم
داستان تا حدود صفحه ۵۰ اینا به قدری زیبا بود که حس می کردم دارم یک فیلم ایرانی رو تصور می کنم و مطمئن بودم حداقل ۴ ستاره رو میدم اما رفته رفته بدتر شد ....
بدی ها : اوج داستان از نیمه ی دوم یکهو خوابید و من احساس می کردم که شخصیت ها خیلی سردرگم هستن ، کارهایی می کردن که هیچ دلیل منطقی ای نداشت
داستان رفته رفته بدتر شد تا جایی که حس کردم نویسنده آخر داستان رو فقط می خواد سریع تر تمام کنه و با یک اتفاق عجیب در پایان داستان تعجب خواننده رو برانگیزه
** لطفا این قسمت رو دوستانی که هنوز کتاب رو مطالعه نکردن نخونن
این قسمت بخش هایی هستن که باعث تعجبم شدن
مورد اول : رفتار سینا آخر داستان مضحک بود
《 من پسر داوودم 》
میدونی منو یاد اون شخصیت های تو سریالا می ندازه که بعد از کلی ناپدید شدن یهو تو آخرین اپیزود سر و کله اش پیدا میشه
اینجا هم سینا تو داستان عملا واکنش خاصی نشون نمی داد ولی یهو آخرش این شکلی بود آره من هم سر پیازم هم ته پیاز
یه بار سینا زنگ زد به فرهاد تا خبر فوت پدرش رو بده و همین که اسم داوود رو آورد فرهاد گفت داوود کی هست بعد فکر کن آخر داستان بهش بگی من پسر داوودم
واکنش فرهاد : خب به .......
این داوود کی هست که دارم سرش تقاص پس میدم ؟!
مورد دوم : من متوجه نشدم که چرا امین آنقدر با مردم ویلا مشکل داشت
به خاطر این بود که دوست داشت مثل اونا باشه ؟
ولی خب این بازم دلیل نمیشه که هر وقت هرجا یک نفرو بهتر از خودمون دیدیم دست بزنیم به نابودی اون فرد
و در نهایت امیدوارم که از این ریویو لذت برده باشید ، می دونم طولاااانی شد ولی خب ...
اگر که این ریویو رو کامل خوندین باید بگم که یه عالمه ماچ بهتون ♡♡♡
اگر هم نخوندین بازم ماچ بهتون ♡♡♡
یه چیز بی ربط بگم
از شدت ذوق قلبم به تپش و دستام به لرزش افتاده
میشه گفت تقریبا اولین ریویویی هست که می نویسم و مشتاقانه منتظر نظراتتون چه مثبت چه منفی هستم و سعی می کنم از همشون برای ریویوهای بعدی درس بگیرم
همین دیگه
ماچ ماچ ماچچچچ
اینجا داستان خانواده ای چهار نفره است که شامل پدر ( داوود بیگی ) ، مادر ( عاطی ) ، پسر بزرگ تر ( امین ) و پسر کوچیک تر ( سینا ) میشه .
پدر داستان هر جایی که می رفت می خواست بماند و هر جایی که می ماند می خواست زودتر برگردد .
مادر داستان که تمام سعیش رو می کرد تا خانواده رو در صلح و آرامش نگه داره .
امین کسی که کلافگی اون رو به یک فرد دائما پرخاشگر تبدیل کرده بود .
سینا کسی که فقط ناظر هست و اعمال خانواده رو تحت نظر می گیره .
خانواده ای که بیشتر اتفاقات زندگیشون حول محور یک ویلا می چرخه
ویلایی که باعث میشه داوود احساس تعلق خاطر داشتن به یک جایی پیدا کنه
ویلا جاییه که داوود تمام تلاشش رو برای به ثمر رسوندن اون می کنه
تمام تلاشش برای راضی و خشنود نگه داشتن ساکنین ویلا چون معتقده که نونشون تو سفره ی همین مسافرهاست
من داوود رو نماد یک آدم شکست خورده می دیدم
دلیل اول : پدری که چون به صورت مکرر با شکست مواجه میشه و نتونسته به موفقیت دست پیدا کنه از پسر بزرگش به خاطر کار کردن وردست یک شعبده باز در رستوران ناراحت میشه و از پسر کوچیک ترش می پرسه که نمی خوای دکتر بشی ؟
دلیل دوم : داوود که از همه چیز قطع امید می کنه به خرافات روی میاره
به یک مجسمه ی کوچیک که از ژاپن سوغاتی آورده بود دل می بنده
مجسمه ای تحت عنوان ( گربه ی سفید شانس )
به عقیده اش این مجسمه می تونه از بدشانسی هاش دورش کنه و براش اتفاقات خوبی رو رقم بزنه
دلیل سوم : داوود به شرط بندی هم متوسل میشه و سعی می کنه از این طریق برنامه هایی که تو سرش داره رو اجرا کنه
داوود که باعث دلسرد شدن اعضای خانواده و دور شدن از همدیگه میشه سعی می کنه تا با وقف زندگیش برای ساکنین ویلا کاری کنه که از عذاب وجدانش کم بشه
هر چقدر که در حق خانواده ی خودش کم کاری کرد در عوضش سعی کرد تا با کمک به مسافرها و نشون دادن یک وجهه ی قوی از خودش حداقل پشتوانه ی اون ها باشه
تا جایی که حاضر بود ویلا رو تعمیر کنه ، در و پنجره ها رو از نو رنگ کنه اما درخواست پسرش برای ساختن یک اتاق در حیاط خونشون رو نادیده بگیره
توی این داستان از یک مسابقه ای زیاد حرف زده میشه که معروف به ( غرش در جنگل ) هست
مسابقه ای که داوود بارها و بارها نسخه ی ضبط شده ی اون رو نگاه می کنه و این باعث تمسخر از سمت امین میشه
از نظر امین این یه کار کاملا بيهوده هست اما از نظر من دیدن این مسابقه به داوود احساس قدرت میده یا حتی احساس بردن ! چیزی که داوود هیچوقت نتونسته تجربه کنه .
تنها نقطه ی مشترکی که امین و داوود با هم داشتن علاقه به این مسابقه بود .
امین یک پوستر از محمدعلی کلی که ایستاده بود بالای سر جورج فورمن خریده بود . توی عکس جورج فورمن ناک اوت شده بود ودو تا دستش بی حال بالای سرش افتاده بود روی زمین و محمدعلی با شورت سفید بالای سرش داد می زد و خیسی تنش توی عکس برق می زد .
* یه توضیح کامل تر درباره ی این مسابقه میدم :
(( محمدعلی کلی سه بار قهرمان سنگین وزن جهان شد که بار دوم در ۳۰ اکتبر سال ۱۹۷۴ در یک مبارزه تاریخی که《 غرش در جنگل / the rumble in the jungle 》نام گرفت توانست جورج فورمن ( قهرمان بدون شکست ) را ناک اوت کند و پیروز شود .
۶۰ هزار تماشاچی این مسابقه را تماشا می کردند .
جورج فورمن از محمد علی جوان تر و یکی از شکست ناپذیران تاریخ بوکس بود.قبل از مسابقه با محمد علی، جو فورمن با جو فریزر و کن نورتون مبارزه کرده بود و هر دوی آنها را از صحنه مسابقات حذف کرده بود.
این دو نفر تنها کسانی بودند که توانسته بودند محمد علی را شکست دهند. همه انتظار داشتند که شکست محمد علی برای جو فورمن ساده باشد اما برنده نهایی محمدعلی بود . ))
در رابطه با کشمکش های امین و داوود علت اینکه پدر و پسر انقدر از هم بیزارن اینه که خیلی شبیه همن
هر چقدر هم که بخوان پنهان بکنن اما اثراتش تو زندگی امین کاملا نمایانه
داوود دوست نداره که امین مثل خودش باشه
و امین هم دوست نداره که مثل پدرش باشه
و دقیقا به همین علت هم هست که بین اون ها جدایی می افته
هر چقدر از هم فاصله بگیرن که راهشون رو از هم جدا کنن نمیشه
و واقعا هم میشه به مثل《 خون خونو میکِشه 》ایمان آورد
پ . ن : توی کتاب از اصطلاح 《 خاش گیر 》 استفاده شده بود که من اولین بار بود همچین چیزی می شنیدم
* توضیحات : ( چه توضیحاتی عزیزم ؟! 😁 )
خب قضیه از این قراره که خاش گیر عناوینی دیگه ای هم داره مثل : 《 تُل گیر 》 ، 《 قاروقچی 》 ، 《 بندی 》 ، 《 فوتی 》 ، 《 چوبچی 》
حالا اصلا چی هست ؟
به خردههای غذا و دانههای حبوبات و تیغها و استخوانهای بسیار کوچک گوشت مرغ و ماهی «تُل» گفته میشود. این کلمه به معنای گرده و خرده غذا است. تلگیرها مدعی هستند که با خارجکردن اجسام خارجی گیرافتاده در گلو میتوانند التهاب و تورم لوزه را برطرف کنند .
این کار چندین روش دارد :
روش اول : فوت کردن داخل بینی تا اجسام یا تکه میوه و غذا که در اطراف لوزه گیر کرده خارج شود
روش دوم : جسم گیر کرده در حفره گلو را با ماساژ دادن به داخل معده رد کنید
روش سوم : با وارد کردن انگشت به درون دهان و خارج کردن جسم گیر کرده
و یک روش دیگه هم که در فضای مجازی دیدم از طریق دهان به دهان بود :(
پ . ن : کتاب سخت پوست دومین اثر ساناز اسدی می باشد که از نشر چشمه منتشر شده است .
اولین مجموعه داستان نویسنده به نام 《 نیازمندی ها 》در سال ۱۳۹۵ توسط نشر نیماژ به چاپ رسید .
کتاب سخت پوست در قالب 《 نوولا 》 نوشته شده است و رابطه ی مستقیم با تجربه ی زیسته ی جغرافیایی نویسنده در شمال ایران و شهرها و مردمان حاشیه ی ساحلی دریای خزر است .
داستان بلند یا نوولا در ادبیات داستانی ایرانی همیشه جایگاه متمایزی داشته . گاهی آن را رمان خوانده اند و گاهی داستان کوتاه ، در حالی که نوولا در طبقه بندی شکل های ادبی همواره جایگاهی مستقل داشته است . با توجه به معیارهایی مانند تعداد کلمات و تمایزهای روایی اش با رمان و داستان کوتاه ، ملاک ما نیز بر اساس استانداردهای جهانی در وهله ی اول تعداد کلمات است که بین ده تا سی چهل هزار کلمه است .
شماری از آثار بزرگ تاریخ ادبیات ما هم در قالب آن نوشته شده اند و همیشه بر سر رمان یا داستان بلند بودن شان بحث بوده است : بوف کور هدایت ، ملکوت صادقی ، مدیر مدرسه ی آل احمد ، از روزگار رفته حکایت گلستان ...
زمان داستان در کتاب سخت پوست به این صورت هست که فصل ها یک در میون از حال به گذشته می روند .
یعنی از سال ۹۵ به سال های ۷۶_۷۷ می رود .
و داستان بدین صورت نوشته شده که رگه های مشترکی از گذشته و حال را به هم پیوند بدهد .
نوع داستان و شخصیت های کتاب کاملا روایت ساده ای داشتن و اگر می خواید این کتاب رو بخونید نباید توقع داشته باشید که اتفاق های مهیجی رخ بده بلکه باید به داستان اجازه بدید تا در نهایت سادگی ، خودش رو مجذوب شما کنه .
* علت اینکه چرا به کتاب یک ستاره دادم : ( خوبی ها و بدی ها )
خوبی های داستان :
فضای کتاب آغشته بود به دریا ، سادگی ، زندگی آدمای معمولی ، بازار ماهی فروشا ، شوق و ذوق هنگام تعریف کردن مبارزه محمدعلی و فورمن ، صعود تیم ملی و شادی مردم در خیابان ها ...
همه ی این ها احساسات من رو برانگیخته می کرد و جوری توصیف شده بودن که من هر لحظه احساس می کردم خودم هم بین همون آدمام و همه ی اون لحظات رو با پوست و استخونم درک می کردم
داستان تا حدود صفحه ۵۰ اینا به قدری زیبا بود که حس می کردم دارم یک فیلم ایرانی رو تصور می کنم و مطمئن بودم حداقل ۴ ستاره رو میدم اما رفته رفته بدتر شد ....
بدی ها : اوج داستان از نیمه ی دوم یکهو خوابید و من احساس می کردم که شخصیت ها خیلی سردرگم هستن ، کارهایی می کردن که هیچ دلیل منطقی ای نداشت
داستان رفته رفته بدتر شد تا جایی که حس کردم نویسنده آخر داستان رو فقط می خواد سریع تر تمام کنه و با یک اتفاق عجیب در پایان داستان تعجب خواننده رو برانگیزه
** لطفا این قسمت رو دوستانی که هنوز کتاب رو مطالعه نکردن نخونن
این قسمت بخش هایی هستن که باعث تعجبم شدن
مورد اول : رفتار سینا آخر داستان مضحک بود
《 من پسر داوودم 》
میدونی منو یاد اون شخصیت های تو سریالا می ندازه که بعد از کلی ناپدید شدن یهو تو آخرین اپیزود سر و کله اش پیدا میشه
اینجا هم سینا تو داستان عملا واکنش خاصی نشون نمی داد ولی یهو آخرش این شکلی بود آره من هم سر پیازم هم ته پیاز
یه بار سینا زنگ زد به فرهاد تا خبر فوت پدرش رو بده و همین که اسم داوود رو آورد فرهاد گفت داوود کی هست بعد فکر کن آخر داستان بهش بگی من پسر داوودم
واکنش فرهاد : خب به .......
این داوود کی هست که دارم سرش تقاص پس میدم ؟!
مورد دوم : من متوجه نشدم که چرا امین آنقدر با مردم ویلا مشکل داشت
به خاطر این بود که دوست داشت مثل اونا باشه ؟
ولی خب این بازم دلیل نمیشه که هر وقت هرجا یک نفرو بهتر از خودمون دیدیم دست بزنیم به نابودی اون فرد
و در نهایت امیدوارم که از این ریویو لذت برده باشید ، می دونم طولاااانی شد ولی خب ...
اگر که این ریویو رو کامل خوندین باید بگم که یه عالمه ماچ بهتون ♡♡♡
اگر هم نخوندین بازم ماچ بهتون ♡♡♡
یه چیز بی ربط بگم
از شدت ذوق قلبم به تپش و دستام به لرزش افتاده
میشه گفت تقریبا اولین ریویویی هست که می نویسم و مشتاقانه منتظر نظراتتون چه مثبت چه منفی هستم و سعی می کنم از همشون برای ریویوهای بعدی درس بگیرم
همین دیگه
ماچ ماچ ماچچچچ
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
سخت پوست.
Sign In »
Reading Progress
June 20, 2024
–
Started Reading
June 20, 2024
– Shelved
June 24, 2024
–
Finished Reading
Comments Showing 1-15 of 15 (15 new)
date
newest »
message 1:
by
NOOR's reviews
(new)
-
rated it 1 star
Jul 04, 2024 07:59AM
دوستان حداکثر تا فردا شب برای این کتاب یک ریویو می نویسم 🙂
reply
|
flag
حالا این قضیه به دو بخش تقسیم شده یکی اونایی که میگن ازش نتیجه گرفتن یکی هم اونایی که میگن کلاهبرداری هست ، ممنون بابت نظرت سارا ♡
به به ببین کی ریویو نوشتهههههه،
خب داره روز به روز به تعداد کسایی که منتظر ریویوشونم، اضافه میشه.
خیلی کامل نوشتی
خب داره روز به روز به تعداد کسایی که منتظر ریویوشونم، اضافه میشه.
خیلی کامل نوشتی