Mojtaba's Reviews > چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم

چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم by Nader Ebrahimi
Rate this book
Clear rating

by
67531193
's review

it was amazing
Read 2 times

در ستايش همسر "ما بدون زنان خوب، مردان كوچكيم"

"آن روزها که تازه تمرین خطاطی را شروع کرده بودم، حدود سال های ۶۳-۶۵، به هنگام نوشتن، در تنهایی – در فضایی که بوی تلخ مرکب ایرانی در آن می پیچید و صدای سنتی قلم نی، تسکین دهنده ی خاطرم می شد که گرد ملالی چون غبار بسیار نرم بر کل آن نشسته بود – غالبا به یاد همسرم می افتادم – که او نیز همچون من و شاید نه همچون من اما به شکلی، گهگاه و بیش از گهگاه، دلگرفتگی، قلبش را خاکستری رنگ می کرد – و می کوشیدم که با جستجو، به امیدِ رسیدن به ریشه های گیاه بالنده و سرسخت اندوه و دانستنِ اینکه این روینده ی بی پروا از چه چیزها تغذیه می کند و شناختنِ شرایطِ رشد و دوامش، آن را نه آنكه نابود کنم، بَل زیر سلطه و در اختیار بگیرم. پس، یکی از خوب ترین راه های رسیدن به این مقصود را در این دیدم که متن تمرین های خطاطی ام را تا آنجا که مقدور باشد اختصاص دهم به نامه ی کوتاهی به همسرم"

محتواي نامه ها بهانه هاي كوچك زندگي است. تبريك عيد و تولد، گفتگوي نوشتاري بي پيرايه در مورد فلسفه زندگي و بعضا گلايه و نصيحت صادقانه.
ابراهيمي در نامه هايش (كه معمولا همسرش را بانوي عزيزم يا بانوي بسيار بزرگوارم خطاب مي كند) فضاي كلبه اي را تصوير مي كند كه اگر چه در برهه اي نسبتا طولاني رونق مادي نداشته، ولي صفايي هميشگي دارد.
آرمانگرايي مسئولانه يا آنچه خود نويسنده در كتابهايش كله شقي مي نامد به همراه محبتي اصيل به دور از نمايش و ابتذال، در سرتا سر متن نامه ها موج مي زند. همين است كه گذشت زمان، از زيبايي و گيرايي متن كم نكرده است.

" خوشبختی، ساختن عروسک کوچکی است از یک تکه خمیر نرم شکل‌پذیر… به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر…… خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است. "

اين كتاب را مي توان ستايش نامه اي از نويسنده براي همسرش، فرزانه ابراهيمي (منصوري) دانست، معلمي كه هر چند به خاطر ابراهيمي به ادبيات علاقمند شده و چند كتاب هم ترجمه كرده است ولي بزرگي او به خاطر روح بزرگ و بي نيازش است كه ابراهيمي در سايه اش باليده است و چرا ابراهيمي "او را همانند خاك خواهان نباشد؟."
خاكي كه در عشق و علاقه به آن، هرگز تقليلي نخواهد بود.

عزیز من!
امروز که بیش از همه ی عمرم، خاک این وطن دردمندم را عاشقم، و نمانده چیزی که کارم همه از عاشقی به جنون و آوارگی بکشد، بیش از همیشه آن جمله ی کوتاه که روزگاری درباره ی تو گفتم، به دلم می نشیند و خالصانه بودنش را احساس می کنم: « تو را چون خاک می خواهم، همسر من! » .
در عشق من به این سرزمین ، آیا امکان تقلیلی هست؟


"اين حقيقتا اسباب رضايت خاطر و سربلندي ماست كه بچه هايمان هرگز نديده و نشنيده اند كه ما از رفاه ديگران ، شادي هاي ديگران، داشتن هاي ديگران،‌سفره هاي ديگران و حتي سلامت ديگران، به حسرت سخن گفته باشيم. من و هرگز حتي يك نفس شك نكرده ام كه تنها، بي نيازي روح بلندپرواز تو اين سرافرازي و آسودگي بزرگ را به خانه ما آورده است....
تو با نگاهي پر شوكت و رفيع -همچون آسمان سخي- از ارتفاعي دست نيافتني، به همه ما آموختي كه مي توان از كمترين شادي متعلق به ديگران بسيار شاد شد، بدون توقع تصرف آن شادي يا سهم خواهي از آن.
من گفته ام و تو در عمل نشان داده اي "خوشبختي را نمي توان وام گرفت"


"بانوی بسیار بزرگوار من!
عجب سال هایی را می گذرانیم، عجب روزها و عجب ثانیه هایی را... و تو در چنین سال ها و ثانیه ها، چه غریب سرشار از استقامتی و صبور و سرسخت؛ تو که بارها گفته ام چون ساقه ی گل مینا ظریف و شکستنی هستی...
مرا نگاه کن بانوی من، که تنومندانه در آستانه ی از پا در آمدنم، و باز، در پیشگاه سال تازه از تو می خواهم که به من قدرت آن را بدهی که با رذالت ها کنار نیایم، و ذره ذره، رذالت های روح کوچک خویشتن را همچون چرکاب یک تکه کهنه ی زمین شوی، با قلیاب کف نفس و تزکیه بشویم و دور بریزم...
اینک، عزیز من ! ببین که سال تازه را چگونه به تو تبریک می گویم؛ آنسان که سنگی با کوبیدن خویش بر تُنگ بارفَتَنی.
اما چه کنم که بی تو فقیرم، و بی تو پا در رکابِ هزار گونه تقصیرم؟
چه کنم؟
شادباش سال نو بر تو ، و در سایه ات بر همه ی ما."

"از این که این روزها، گهگاه ، و چه بسا غالباً به خشم می آیی، ابداً دلگیر و آزرده نیستم.
من خوب می دانم که تو سخت ترین روزها و سال های تمامی زندگی ات را می گذرانی؛ حال آن که هیچ یک از روزها و سال های گذشته نیز چندان دلپذیر و خالی از اضطراب و تحمل کردنی نبوده است که با یادآوری آنها، این سنگ سنگین غصه ها را از دلت برداری و نفسی به آسودگی بکشی...
صبوریِ تو...صبوریِ تو...صبوریِ بی حساب تو در متن یک زندگی نا امن و آشفته، که هیچ چیز آن را مفرح نساخته است و نمی سازد ، به راستی که شگفت انگیز ترین حکایت هاست"

27 likes · flag

Sign into Goodreads to see if any of your friends have read چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم.
Sign In »

Reading Progress

Finished Reading
Finished Reading
November 15, 2023 – Shelved

Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)

dateDown arrow    newest »

Moh. Nasiri زیبا بود سپاس


Mojtaba M. wrote: "زیبا بود سپاس"

ارادت. ممنونم از توجهتون


back to top