Jump to ratings and reviews
Rate this book

چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم

Rate this book
عنوان: چهل نامه ­ی کوتاه به همسرم، نویسنده: نادر ابراهیمی؛ تهران، نشر روزبهان، 1369، در 146 ص؛ چاپ نوزدهم در 1390

140 pages, Paperback

First published January 1, 1990

Loading interface...
Loading interface...

About the author

Nader Ebrahimi

90 books949 followers
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در این شهر گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهٔ حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی، مدرک لیسانس دریافت کرد. او از ۱۳ سالگی به یک سازمان سیاسی پیوست که بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش درپی داشت. ارایهٔ فهرست کاملی از شغل‌های ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیت‌های گوناگون خود نیز پرداخته‌است. از جمله شغل‌های او بوده‌است: کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحه بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایران شناسی عملی و چاپ مقاله‌های ایران‌شناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتاب‌های کودکان و…
در تمام سال‌های پر کار و بیکار یا وقت‌هایی که در زندان بسر می‌برد، نوشتن را – که از ۱۶ سالگی آغاز کرده بود – کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانه‌ای برای شب» به‌چاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شده‌است که دربرگیرندهٔ داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه و پژوهش در زمینه‌های گوناگون است. ضمن آن‌که چند اثرش به زبان‌های مختلف دنیا برگردانده شده‌است.

ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهٔ تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگ‌ها و ترانه‌هایی برای آن‌ها ساخته‌است. او همچنین توانسته‌است نخستین مؤسسهٔ غیرانتفاعی – غیردولتی ایران‌شناسی را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمت‌های فراوانی برای سفر، تهیهٔ فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آن‌ها صرف کرد؛ ولی چنان‌که باید، شناخته و به‌کار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.
او فعالیت حرفه‌ای خود را در زمینهٔ ادبیات کودکان، با تأسیس «مؤسسهٔ همگام با کودکان و نوجوانان» – با همکاری همسرش – در آن مؤسسه متمرکز کرد. این مؤسسه، به‌منظور مطالعه در زمینهٔ مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهٔ نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهٔ خلق‌وخو، رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوه‌های یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان «ناشر برگزیدهٔ آسیا» و «ناشر برگزیدهٔ نخست جهان» را از جشنواره‌های آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد.
ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودکان، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران و چندین جایزهٔ دیگر را هم دریافت کرده‌است. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را به‌خاطر داستان بلند و هفت جلدی «آتش بدون دود» به‌دست آورده‌است.
او، پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری، بعدازظهر پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ در سن ۷۲ سالگی درگذشت.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
897 (30%)
4 stars
937 (31%)
3 stars
741 (24%)
2 stars
300 (10%)
1 star
114 (3%)
Displaying 1 - 30 of 305 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews566 followers
June 29, 2021
چهل نامه کوتاه به همسرم = Chehel Name ye Kotah Be Hamsaram = Quarante lettres courtes a ma femme = Forty Short Letters to My Wife, Nader Ebrahimi

Nader Ebrahimi (April 3, 1936 – June 5, 2008) was an Iranian writer, screenwriter, photographer, director and actor.

Forty Short Letters to My Wife is a collection of letters that ‎Nader Ebrahimi wrote to his wife while practicing the art of ‎calligraphy.

In these letters he talks about their life together, ‎their love and their problems, openly discussing their difficulties ‎and shared anxieties.‎

For Ebrahimi the writing of these letters was not just an ‎occasion for practicing calligraphy but an exercise in exploring ‎his understanding of life, love and the relationship between ‎husband and wife.‎

تاریخ نخستین خوانش: اول ماه نوامبر سال 1996میلادی

عنوان: چهل نامه ­ی کوتاه به همسرم، نویسنده: نادر ابراهیمی؛ تهران، نشر روزبهان، 1368، در 142ص؛ چاپ شانزدهم 1388؛ شابک9789645529190؛ چاپ نوزدهم در 1390؛ جهاد دانشگاهی به زبان فرانسه مترجم آنتا رضایی، 1399؛ در 110ص؛ شابک 9786004603614؛ چاپ بیست و یکم 1392، در 140ص؛ چاپ سی و پنجم 1396؛ در 138ص؛ موضوع نامه های نویسندگان ایران - سده 20م

نمیشود که تو باشی من عاشق تو نباشم؛ نمیشود که تو باشی، درست همینطور که هستی، و من هزار بار بهتر از این باشم و باز هزار بار عاشق تو نباشم، نمیشود میدانم؛ نمیشود که بهار از تو سرسبزتر باشد

همسفر!؛ در این راه طولانی که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد. بگذار خرده اختلاف‌هامان باهم باقی بماند؛ خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا؛ مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم. و هرچه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد؛ مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم؛ یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را، مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌ مان یکی و رویاهامان یکی. هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست؛ و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است

عزیز من! دو نفر که عاشق‌ اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند؛ اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است؛ عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست؛ من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری

عزیز من! اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد؛ بگذار در عین وحدت مستقل باشیم؛ بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم...؛ بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید؛ بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم، اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند؛ بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل؛ اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست؛ سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است...؛

بیا بحث کنیم؛ بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم؛ بیا کلنجار برویم. اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم. بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم؛ من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم؛ بی‌ آن‌ که قصد تحقیر هم را داشته باشیم
عزیز من! بیا متفاوت باشیم
― چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی

تاریخ بهنگام رسانی 07/04/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Soheila Amirabadi.
53 reviews29 followers
July 25, 2010
مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هرچه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هردو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را،یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن
هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است

بیا خاطرات مشترکمان را هرگز به دست باد نسپاریم

ای عزیز
انسان،آهسته آهسته عقب نشینی می کند
هیچ کس یکباره معتاد نمی شود
یکباره سقوط نمی کند
یکباره وا نمی دهد
یکباره خسته نمی شود،رنگ عوض نمی کند،تبدیل نمی شود و از دست نمی رود
زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد
و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می کند

هرگز نباید و حق نیست که لحظه های نادر خشم را، لحظه های قضاوت تلقی کنیم و آنچه در این لحظه های نفرین شده شرم آور بر زبان می آید معیار و مدرک قرار گیرد،لحظه های خشم لحظه های قضاوت نیست


Profile Image for sAmAnE.
1,202 reviews132 followers
January 15, 2024
مخواه كه هر دو يك آواز را بپسنديم يك ساز را ، يك كتاب را ، يك طعم را ، يك رنگ را و يك شيوه نگاه كردن را...مخواه كه انتخابمان يكي باشد، سليقه‌مان يكي و روياهامان يكي، هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معني شبيه بودن و شبيه شدن نيست...و شبيه شدن دال بر كمال نيست، بلكه دليل توقف است...
عزیزمن!
زندگی را تفاوت نظرهای ما می‌سازد و پیش می‌برد نه شباهت‌هایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یکی در دیگری؛ نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امر بر شدن و دربست پذیرفتن. من زمانی گفته‌ام: «عشق انحلال کامل فردیت است در جمع ». حال نمی‌خواهم این مفهوم را انکار کنم ؛ اما اینجا سخن از عشق نیست، سخن از زندگی مشترک است، که خمیرمایه‌ی آن می‌تواند عشق باشد یا دوست داشتن یا مهر و عطوفت یا ترکیبی از این‌ها، و در هر حال، حتی دو نفر که سخت و بی‌حساب عاشق هم‌اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو، صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی، قله‌ی علم کوه، رنگ سرخ، بشقاب سفالی را دوست داشته باشند... به یک اندازه هم. اگر چنین حالتی پیش بیاید، که البته نمی‌آید، باید گفت که یا عاشق، زائد است یا معشوق. یکی کافی‌ست. عشق، از خودخواهی‌ها و خود پرستی‌ها گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در « حضور » است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
.
تمام کتاب یه طرف این قسمت هم یک طرف...
Profile Image for Armin & Negin.
9 reviews19 followers
June 13, 2019
این کتاب در عین سادگی و کوتاه بودنش مخاطب رو متحیر میکنه با این حجم از عشق و علاقه که بین دو نفر میتونه وجود داشته باشه و خیلی جالب بود که بعد از خوندن کتاب «مردان مریخی و زنان ونوسی» به این عقیده رسیده بودم که نامه ها در رابطه های عاشقانه از اهمیت خیلی والایی برخورداره و بعد که این کتاب رو خوندم نمونه بارزش رو بین نادر ابراهیمی و همسرش دیدم و لذت بردم.
Profile Image for Sara Bakhshiani.
199 reviews43 followers
November 25, 2020
تبدیل شد به کتاب مورد علاقم
و مطمِنم بارها سراغش رو خواهم گرفت
درست که درمورد روابط بین دو نفر بود ولی واقعا یه سری جاهایی مشکلات خود فردیتم پیدا میکردی که چقدر اقای ابراهیمی قشنگ توصیف کرد بود
Profile Image for Haniyeh.Sdr.
18 reviews12 followers
March 28, 2020
ما در ادبیات سرزمینمون از این دست کتاب ها و نامه ها زیاد داریم،نامه های شاملو،آل احمد،یوشیج،ساعدی و گلرویی اما آنچه این کتاب رو از بقیه این کتابها متمایز میکنه و رنگ و بوی دیگری بهش میبخشه اینه که نامه های این کتاب برخلاف سایرین در مراحل اولیه آشنایی و شکل گیری عشق نوشته نشده بلکه در آستانه پنجاه سالگی نویسنده و همسرش پس از سالها زندگی مشترک نوشته شده.نقطه ای از زندگی که شور و هیجان اولیه عشق جای خودش رو به ثبات و اعتماد و دوست داشتنی عمیق داده.ما در این کتاب شاهد عشقی مانا هستیم که در میان مشکلات روزمره ،در بین مشکلات خانوادگی و مالی نه تنها کمرنگ نمیشه بلکه دلیلی میشه برای نزدیک تر شدن به هم.ونادر ابراهیمی در این کتاب بار دیگر به ما یاد آور میشه که حفظ عشق از بدست آوردنش مهم تر و باارزش تره.
Profile Image for Armina Salemi.
Author 2 books330 followers
July 21, 2020
من ریویو نویس و منتقد حرفه‌ای محسوب نمی‌شم، ولی خب.. نمی‌دونم. بقیه معمولاً این کتاب نادر ابراهیمی رو کمتر از سایر کتاباش می‌پسندن، من فقط عاشق این کتابش شدم. عموماً از چیزای عاشقانه و کتاب‌های ایرانی معاصر خوشم نمیاد، ولی این کتاب به قول خودمون روحمو رقیق کرد. :دی می‌دونید.. به دلم نشست. قشنگ بود. لطیف بود. مهربون و محکم بود. :)

به نظرم همین کافیه که بهش پنج ستاره بدم. :دی
Profile Image for Mojtaba.
111 reviews20 followers
December 1, 2019
در ستايش همسر "ما بدون زنان خوب، مردان كوچكيم"

"آن روزها که تازه تمرین خطاطی را شروع کرده بودم، حدود سال های ۶۳-۶۵، به هنگام نوشتن، در تنهایی – در فضایی که بوی تلخ مرکب ایرانی در آن می پیچید و صدای سنتی قلم نی، تسکین دهنده ی خاطرم می شد که گرد ملالی چون غبار بسیار نرم بر کل آن نشسته بود – غالبا به یاد همسرم می افتادم – که او نیز همچون من و شاید نه همچون من اما به شکلی، گهگاه و بیش از گهگاه، دلگرفتگی، قلبش را خاکستری رنگ می کرد – و می کوشیدم که با جستجو، به امیدِ رسیدن به ریشه های گیاه بالنده و سرسخت اندوه و دانستنِ اینکه این روینده ی بی پروا از چه چیزها تغذیه می کند و شناختنِ شرایطِ رشد و دوامش، آن را نه آنكه نابود کنم، بَل زیر سلطه و در اختیار بگیرم. پس، یکی از خوب ترین راه های رسیدن به این مقصود را در این دیدم که متن تمرین های خطاطی ام را تا آنجا که مقدور باشد اختصاص دهم به نامه ی کوتاهی به همسرم"

محتواي نامه ها بهانه هاي كوچك زندگي است. تبريك عيد و تولد، گفتگوي نوشتاري بي پيرايه در مورد فلسفه زندگي و بعضا گلايه و نصيحت صادقانه.
ابراهيمي در نامه هايش (كه معمولا همسرش را بانوي عزيزم يا بانوي بسيار بزرگوارم خطاب مي كند) فضاي كلبه اي را تصوير مي كند كه اگر چه در برهه اي نسبتا طولاني رونق مادي نداشته، ولي صفايي هميشگي دارد.
آرمانگرايي مسئولانه يا آنچه خود نويسنده در كتابهايش كله شقي مي نامد به همراه محبتي اصيل به دور از نمايش و ابتذال، در سرتا سر متن نامه ها موج مي زند. همين است كه گذشت زمان، از زيبايي و گيرايي متن كم نكرده است.

" خوشبختی، ساختن عروسک کوچکی است از یک تکه خمیر نرم شکل‌پذیر… به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر…… خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است. "

اين كتاب را مي توان ستايش نامه اي از نويسنده براي همسرش، فرزانه ابراهيمي (منصوري) دانست، معلمي كه هر چند به خاطر ابراهيمي به ادبيات علاقمند شده و چند كتاب هم ترجمه كرده است ولي بزرگي او به خاطر روح بزرگ و بي نيازش است كه ابراهيمي در سايه اش باليده است و چرا ابراهيمي "او را همانند خاك خواهان نباشد؟."
خاكي كه در عشق و علاقه به آن، هرگز تقليلي نخواهد بود.

عزیز من!
امروز که بیش از همه ی عمرم، خاک این وطن دردمندم را عاشقم، و نمانده چیزی که کارم همه از عاشقی به جنون و آوارگی بکشد، بیش از همیشه آن جمله ی کوتاه که روزگاری درباره ی تو گفتم، به دلم می نشیند و خالصانه بودنش را احساس می کنم: « تو را چون خاک می خواهم، همسر من! » .
در عشق من به این سرزمین ، آیا امکان تقلیلی هست؟


"اين حقيقتا اسباب رضايت خاطر و سربلندي ماست كه بچه هايمان هرگز نديده و نشنيده اند كه ما از رفاه ديگران ، شادي هاي ديگران، داشتن هاي ديگران،‌سفره هاي ديگران و حتي سلامت ديگران، به حسرت سخن گفته باشيم. من و هرگز حتي يك نفس شك نكرده ام كه تنها، بي نيازي روح بلندپرواز تو اين سرافرازي و آسودگي بزرگ را به خانه ما آورده است....
تو با نگاهي پر شوكت و رفيع -همچون آسمان سخي- از ارتفاعي دست نيافتني، به همه ما آموختي كه مي توان از كمترين شادي متعلق به ديگران بسيار شاد شد، بدون توقع تصرف آن شادي يا سهم خواهي از آن.
من گفته ام و تو در عمل نشان داده اي "خوشبختي را نمي توان وام گرفت"


"بانوی بسیار بزرگوار من!
عجب سال هایی را می گذرانیم، عجب روزها و عجب ثانیه هایی را... و تو در چنین سال ها و ثانیه ها، چه غریب سرشار از استقامتی و صبور و سرسخت؛ تو که بارها گفته ام چون ساقه ی گل مینا ظریف و شکستنی هستی...
مرا نگاه کن بانوی من، که تنومندانه در آستانه ی از پا در آمدنم، و باز، در پیشگاه سال تازه از تو می خواهم که به من قدرت آن را بدهی که با رذالت ها کنار نیایم، و ذره ذره، رذالت های روح کوچک خویشتن را همچون چرکاب یک تکه کهنه ی زمین شوی، با قلیاب کف نفس و تزکیه بشویم و دور بریزم...
اینک، عزیز من ! ببین که سال تازه را چگونه به تو تبریک می گویم؛ آنسان که سنگی با کوبیدن خویش بر تُنگ بارفَتَنی.
اما چه کنم که بی تو فقیرم، و بی تو پا در رکابِ هزار گونه تقصیرم؟
چه کنم؟
شادباش سال نو بر تو ، و در سایه ات بر همه ی ما."

"از این که این روزها، گهگاه ، و چه بسا غالباً به خشم می آیی، ابداً دلگیر و آزرده نیستم.
من خوب می دانم که تو سخت ترین روزها و سال های تمامی زندگی ات را می گذرانی؛ حال آن که هیچ یک از روزها و سال های گذشته نیز چندان دلپذیر و خالی از اضطراب و تحمل کردنی نبوده است که با یادآوری آنها، این سنگ سنگین غصه ها را از دلت برداری و نفسی به آسودگی بکشی...
صبوریِ تو...صبوریِ تو...صبوریِ بی حساب تو در متن یک زندگی نا امن و آشفته، که هیچ چیز آن را مفرح نساخته است و نمی سازد ، به راستی که شگفت انگیز ترین حکایت هاست"

Profile Image for Mohammad Sadegh Rafizadeh.
51 reviews57 followers
April 5, 2017
همیشه با کتاب های پی دی اف مشکل داشتم و نمی تونستم ارتباط برقرار کنم و هرچی و شروع می کردم همون ابتدای کار ولش می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم برای یکبار هم که شده یه کتاب و تا انتها بخونم( البته اینم بگم که من کتاب پی دی اف فقط فقط در سفر می خونم و با توجه به اینکه دیوانه سفرم پس پی دی اف هم خیلی مهمه برام)، تا اینکه تصمیم به خوندن این کتاب گرفتم، می تونم بگم برای خوندن پی دی اف،
یا کتاب باید کوتاه باشه یا اینقدر کشش داشته باشه که در بدترین شرایط سفرم آدم و مجبور به خوندن کنه.
این کتاب هر دو عامل و داشت.
ودر آخر
از سادگی و صداقت کتاب بسیار لذت بردم، لذتی که تا اواسط مسافرت همراه من بود.
Profile Image for Leila.
194 reviews73 followers
November 24, 2020
مضمون کتاب از عنوانش کاملا مشخص است.
از این جهت که نویسنده چنین شیفته و قدردان محبت همسرش هست برایم بسیار خوشایند بود؛ ولی به عنوان مخاطبی که صرفا به مطالعه‌ی نامه‌ها می‌پردازد، نوشته‌ها برایم شعارگونه و نصیحت‌مآبانه آمد.

بخش‌هایی از کتاب:

- قهر، پرتاب کدورت‌هاست.

- هر کس که کاری می‌کند، هرقدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی است که کاری نمی‌کنند.

- ما تا زمانی‌که می‌کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت کنیم، از قضاوت دیگران نخواهیم ترسید و نخواهیم رنجید.

- ما نکاشته‌‌هایمان را هرگز درو نمی‌کنیم.

- انسان، بدون گریه، سنگ می‌شود.

- عشق، در قفس واژه‌ها و جمله‌ها نمی‌گنجد، مگر آنکه رنج اسارت و حقارت را احساس کند.

- در کودکی، چه بی‌خیالی بیمه کننده‌ای هست.

- همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

خرداد ۹۹
Profile Image for Mohammad.
116 reviews18 followers
June 18, 2017
بَه کتابی
چه کتابی
فوق العاده عالی
نامه آخر شاهکاره
Profile Image for mansoureh.
6 reviews4 followers
Read
May 6, 2007
اي عزيز!

راست مي گويم.
من هرگز يك قدم جلوتر از آن جا كه هستم را نديده ام.
قلمم را ديده ام چنان كه گويي بخشي از دست زاست من است؛ و كاغذ را.
من هرگز يك قدم جلوتر از آن جا كه هستم را نديده ام.
من اينجا «من» را ديده ام – كه اسير زندان بزرگ نوشتن بوده است، هميشه ي خدا، كه زندان را پذيرفته، باور كرده، اصل بودن پنداشته، به آن معتاد شده، و به تنها پنجره اش كه بسيار بالاست دل خوش كرده...
و آن پنجره، تويي اي عزيز!
آن پنجره، آن در، آن ميله ها، و جميع صداهايي كه از دوردست ها مي آيند تا لحظه يي، پروانه وش، بر بوته ذهن من بنشيند، تويي...
اين، مي دانم مدح مطلوبي نيست
اما عين حقيقت است كه تو مهربان ترين زندانبان تاريخي.
و آن قدر كه تو گرفتار زنداني خويشتني
اين زنداني، اسير تو نيست –
كه اي كاش بود
در خدمت تو، مريد تو، بنده ي تو ...
و اين همه در بند نوشتن نبود
اما چه مي توان كرد؟
تو تيمار دار مردي هستي كه هرگز نتوانست از خويشتن بيرون بيايد
و اين، براي خوبترين و صبور ترين زن جهان نيز آسان نيست.
مي دانم.
اينك اين نامه ها
شايد باعث شود كه در هواي تو قدمي بزنم
در حضور تو زانو بزنم
سر در برابرت فرود آورم
و بگويم: هر چه هستي هماني كه مي بايست باشي، و بيش از آني، و بسيار بيش از آن. به لياقت تقسيم نكردند؛ والا سهم من، در اين ميان، با اين قلم، و محو نوشتن بودن، سهم بسيار نا چيزي بود: شايد بهترين قلم دنيا، اما نه بهترين همسر...
Profile Image for Shakiba Bahrami.
266 reviews61 followers
December 1, 2018
از متن کتاب:


من از آن می‌ترسم، بسیار می‌ترسم، که باورِ چیزی به نام 《زندگی، مستقل از زندگان》 آهسته آهسته ما را به چنگِ خشونتی پایان ناپذیر بیندازد و اسیر این اعتقادمان کند که بی‌رحمی، در ذات زندگی است؛ بی‌رحمی هست حتّی اگر بی‌رحم وجود نداشته باشد.
این نکته بسیار خطرناک است، حتی خطرناکتر از خودکشی.




فکر میکردم یه کتاب عاشقانه ی ساده باشه. اشتباه نمیکردم. یک کتابِ کوتاهه، درباره ی عشق و همین طور ساده. اما حس خوبی که بهم داد، حس بد کتاب قبل (بوف کورِ هدایت) رو شست و برد (تا حدودی) از عشق گفت، از اندوه، از شادی و اینکه رابطه‌ی این سه تا چیه. شاید خیلیا با حرفاش موافق نباشن و بگن عشق فقط غمه و لاغیر. اما شنیدن چیز خوبی مخالف حسی که تو سرمونه هم لازمه. از اغراق اینکه همسرش رو اندازه خدا بالا برده بود خوشم نیومد (و صد در صد یک نظرِ پوچه چون اونی که باید خوشش بیاد من نیستم(((: پس این هیچی) اما از اینکه سال ۶۸(چاپ اول) انقدر یک نفر ذهن باز و روشنی داشته که میگه :
"ما برای تکمیل هم آمده‌ییم، نه برای تعذیب و تعزیر هم."



در یک کلمه؛ دلنشین. 🥰
31 reviews29 followers
February 15, 2015
نخواندم. شنیدم.
و "کتاب صوتی" یکی از نعمات جلیۀ خداوند در زمان ماست که من به تازگی آن را کشف کرده ام.


نادر ابراهیمی را رمانتیک میخواندم، قبلترها.
یک عاشقانۀ آرام را که خواندم، "رمانتیک" بود، اما خوب بود. لازم بود، بایسته.

"یک عاشقانۀ آرام" میخواست داستان باشد. همین داستان بودن، فاصله از مخاطب است، فاصله از واقعیت. و این فاصله را "چهل نامه" ندارد که خواستار داستان بودن نیست. عین واقعیت حرفهای مردی است عاشق، که در زمین زندگی میکند و برای معشوق زمینی اش، همسرش، مینویسد به آرزوی آسمانی ماندن. زمینی به آرزوی آسمانی شدن! واقعی به آرزوی حقیقت بودن.

همین است که خوب است و خواندنی اش میکند.
***


آخرش هم تصمیم گرفتم "بیست نامۀ بلند به پدرزنم» بنویسم. :)
Profile Image for Masoum.
38 reviews58 followers
March 27, 2017
چهل تا نامه که از هر کدومش میشه یه درسِ عالی راجع به زندگی مشترک یاد گرفت. زبان نویسنده صمیمی و جملاتش دلنشین و سرشار از احساس و به شدت تاثیرگذاره.
هر چند با صد در ��دِ چیزهایی که تو کتاب بیان شده موافق نیستم، ولی کتابِ آموزنده ای بود و از خوندنش لذت بردم:)
Profile Image for Leila.
117 reviews223 followers
Read
February 16, 2024
این کتاب رو برای شخص دیگه ای گرفته بودم ولی با یک نگاه دیدم تو نیم ساعت تمام چهل نامه رو خوندم.وقتی کتابی رو خیلی دوست داشته باشم دوست ندارم زود تموم بشه. این کتاب تقریبا حرف هاش از جنس حرف هایی بود که برام تازگی نداشت فقط تو یه نثر زیبا نوشته شده بود.
Profile Image for Maryam Shahriari.
256 reviews948 followers
December 14, 2009
خب توقع بیشتری ازش داشتم. یعنی این جوری بود که یکی از نامه هاش رو توی نت خونده بودم و مشتاق شدم تا برم همه رو بخونم. الان دیدم کل کتاب به خاطر همون نامه و دو سه تای دیگه معروف شده! :دی


نامه های 27 و 33 و 34 و 35 و 37 و 38 و 40 نامه های خوب کتاب بود. یعنی بقیه خیلی شخصی تر بود ولی اینای دیگه ارزش خونده شدن توسط بقیه رو هم داشت. مخصوصاً 34 که اساسی ازش لذت بردم

در کل این جور حرفای قشنگ وقتی جذاب میشه که تو حال و هواش باشی! :وینک


دوشنبه 23 آذر 88
Profile Image for Elmira Shahan.
109 reviews37 followers
March 13, 2017
نوشته های نادر ابراهیمی خیلی ادبی و شعرگونه ست. یعنی توی بعضی جاها انگار بخشی از یک شعر سپید رو می خونیم. نوع نگاه او به زندگی نگاه بسیار دوست داشتنی و مثبتیه. خیلی خودشه و به شدت از تقلید و تکرار گریزانه! من نوع نگاهش رو واقعا دوست دارم. هرچند جامعه امروز شاید خیلی با این خلقیات بیگانه باشه. متاسفانه خیلی ها این کتاب رو می خونن و به به و چهچه می کنن. حقیقت اینکه خیلی هاشون دقیقا همون مردم عیب جو و پر آزاری هستن که نادر ابراهیمی توی کتابش توصیف کرده.
Profile Image for Negin.
11 reviews16 followers
October 18, 2018
نامه ی بیست و ششم
بدون احساسِ کمترین خجالت، به پهنای صورت گریستن را دوست می دارم؛ اما نه به خاطر این یا آن مساله ی حقیر، نه به خاطر دنائتِ یک دوست، نه به خاطر معشوق گریزپای پر ادا، و آنکه ناگهان تنهایمان گذاشت و رفت، و آنکه اینک در خاک خفته است و یادش به خیر، و نه به خاطر خُبثِ طینتِ آنها که گره های کورِ روحِ صغیرشان را تنها با دندانِ شکنجه دادنِ دیگران می خواهند باز کنند...
نه..اشک نه برای آنچه که بر تک تک ما در محدوده ی مُحقّر زندگیِ فردی مان می گذرد؛ بلکه به خاطر مجموع مشقّاتی که انسان در زیر آفتاب کشیده است و همچنان می کشد؛ به خاطر همه ی انسانهایی که اشک می ریزند و یا دیگر ندارند که بریزند.
گریستن به خاطر دردهایی که نمی شناسی شان، و درمان های دروغین.
به خاطر رنج های عظیمِ آنکس که هرگز او را ندیده یی و نه خواهی دید.
به خاطر بچه های سراسر دنیا، که ما چنین جهانی را به ایشان تحویل می دهیم و می گذریم..
عزیز من!
اینک سخنی از 《سهراب》 به خاطرم می آید، در باب گریستن، که شاید نقطه ی پایانی بر این نامه نیز به حساب آید:
《بی اشک، چشمان تو ناتمام است
و نمناکیِ جنگل نارساست》
81 reviews6 followers
December 22, 2018
اولش که کتابو شروع کردم؛فکر کردم بهش یه ستاره میدم؛اما کم کم که پیش رفتم،به ۴ستاره رسیدم،ولی خب در نهایت به ۳ ستاره رسیدم...تا جایی که یادمه؛هیچوقت نظرم راجع به یه کتاب اینقدر تغییر نکرده بود!
خوب بود؛حرف هایی توش داشت که خیلی درست بود و گاهی بهم یه تلنگری وارد میکرد؛اما چون این سبک کتاب خیلی مورد علاقه م نیست؛۳ ستاره دادم.
Profile Image for Niloofar.
2 reviews7 followers
November 28, 2012
خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست، ساده بگیریم
مادر بزرگی داشتم که برای دیدار حضرت خضر، برنامه ای چھل روزه داشت. چھل روز، تاریک روشن سحر، بعد از
نماز، خود را صفا می داد، جلوی خانه را آب و جارو می کرد، قدری گلاب به فضا می بخشید، و روز چھلم به
انتظار می نشست. نخستین پیرمردی که می گذشت، برای مادربزرگ ، حضرت خضر بود. مادربزرگ از او چیز
زیادی نمی خواست، چیز تازه ای نمی خواست، توقعی نداشت، و از روزگار با او به شکایت سخن نمی گفت.
مادربزرگ، فقط، زیر لب می گفت: ای حضرت ! سلامت و شادی را در خانه ی ما حفاظت کن .
مادر بزرگ ، غیرممکن را با مھربانی و خلوصش نه تنھا ممکن بل بسیار آسان کرده بود.
Profile Image for Moh. Nasiri.
317 reviews107 followers
July 18, 2019
کتابی برای هدیه به همسر
و بهانه ای برای نوشتن حرف های عمیق دل به همسر
گزیده
عزیز من! اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار در عین وحدت مستقل باشیم. بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.. بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید. بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم، اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند. بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل. اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست. سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است...؛
32 reviews6 followers
April 2, 2020
“تو گرچه تکیه گاه منی، اما خود، در تنهایی، ساقه ی باریک یک گل مینایی. مگذار حتی نسیم یک اضطراب، این ساقه ی نازک را مختصری خم کند. شکستن تو، در هم شکستن من است.”

“ما باید تا آخرین روز زندگی‌مان— که اینگونه به دشواری برپا نگهش داشته‌ییم— تازه بمانیم.
به خدا قسم که این حق ماست.”

نوشته هایی سرشار از درددل و شادی های پنهانی که شاید رو در رو گفتنشان سخت باشد. گاها یک نامه و یک نوشته احساس را آن گونه که باید و حس می شود نشان می دهد نه آن گونه که می نماییم. گاهی نوشتن بهتر از سخن گفتن است.
Profile Image for Frahmani110.
67 reviews12 followers
July 3, 2018
از اون دسته کتابهایی که هرچند وقت یکبار باید از قفسه ی کتابخانه خارجش کنیم و دوباره و دوباره جملاتش رو مرور کنیم ... کتاب نیست، نوشداروست برای رنج های ساده ی زمانه ی ما ...
Profile Image for Babak.
85 reviews76 followers
January 5, 2020
به نظرم اگه مرحوم ابراهیمی می‌دونست که در آینده قراره کتابی بنویسه به اسم "یک عاشقانه آرام"، اسم این کتاب رو می‌گذاشت "مقدمه‌ای بر یک عاشقانه آرام". فضای نامه‌ها خیلی شبیه هستند به فضای کتاب "یک عاشقانه آرام" و نادر ابراهیمی تو این کتاب خطاب به همسرش در مورد خیلی از مسائل نوشته؛ مسائلی بعضاً پیش پا افتاده که ممکنه تو هر زندگی‌ای پیش بیاد و نوشتن در موردشون ممکنه کار سخت، اما بسیار ارزنده‌ای باشه.
نثر کتاب، مثل خیلی دیگه از (یا شاید همه‌ی) کتاب‌های نادر ابراهیمی، شعرگونه و پر از شعار در دفاع از امید و ارزشمندی زندگیه. و این شمایید که تعیین می‌کنید دوست دارید همچین خطابه‌هایی بخونید یا نه! من سابقاً این ادبیات نادر ابراهیمی رو خیلی دوست داشتم، اما تو این کتاب دیگه ازش خسته شده بودم که چند تا دلیل می‌تونم براش متصور باشم:
1. حال روحیم موقع خوندن این کتاب خیلی مساعد نبود! (به عبارتی اصلاً تو حال و هوایی نبودم که بتونم از این دست حرف‌ها بشنوم: زندگی زیباست، من خوشبختم، تو خوبی، ما باید شاد باشیم و شاد بودن هدیه‌ی ما به دنیاست)
2. به نظرم تو این مدت اخیر زیادی توی عاشقانه‌ها غرق شدم و یه مهندس ظرفیت این همه لطافت رو نداره. باید تا یه مدت کم کنم خوندن کتاب‌هایی در این حد لطیف رو :)

پیشنهاد: کتاب رو برای همسرتون هدیه بخرید و هرازگاهی یک یا دو تا نامه از کتاب بخونید! ولی خب من متأسفانه (یا شاید خوشبختانه) همسر ندارم و این روش جوابگو نیست؛ در نتیجه مجبور بودم کتاب رو تموم کنم و به کتابخونه برگردونم! :))
Profile Image for Fahim.
258 reviews111 followers
September 26, 2018
مستقل از انسان و آنچه که انسان میکند، در جستجوی چیزی در ذات زندگی نباید بود.
هرگز از زندگی، آنگونه که انگار گلدانی ست بالای تاقچه یا درختی در باغچه ، جدا از تو و نیروی تغییردهنده ی تو ، گِله مکن......
****
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هرچیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم، اما نخواهیم که بحث مارا به نقطه ی مطلقا واحدی برساند. بحث باید مارا به ادراک متقابل برساند، نه فنای متقابل...
****
من هرگز آرزویی جز این نداشته ام که بچه هایمان با هنر آشنا باشند ، یعنی با عصاره ی اندوه و عصاره ی شادی. غم با چگالی بسیار بالا و شاد�� با غلظتی غریب:هنر همین است.
****
و اما نامه ی آخر که حرف به حرف و کلمه به کلمه ش زیباست و خواندنی... روحت شاد نادر ابراهیمی... چه زیبا اندیشه کردی و چه زیبا زیستی... 🌹🌹🌹🌹
Profile Image for Farshadkhm.
119 reviews3 followers
September 24, 2020
نادر ابراهيمي كتاب چهل نامه كوتاه به همسرم (فرزانه منصوري) را زماني نوشته است كه به تمرين خطاطي مي پرداخته است. اين كتاب در عين سادگي و كوتاه بودنش مخاطب رو متحير ميكنه با اين حجم ا�� عشق و علاقه كه بين دو نفر ميتونه وجود داشته باشه.
نادر ابراهيمي در ارتباط با انگيزه چاپ اين كتاب ميگويد: "...و اين شد كه تدريجأ تعداد اين نامه ها كه نگاهي هم داشتند به جريان عادي زندگي، رو به فزوني نهاد، تا آنجا كه فكر كردم اين مجموعه، شايد، فقط نامه هاي من به همسرم نباشد، بلكه سخنان بسياري از همسران به همسرانشان باشد، و به همين دليل به فكر بازنويسي و چاپ و انتشار آنها افتادم.
نوشته هاي نادر ابراهيمي بسيار ادبي و شعرگونه است. نوع نگاه او به زندگي بسيار مثبت و دوست داشتني است. خيلي خودشه و از تقليد و تكرار هم به شدت گريزان. من نوع نگاهش رو بسيار دوست داشتم و تحسين ميكنم.
Profile Image for Nasim.
127 reviews20 followers
March 25, 2022
قلم و نگارش نویسنده برای من دلچسب بود، من تو این حیطه ها نامه های آقای شاملو ب آیدارم خونده بودم ولی این بیشتر ب جونم چسبید و برام قشنگ تر بود
توصیفات زیبا، دلنشین و ی جورایی پندطور بودن ک من خیلی میپسندمش خیلی زیبا روایات و اتفاقات زندگی انسان ها نگارش شده بود
قلم آقای ابراهیمی دلچسب و شیرین و ادبیه ، ادبی ای ک از همون ادبی بودنش لذت میبرید! شاید اگر ادبی شکل نبود اصن دوستش نمی‌داشتم(فعلم ساختیم نمی‌داشتم چیه آخه)
امتیازم بهش۴عه چون واقعا دوستش داشتم بهش پنج میدم موقعی ک کتاب صوتیشو گوش میدادم واقعا ب روح و جونم چسبید
و نامه های ۲۴ام،۲۶ام،۲۹ام،۳۰ام،۳۲ام۳۷ام،۴۰ام رو واقعا دوست داشتم حتما نسخه فیزیکیش رو میخرم تا تو کتابخونم داشته باشمش، جزو گنجینه های قشنگ کتابخونم میشه✨
Profile Image for Ladan.
185 reviews466 followers
December 9, 2019
چند سال پیش تو خوابگاه یکی از هم اتاقی هام کتاب رو بهم داد تا بخونم، خودش هم کنار هر صفحه نامه ای برای نامزدش نوشته بود. خواندن نامه های دوستم برام لذت بخش تر بود. الان ازش چیزی یادم نیست اما میدونم اون موقع به نظرم اغراق آمیز اومد! اصلا نمیفهمم چرا خوندمش، واقعا دانشگاه از زندگی سیرم کرده بود گویا! اما کریستین بوبن تو این تم به نظرم خیلی باورپذیرتر و شیرین تر مینویسه
Displaying 1 - 30 of 305 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.