فرشاد's Reviews > سیاه‌ مشق

سیاه‌ مشق by هوشنگ ابتهاج
Rate this book
Clear rating

by
31207039
's review

it was amazing

یادم‌ میاید سالها پیش از این زمانی که کودکی خردسال بودم روزی گلهای زرد رنگی که از باغچه چیده بودم‌ بر سر بالین مادربزرگ بردم .. مادربزرگ گلهای زرد را که دید اهی کشید و‌خواند ً گل زرد و‌گل زرد و‌گل زرد ..بیا با هم‌بنالیم از سر درد ...َ مادر بزرگ چند روز بعد مرد .. حالا سایه را میخوانم و به این بیت که میرسم باز گریه میکنم .. میدانم سایه شاعر درد است .. اصلا سایه را وقتی باید بخوانی که غمگین باشی ..مثل این شب های من .. قدم‌ میزنم .. در این کوچه‌هایی که‌تاریک‌ هستند .. کوچه های سرد و خلوت تهران .. انگار سوز سرما از کوههای برف گرفته شمال صاف میاید و میخورد روی گونه های ادم .. با لبهای یخ زده زمزمه میکنم ً تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت ارام ..غزلم قصه درد است که پرورده دردم ً ...این بیت ها عمق جانم‌را میشکند .. این بیت ها ادم‌را میکشد ...همچنان قدم میزنم .. حالا اخرین مسافر اتوبوس شب شده ام .. کتاب را باز میکنم .. میرسم به این بیت که ً تو مرد باش و‌میندیش از گرانی درد .. که درد همیشه به سر وقت مرد میاید ...ً در تاریکی اتوبوس شب انگار فقط میتوان اشک‌ریخت .. تووی این تنهایی مطلق میشود حال سایه را فهمید .. معنای اشک‌های سایه را بعد از رفتن کیوان .. معنی دردهای زندانی شماره ده را ..توی این شعر ها میتوان ردپای تنهایی سایه را دید .. رد پای تنهایی شهریار را .. رد‌پای درد را .. با خودم‌میگویم کاش حال امشب من تمام نشود .. کاش این سرمای جانکاه تمام نشود .. کاش سفیدی برف های این خیابان تمام نشود .. پرسه های بی سرانجام من در کوچه های سرد تهران .. شاید حالا به معنای غریب این شعر ها رسیده ام‌...
63 likes · flag

Sign into Goodreads to see if any of your friends have read سیاه‌ مشق.
Sign In »

Reading Progress

February 7, 2015 – Started Reading
February 7, 2015 – Shelved
February 26, 2015 – Finished Reading

Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)

dateDown arrow    newest »

message 1: by Sara (new)

Sara Hosseini گر خون دلی بیهده خوردم، خوردم
چندان که شب و روز شمردم، مردم
آری، همه باخت بود سرتاسر عمر
دستی که به گیسوی تو بردم، بردم


message 2: by Nazanin (new)

Nazanin چه زیبا توصیف کردید


back to top