Jump to ratings and reviews
Rate this book

A Philosophy of Boredom

Rate this book
It has been described as a "tame longing without any particular object" by Schopenhauer, "a bestial and indefinable affliction" by Dostoevsky, and "time's invasion of your world system" by Joseph Brodsky, but still very few of us today can explain precisely what boredom is. A Philosophy of Boredom investigates one of the central preoccupations of our age as it probes the nature of boredom, how it originated, how and why it afflicts us, and why we cannot seem to overcome it by any act of will.

Lars Svendsen brings together observations from philosophy, literature, psychology, theology, and popular culture, examining boredom's pre-Romantic manifestations in medieval torpor, philosophical musings on boredom from Pascal to Nietzsche, and modern explorations into alienation and transgression by twentieth-century artists from Beckett to Warhol. A witty and entertaining account of our dullest moments and most maddening days, A Philosophy of Boredom will appeal to anyone curious to know what lies beneath the overwhelming inertia of inactivity.

192 pages, Paperback

First published January 1, 1999

Loading interface...
Loading interface...

About the author

Lars Fredrik Händler Svendsen

30 books201 followers
Lars Fredrik Händler Svendsen is a Norwegian author and philosopher who is professor at the University of Bergen. He has published several books translated into 24 languages. He is also engaged as project manager in the think tank Civita. In 2008 he was awarded the Meltzer Prize for outstanding research, and in 2010 he was awarded the prisoners' Testament.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
297 (24%)
4 stars
505 (41%)
3 stars
310 (25%)
2 stars
71 (5%)
1 star
24 (1%)
Displaying 1 - 30 of 164 reviews
Profile Image for Mohammad Hrabal.
373 reviews263 followers
June 20, 2022
چند نکته که برای من جالب بود و یک پیشنهاد:
الف: از کتاب‌های اسونسن خیلی خوشم می‌آید؛ چرا که او علاوه ‌بر این ‌که سعی می‌کند تا به ساده‌ترین شکل ممکن مطالب را بیان کند از انواع و اقسام رمان، شعر، فیلم، موسیقی و… برای توضیح و انتقال مفاهیم مورد نظر خود استفاده می‌کند که این برایم جذاب هست.
ب: چندین جای کتاب مطالبی از «کتاب دلواپسی»، فرناندو پسوا نقل شده بود؛ که متأسفانه هنوز ترجمه خوبی از این کتاب ندیده‌ام و با خود افسوس می‌خوردم که چرا ترجمه خوبی از این کتاب در دسترس نیست.
ج: ناشر و مترجم چندین ‌بار در ابتدا و متن کتاب اشاره کرده بودند که ملال معضلی است که به‌خاطر استیلای تمدن ماده‌گرا و دور شدن انسان از معنویات و آموزه‌های الهی و درنتیجه تهی شدن زندگی انسان از معنا ایجاد می‌شود و نظرات اندیشمندان غربی جای نقد فراوان دارد؛ که فکر می‌کنم برای گرفتن مجوز چاپ این جملات لازم بوده و این هم برایم جالب بود.
د: در این کتاب چندین صفحه در ارتباط با دو فیلم مطلب نوشته ‌شده است. گرچه دیده نشدن فیلم‌ها مشکلی در درک مطلب ایجاد نمی‌کند، ولی پیشنهاد می‌دهم که بهتر است قبل ‌از خواندن کتاب (درصورتی‌ که این دو فیلم را ندیده‌اید) آن‌ها را ببینید
American psycho (2000)
Crash (1996)
*********************************************************************
من فلسفه را فعالیتی برخاسته از حدیث نفس نمی‌دانم، بلکه فعالیتی می‌دانم که می‌کوشد به‌وضوح-البته وضوحی که می‌دانیم همواره موقتی است- دست یابد و امیدوار است عرصه کوچکی که نوری بر آن تابانده برای دیگران نیز مهم باشد. صفحات ۱۳-۱۴ کتاب
جامعه‌ای که خوب عمل می‌کند توانایی انسان برای یافتن معنا در جهان را تقویت می‌کند، و جامعه‌ای که عملکرد خوبی ندارد چنین نیست. در جوامع پیشامدرن، معمولاً معنایی جمعی هست که برای آنان کفایت می‌کند. صفحه ۳۵ کتاب
«همه‌چیز تهی است، حتی اندیشه تهی بودن. همه‌چیز به زبانی بیان می‌شود که نمی‌فهمیم: جریانی از هجاهایی که در درک ما بازتابی نمی‌یابند. زندگی تهی است، روح تهی است، و دنیا تهی است. و خدایان به مرگی دچار شده‌اند که خود بزرگ‌تر از مرگ است. همه‌چیز از تهی هم تهی‌تر است. همه‌چیز در ورطه هیچی فرو رفته است.» «فرناندو پسوا» صفحه ۵۶ کتاب
معمولاً از حال خاص خود آگاه نیستیم. گاهی، بی این ‌که بدانیم ملولیم. چوران ملال را «فرسایش ناب» می‌داند که تأثیری نامحسوس دارد و به‌تدریج شما را به ویرانه‌ای تبدیل می‌کند که دیگران نمی‌فهمند و در واقع خود شما نیز نمی‌فهمید. ولی حالات را می‌توان بازیابی کرد: مثل موقعی که در رمان در جستجوی زمان ازدست‌رفته پروست، مارسل کیک مادلین خود را در چای می‌زند، یا وقتی متوجه بوی خاصی می‌شویم که مثلاً شبیه بویی است که در کلاس اول ابتدایی به مشاممان می‌رسید، و ناگهان متوجه می‌شویم که آنچه در این اتاق تجربه کرده‌ایم در لفاف حال و هوایی فراموش ناشدنی پیچیده شده است. صفحه ۱۳۷ کتاب
پس چه باید کرد؟ به‌ جز ادامه راه کاری نمی‌توان کرد. بازگشت به زندگی روزمره. ادامه دادن همچون گذشته. ادامه دادن، به‌رغم این‌که نمی‌توانیم ادامه دهیم. در شرایطی که به‌نظر نمی‌رسد گذشته یا آینده بتوانند مبنایی برای این‌که باید به کجا برویم فراهم کنند، چاره‌ای نداریم به ‌جز این ‌که در زمان حال به پیش برویم. ادامه دادن بی ‌هیچ تاریخ یا دلیلی که جهتی روشن یا معنای کلی را نشان دهد. پیش رفتن در عصری که نه آغازی دارد و نه پایانی. صفحه ۱۶۵ کتاب
Profile Image for HAMiD.
489 reviews
July 12, 2023
كتاب آغازِ خوبي داره و در پايانش به‌ نظرم ديدگاههايي نو رو هم به خواننده ميده در صورتي كه متن با دقت خوانده بشه. بخش هايي از اون اما بيش از اندازه موردي ميشه و تحليل هاي نويسنده مثلن درباره ي هايدگر يا هگل در رد نظر اونها درباره ي ملال هست و بس و خودش چيزي تازه اضافه نمي كنه. كتاب با اينكه مي تونه دشوار باشه براي خوندن اما ساده نوشته شده و بازگردانِ افشين خاكباز هم قابل قبوله.
نكته ي ديگر اينكه به گفته خود نويسنده در اين كتاب طرح هايي درباره ي ملال بيان شده و به درون اون وارد نشده و اين خود سبب ميشه كه خواننده توقع موشكافي و بيان مدلي فلسفي درباره ي ملال نداشته باشه كه ملال چندان در فلسفه موضوع مورد بحثي هم نبوده دستاورد كتاب هم براي شخص من وارد شدن به ديدگاهي تازه به خصوص اين منظر كه هنر و خشنونت چگونه از دل ملال بيرون مي آيند و انديشه به شكلي ديگه درباره ي مساله ي ملال بود كه اين برام جذابيت داشت
در مجموع اگر خيلي حوصله ي خواندن در حواشي ملال رو نداريد اين كتاب خودش مي تونه ملال آور باشه بسيار اما در عين حال خواننده رو از موضوعي كه شايد چندان بهش دقت نداشته و دركش نمي كرده آگاه كنه

When I was listening to Adagio in sol monore from Albinoni after reading this book, I could sense better boredom lives with everyone like as shadow.
Boredom is explained in this book but with some patterns from some topics such as violence and art. Readers can find new ideas about boredom and think about that with new results.

نوشته ی یکی یگانه دوستان که بر کتاب نوشته است پس از خواندنش دو سه روز پیشتر. برش هایی کوتاه را که شخصی بودند درآورده ام

. کتاب نه می‌خواهد راه‌حلی برای حس ملال، بلکه به گفته نویسنده‌اش می‌خواهد طرح‌های فکری درباره ملال ارایه دهد. نظرگاه‌های مختلفی درباره ملال گفته می‌شود و انگار جمع‌آوری و شاید هم جمع‌بندی آراء فلسفی حول مسئله ملال است. جایی حس می‌کنم نویسنده پاراگراف‌ها را به زور به هم می‌چسباند تا بتواند از تمام یادداشت‌هایش استفاده کرده باشد. اما باز کار خوبی انجام داده. خوبی این‌ها این است که مثل رفقای وطنی خودمان نمی‌دهند دمش و از سر دل بنویسند. کلام اصلی نویسنده که به نظرم درست هم می‌آید این است: ملال یعنی از معنی خالی شدن زندگی. ملال چیزی نیست که بشود درباره آن نسخه‌ای ارایه داد. وقتی نیچه مرگ خدا را اعلام کرد و انسان به‌جای او بر مسند نشست شاید یکی از مهم‌ترین اثراتش تشدید ملال و ملال‌زدگی بود. بی‌شک هیچ آیینی نمی‌تواند انسان جهان مدرن را که دستش به خون پدر آغشته است به معنای سابق هستی بگرداند. انسان جهان مدرن اگر هم بخواهد، نمی‌تواند معنای جهان سنتی را باز در آغوش کشد. ما بهای سنگینی را دیده‌ایم شاید برابر با مصلوب کردن مسیح و گناهی که داغ آن تا همیشه بر پیشانی ما حک شده است. اما این نه همه ماجراست و نه ملال آن قدری که فکر می‌شود بد است. ملال حاصل تنهایی خویشتن و سنجش متواضعانه امیال است. آنگاه است که در تنهاترین لحظات وقتی که رانه‌های حیات رنگ می‌بازند، ملال خود را پدیدار می‌کند. به معنای دیگر، ملال برای آدم حسابی هاست. شاید ملال آدم حسابی‌ها جذاب است! و البته ملال را نباید با تنبلی یکی کرد. ملال واجد نوعی آگاهی از وضعیت خود در سپهر جهان است. جهانی که دیگر جذابیتش را از بُن از دست داده است... یکی از فصل‌های این کتاب بی‌فایده است و تکرار مکرراتی که چیزی اضافه نمی‌کند. به گمانم فصل سه. همانطور که نویسنده وعده داده بود هیچ راه‌حلی برای ملال وجود ندارد. تنها کار ممکن پذیرش همین نبود معنای بزرگ است، یا به قول دقیق نویسنده فقدان دلیل بزرگ و دلخوش کردن به دلایل کوچک. یکی از آن‌ها برای من دوستی است
Profile Image for Shakiba Abedzadeh.
38 reviews85 followers
July 7, 2019
ملال را باید همچون یک غیبت فهمید: غیبت معنای فردی

مصطفا ملکیان روزی در جواب سوالی گفت: قبل از هر سوالی، از خود بپرسید آیا چیزی در جهانِ من و برای من، قبل و بعدِ از پاسخِ این سوال تغییر می‌کند یا خیر. اگر نمی‌کند بدانید سوالِ بی‌جایی‌ست.

البته که منطق ساده‌سازیِ واقعیتِ پیچیده است و همیشه به این سادگی نمی‌توان پاسخِ آری یا نه به این پرسش داد، اما موقعیت‌های بسیار واضح و بدیهی و ساده‌ی بسیاری هم وجود دارند که واجب است جای پاسخ به سوالِ بی‌معنای یک نفر این نفی را محکم بکوبی توی صورتش.
فارغ از این‌، به نظرم می‌رسد حجمِ سهمگینی از سودازدگی و سوگواری و ملالِ ما را پرسش‌های بی‌جا و پاسخ‌های بی‌اهمیت برای‌مان رقم زده‌اند.
پرسش‌هایی که در بهترین حالت اطلاعات ما را بالا برده‌اند و چه چیزی جالب‌تر از اطلاعات و چه چیزی بهتر از امرِ جالب برای رهایی از ملال..
امروزه تنها چیزهای جالب علاقه ما را بر می انگیزند، و چیزِ جالب همان چیزی است که حتی یک لحظه بعد به نظرِ ما بی تفاوت یا ملال آور می نماید.
****تک جمله‌‌ای از کتاب ، به نقل از هایدگر. ***

این کتاب در واقع دری است برای ورودِ دوباره به موضوعی که زمینِ دعوای کهنه‌‌ی روانشناسیِ کارکردگرا و فلسفه است، که عیان تر از همه‌جا خودش را در نصیحتِ ویرانگرِ «تنها نمون که فکر کنی»ِ کارکردگرایانه در برابرِ «تنها بمون و فکر کن»ِ فسلفی نشان می‌دهد.
آیا راه، مثلِ دستورالعملِ غذا مشخص و برپایه‌ی تکنیک است؟ یا قائم به شخص و بر اساسِ ساختار؟
به نظر من انگار امرِ جالب؛ (اطلاع بی‌وقفه از دیگری، از چیزی که می‌خورد و می‌پوشد تا وضعیتِ رختخوابش، وقت گذرانی به منزله‌ی پرسه زدن، سرگرمی‌های لحظه‌ای به معنای دقیقِ همان سر گرم کردن، حل شدنِ در خودِ جمعیِ مهمانی‌ها و جمع‌ها‌) مصرف و بی‌آنکه چیزی داشته باشند برای جذب، به سرعت هم دفع می‌شوند.
نه تنها کمک نمی‌کنند که بی شک باتلاقی می‌شوند ابدی، چون تنها راهی‌ست که یاد گرفته‌ایم. چون یاد گرفته‌ایم تنها نمانیم و فکر نکنیم.
امرِ جالب به دردِ خُلق‌ِ پایین می‌خورد نه ملالِ به مثابه‌ی غیبتِ معنا. همان خلقِ پایینی که حتی افسردگی هم نیست و حالتی‌است خود مظلوم انگار و مازوخیستی و غر زن و نِک و نالی که ریشه در همانِ پرسش‌های بی‌جا و پاسخ‌های بی‌اهمیت دارد.
درمانی ساختگی برای دردی ساختگی.

Profile Image for Ali Feghhi.
32 reviews30 followers
December 8, 2018
انسان ها برای زیستن نیازمند پاسخ، یعنی درک خاصی از مسائل وجودی اساسی هستند. لزومی ندارد که این پاسخ ها در قالب جمله جا شوند یا نه؛ چون فقدان واژه ها هم الزاما به معنای فقدان درک نیست. ولی فرد باید هویت خود را دریابد. ایجاد ��نین هویتی تنها در صورتی ممکن است که فرد بتواند داستان نسبتا منسجمی را درباره ی اینکه از کجا آمده و کجا خواهد رفت، بیان کند. مطمئنا هیچ کسی نمیتواند نظر قطعی ای در مورد نحوه و هدف بوجو�� آمدن خود بیان کند یا نمیتواند آینده خود (چه قبل و چه پس از مرگ) را به طور حتم پیش بینی کند. کنار نیامدن با این بی معناییِ تحمل ناپذیرِ هستی، ما را ملول می کند.
ملال چیست؟ حالتی انسانی؟ حالتی روان شناسانه؟ آیا همه ما احتمال دچار شدن به ملال را داریم؟
کوندرا ملال را به سه دسته تقسیم می کند:
الف: ملال منفعلانه، همچون زمانی که از سر بی علاقگی یا بی حوصلگی خمیازه می کشیم.
ب: ملال منفعلانه: همچون زمانی که خود را فقط وقف یک سرگرمی می کنیم
پ: ملال طغیانگر (یا همان ملال عمیق به قول هایدگر) "که همچون مهی غلیظ سرتاسر مغاک هستی و حیات ما را می پوشاند. همه چیز و همه کس و خود آدمی را به درون یک بی اعتنایی شگرف می برد. این ملال، هستی را به مثابه یک کل، فاش می کند!"
موضوع مورد بحث کتاب، ملال نوع سوم یا همان ملال عمیق است. در پیشگفتار آمده است که کتاب حاضر به جای استدلالی منسجم که به نتیجه ای ختم شود، مجموعه ای از طرح هاست. همان اول آب پاکی را روی دستمان می ریزد که از ملال گریزی نیست و نسخه ی درمانی برایش پیدا نمی شود و نخواهد شد.
ما تلاش می کنیم تا نسبتا در آرامش و فراغت نسبی ای زندگی کنیم ولی دقیقا وقتی وارد محدوده آرمان شهر مورد نظرمان می شویم، ملال آغاز می شود. نکته این جاست که همه آرمان شهرها ملال انگیز می نمایند چون دقیقا چیزها و موضوع ها تا زمانی جالب بنظر میرسند که کامل نشده باشند. هر کسی دیر یا زود ممکن است گرفتار ملال شود. باید این را در نظر گرفت که تمرکز یک سویه بر غیبت معنا می تواند بر همه معناهای دیگر سایه بیندازد و آنگاه دنیا واقعا همچون ویرانه ای بنظر خواهد آمد. یکی از منابع ملال عمیق این است که به دنبال لحظه های بزرگ می گردیم در حالی که آن چه داریم همین توالی لحظه های کوچک است. پس باید ملال را به عنوان واقعیتی پرهیزناپذیر بپذیریم و از آن نگریزیم.

نظر بعضی از نویسندگان و فلاسفه در مورد ملال و راه حل های پیشنهادی (البته موقت!) برای حل آن:
گوته: "اگر میمون ها می توانستند به ملال دچار شوند ، می شد آن ها را انسان محسوب کرد."
والتر بنیامین:" برای مردمان عصر حاضر تنها چیزی که کاملا تازه است و همواره تازه خواهد ماند، مرگ است."
پاسکال:" برای انسان هیچ چیز تحمل ناپذیرتر از حالت استراحت تمام عیار نیست. همه زندگی ما به فرار از زندگی تبدیل می شود که بدون خداوند در اصل ملال انگیز است."
راه حل پیشنهادی: پناه بردن به خدا و مذهب
کانت:" لذت های زندگی زمان را پر نمی کند بلکه تهی می گذارد. درست است که زمان حال را سرشار و لبریز می دانیم، ولی در خاطره ما این لحظه ها تهی می نمایند، چون هنگامی که تفریحات زمان را لبریز می کند، این لبریزی تا زمانی هست که آن تفریحات ادامه دارند و بنابراین در خاطره هامان تهی بنظر می رسند.
کیرکگارد:" کسانی که دیگران را ملول می کنند، توده ها و خیل بی پایان انسان ها هستند ولی کسانی که خود را ملول می کنند، برگزیدگان و اشراف اند."
شوپنهاور:" زندگی هر انسانی همچون آونگی بین رنج و ملال در نوسان است. اگر موفق شویم رنج را بکشیم ملال آغاز می شود.
اگر اهداف برآورده نشوند دچار رنج و اگر اهداف برآورده شوند دچار ملال می شویم."
راه حل پیشنهادی: گرویدن به هنر مخصوصا موسیقی برای سبک شدن دردِ ملال
نیچه: " دلزدگی و بازی نیاز ما را وادار می کند که کار کنیم و حاصل کار فرونشاندن نیاز است. ولی نیز دوباره ایجاد می شود و ما را به کار عادت می دهد. اما در فاصله هایی که نیاز آرام گرفته و به خواب رفته، دلزدگی به ما حمله می کند. در یک کلام عادت به کار است که باعث می شود کار نیز به عنوان نیازی جدید به نیازهای قبلی اضافه شود."
راه حل پیشنهادی و بنظرم بهترین گزینه: کار

در آخر هم اگر پیگیر مباحث کتاب بودید، می توانید فیلم تصادف 1996 ساخته دیوید کراننبرگ رو ضمیمه خوانشتان کنید که ببینید وجودِ شرِ ملال، چه ها که با ما نمی کند. :)
Profile Image for Rana Heshmati.
601 reviews852 followers
December 31, 2020
واقعا ملال آور بود. :)))
فقط بعضی جاها که حرفی می‌زد که حس تو بود، اینطوری می‌شدی که وای. یکی دیگه هم اینا رو تجربه کرده. و دوست داشتی که بخونی.

«...چون نگاه کردن به ساعت فقط سرگرمی یا مشغولیت نیست، بلکه نشانه‌ای از آرزوی کشتن زمان، یا به عبارت دقیق‌تر، ناتوانی ما در گذران زمان است و بنابراین، نشان می‌دهد که هرچه می‌گذرد ملول‌تر می‌شویم. نگاه کردن به ساعت نشانه افزایش ملال است. به ساعت نگاه می‌کنیم و آرزو می‌کنیم ای کاش زمان از آنچه احساس می‌کنیم سریع‌تر بگذرد، سخنرانی زود تمام شود، قطار زود برسد، و مواردی از این دست. ولی معمولا ��ومید می‌شویم.»
Profile Image for Conor.
377 reviews35 followers
July 13, 2010
Really great actually. Here are five reasons for five stars:

1) Boredom is not a common topic in philosophy (most books about it are of the "get rid" style, not the "what the hell is it" style.)

2) He looks at boredom with a long historical view, following it's base of a sin in early christianity into pop music.

3) He slaps Heidegger silly in his phenomenology chapter.

4) He wrote a very readable book about an obscure topic that includes a phenomenological bent.

5)He made me understand exactly why all that violence in American Psycho was important.

Yay! Five stars.
74 reviews10 followers
November 20, 2018
كتاب فلسفه ى ملال در صفحات آغازين خيلى زيبا، خيلى تلخ.
البته كه توصيه نمى كنم كسى بخونه و دچار از هم پاشيدگى بيشتر شه مگر به اون درجه از خلوص رسيده باشه كه تهى بودن زندگى رو پذيرفته و داره باهاش كنار مياد.
بخش پديدارشناسىِ ملال براى من سخت و تخصصى بود. فقط عاشق اون فيلسوفى شدم كه خواب رو راهكار مقابله با ملال دونسته.
و پاراگراف آخر كتاب اون چيزى بود كه من از اين كتاب لازم داشتم در نهايت.
Profile Image for Pooriya.
130 reviews75 followers
March 2, 2019
کتاب به بررسی ملال و ملال‌انگیز بودن به عنوان یک پدیده مدرن می‌پردازه و از دوره روشنگری و رمانیستا شروع می‌کنه و به دنیا و فلسفه مدرن ختمش می‌کنه. با کلی نقل‌قول از افراد و کتاب‌های مختلف که با خوندن تک تکشون و البته تفسیر و اندیشه خود نویسنده به مشترک بودن ملال پی می‌بریم و می‌بینیم چقدر همه ما انسان‌ها کارهای یکسانی برای برطرف شدن ملال انجام می‌دیم و اصلا چرا اینقدر همه چیز برای ما ملال‌انگیزه به خصوص در عصر مدرن با وجود همه‌ی چیزهای «نو» که منطقا باید ملال رو از ما دور کنند.
Profile Image for Babak.
85 reviews76 followers
April 18, 2022
کتاب فلسفه‌ی ملال، واقعاً کتاب ارزشمند، عمیق، مهم و (لااقل برای من) تا حدودی سخت‌خوان است و برام کاملاً مشهوده که چقدر دقیق و بادقت نوشته شده و احتمالاً چه پروژه‌ی سنگینی بوده تالیف و گردآوری این کتاب. نکات زیادی ازش یاد گرفتم، ولی با این وجود قویاً احساس می‌کنم اون‌قدری که باید، کتاب رو درک نکردم و کاملاً باهاش همراه نشدم که مقصر این عدم همراهی هم خودم هستم و شاید یه سری پیش‌نیازهایی برای این کتاب لازم بود که من نداشتمشون. با این وجود، برای من هم کتاب مفید و جدی‌ای بود، و شاید یه روزی دوباره بخونمش.

یادمه تو کتاب «انسان در جستجوی معنا»، نویسنده به یه نکته‌ای اشاره کرده بود با این مضمون که انگار توی اردوگاه کار اجباری، روزها دیرتر از هفته‌ها و ماه‌ها می‌گذشتند. این همیشه برای من نکته‌ی قابل درک و در عین حال عجیبی بود، تا این‌که یه جایی از کتاب فلسفه‌ی ملال به چرایی این مسئله رسیدم. دوست دارم به عنوان حسن ختام این چند خط به این نکته بسنده کنم و اون بخش از کتاب رو این‌جا بیارم:
تأملات کانت در باب ملال، آشکارا پیشگام نظریه‌ی ملال توماس مان است که در فصل چهارم کوه جادو با نام «جستجویی در باب حس زمان» بیان شده است:
درباره‌ی سرشت کسالت (tedium) برداشت‌های اشتباه بسیاری رواج دارد. به‌طور کلی تصور بر این است که جذابیت و تازگی محتوای زمان همان چیزی است که باعث «گذر زمان» می‌شود و به عبارت دیگر، زمان را کوتاه می‌کند. در حالی که کسالت و پوچی جریان زمان را مهار و محدود می‌کند. این جمله، با ملاحظاتی صحیح است. تهی‌بودگی و یکنواختی درواقع دارای این ویژگی هستند که گذر لحظه و ساعت را کند و طاقت‌فرسا می‌کنند. ولی می‌توانند واحدهای زمان بسیار طولانی را نیز به‌شدت کوتاه و فشرده سازند و به هیچ برسانند. و برعکس، محتوای سرشار و جذاب می‌تواند به ساعت و روز پرِ پرواز ببخشد و با این همه، به گذر زمان سنگینی، وسعت و استحکامی می‌بخشند که سبب می‌گردد سال‌های پرحادثه، بسیار آرام‌تر از سال‌های ضعیف و لخت و تهی‌ای بگذرند که باد گذشته بر آن‌ها می‌وزد. بنابراین آنچه کسالت می‌نامیم کوتاه‌سازی غیرعادی زمان به سبب یکنواختی است. فضاهای بزرگ زمان، که با یکنواختی بی‌وقفه‌ای گذشته‌اند، به‌گونه‌ای درهم‌فشرده و مچاله می‌شوند که قلب ما از ترس می‌ایستد؛ وقتی هر روزی مثل سایر روزهاست، پس انگار که همه‌ی آن‌ها یک روزند و این همسانی تمام‌عیار سبب می‌گردد تا طولانی‌ترین زندگی نیز کوتاه جلوه کند.
Profile Image for Fatemeh.
140 reviews12 followers
November 15, 2022
خیلی طعنه‌آمیزه که کتابی که در مورد ملاله خودش باعث ملال آدم بشه.
ملال یا به قول عامیانه سر رفتن حوصله چیزیه که همه ی ما تو زندگیمون تجربه کردیم و اگر به این امید این کتاب رو شروع کنید که راه حلی برای این مشکل پیدا کنید مثل من تو ذوقتون میخوره.
قرار نیست هیچوقت راه حلی برای ملال باشه فقط قراره این غول بدترکیب رو بهتر بشناسیم تا زندگی باهاش کمی راحت‌تر بشه.
راه های فرار از ملال زیاده مثل موسیقی ، فیلم ،کتاب و کلی چیز هایی که به شخصه برامون جذابه اما مشکل اینجاست که یه جایی فیلم تموم میشه و یه جایی کتاب خواندن هم حوصلتو سر میبره .اینجا دیگه اونجاست که میخوای سرتو بکوبی به دیوار :)
ملال، این ماده سیاه رنگی که به همه ی جنبه های زندگیت میچسبه و حتی تو انجام کارای مورد علاقت هم ولت نمیکنه ،به جای اینکه باهاش بجنگین ازش فرار کنید شاید همین فرار ازش باعث میشه دائما کارهای جدید یاد بگیریم و ناخودآگاه ملال باعث پیشرفتمون بشه.
Profile Image for Amin Dorosti.
139 reviews94 followers
February 8, 2019
در کل کتاب خوبی بود و «ملال» را به عنوان تجربۀ مشترک انسان معاصر به خوبی تحلیل کرده بود. به نظرم نویسنده می‌توانست بیش از این در ابعاد اگزیستانسیل ملال پیش برود، اما نخواسته بود کتابش بیش از حد تخصصی شود. ترجمه کتاب نیز خوب و روان و خوش‌آهنگ بود. به کسانی که با «ملال» درگیر بوده‌اند خواندن این کتاب را پیشنهاد می‌دهم.
Profile Image for Argos.
1,171 reviews414 followers
February 27, 2023
Canım sıkılyordu bu yorumu yazdım…

Norveç’li düşünür ve yazar Lars Fr. H. Svendsen’in kendine göre bir denemesi, bana göre oldukça yetkin bir araştırması bu kitap: “Sıkıntının Felsefesi”. Konuyu sadece psikolojik boyutunda tutmayıp, felsefi boyutunun da önemini vurgulayıp bu düşüncelerini edebiyattan örneklerle destekleyerek hem zengin bir içerik hem de okunması kolay felsefi ağırlıklı bir çalışma ortaya koymuş. Yazar ve düşünürlerden çokça alıntılar yapmış. Örneğin Nietzsche, Pascal, Kierkegaard, Cioran, Schopenhauer, Rousseau, Kant, Heideger, Wittgenstein, Foucault, B. Russel. W. Benjamin, Adorno gibi düşünürler yanında Pessoa, Leopardi, Kafka, S.Beckett, A. Warhol, Bernanos, E. Pound, Goethe, Flaubert, Stendhal, Thomas Mann, Büchner, Çehov, Baudelaire, Proust, Byron, T.S.Eliot, İbsen, Valery gibi edebiyatçılar çalışmada yeralmışlar.

Sıkıldığımız için dünya saçma (absurd) görünür, yoksa dünya saçma göründüğü için mi sıkılırız? Cevabını verebilene aşkolsun. Burada söz konusu olan basit neden-sonuç ilişkisi değildir.

Sıkıntıda, melankolinin cazibesi eksiktir, melankolinin bilgelikle, duyarlılıkla ve güzellikle sürdürdüğü geleneksel ilişkiden ileri gelen cazibe sıkıntıda yoktur. İşte bunun içindir ki sıkıntı estetler için o kadar da çekici değildir. Ayrıca sıkıntıda depresyonun ciddiyeti de eksiktir, bu onu psikologların ve psikiyatrların gözünde daha az ilginç kılar. Melankoliyle ve depresyonla karşılaştırıldığında, sıkıntı derin bir çözümlemeyi hak etmek için dolambaçsız olarak fazla bayağı ve avama hastır.

Tanrılar sıkılıyordu: insanları yarattılar, diye yazar Kierkegaard. Adem tek başına olmaktan sıkılıyordu: Havva yaratıldı. O andan itibaren, sıkıntı yeryüzüne indi. Nietzsche, Tanrı'nın Yaratılışın yedinci gününde sıkıldığını düşünür ve sıkıntıya karşı, tanrıların bile boşuna savaştığını iddia eder.

Sıkıntının romantizme geçiş dönemine değin fazlaca konu edilmediğinin altını çizmek isterim. Roman­tizmle birlikte sıkıntı, bir şekilde layık olduğu değeri
kazandı ve halka mal oldu. Varoluşsal sıkıntının moderniteye özgü bir fenomen olduğu hususundaki fikrimi muhafaza ediyorum diyor yazar.

Sıkıntı modern insanın "ayrıcalığı"dır. Her ne kadar tarih boyunca üzüntü ve neşe niceliğinin görece değişme­den kaldığına inanmak için gerekçelerimiz varsa da, sıkıntının belirgin olarak arttığını belirtmek gerekir. Dünya görünür biçimde çok daha sıkıcı bir hal almıştır. Roman­tizmden önce, söz konusu olan, asillere ve papaz sınıfına mahsus marjinal bir fenomendi zira bu, dış zenginliğin bir belirtisi olarak görülürdü: sadece hiçbir maddi problemi olmayan rahat tabakalar sıkılma lüksüne sahipti. Toplumun tüm sınıflarına yayılmakla özel karakterini kaybetti. Bu yüzden batı dünyasında ayrım gözetmeksizin dağılmış olduğunu varsayabiliriz. Sıkıntı her zaman kritik bir unsur içerir, böylelikle ya verili bir duruma ya da bütün olarak varoluşa ilişkin derin bir tatminsizliği ifade eder.

Schopenhauer insanın bıkıp usanmadan, yaşamın temel bir koşulu olan sıkıntıdan, ona başka biçimler vermek suretiyle, kurtulmaya çalıştığını düşünür: Ama bu dönüşümler başarısız olunca ve ıstırabı bastırmak gerekince, yaşam sıkıcı hale gelir. Eğer insan sıkıntıyı kırmayı başarırsa, ıstırap geri gelecektir. Tüm yaşam varoluşa yönelmiş bir kovalamacadır, ama varoluş artık problem yaratmadığında, yaşam arlık ne yapacağını bilemez ve sıkıntıya boyun eğer. İşte bunun için, sıkıntı "kültürlü" kişilerin karakteristiğiyken, sefalet kitlenin hissesine düşer. Eğitimli kesim için, sorun, bol bol sahip olduğu bu boşuna zamandan yakayı kurtarmaktır. İnsanın arzusu vardır ve bu arzunun hedefi, onu veren doğadır, toplumdur ya da hayal gücüdür. Eğer hedeflere ulaşılamaz­ sa, sonucu sıkıntıdır.

Sıkıntı, ruhun doymak bilmez ihtiyacını yatıştırabilecek hiçbir şey bulamamanın derin ümitsizliğini ifade eder. Belirtelim ki, Leopardi'de de sıkıntı, soylu yaradılıştan olanlara mahsustur, "halk" ise olsa olsa basit aylaklıktan çeker

David Cronenberg'in 1996 yılında çıkan filmi Çarpışma (Crash), J.G. Ballard'ın 1973'te yayımlanan aynı adlı roma­nından esinlenir. Çarpışma, gerçeklik, sıkıntı, teknik ve cinsellik arasındaki ilişkiyi ele alır. Çok gereksiz ayrıntıya girmesi , sayfalar ayırması konuyu dağıtma dışında bir şey getirmiyor bu bölüm.

Beckett'ın öylesine ustalıkla açınsadığı şey tam olarak bu değil midir? "Sıkıntı" sözcüğü onun romanlarında ve piyeslerinde çok sık geçmez. Bununla birlikte, Proust başlıklı denemesinde, sıkıntı üstüne, Schopenhauer'den güçlü bir biçimde etkilenmiş bir tartışma buluruz. Beckett yaşamın temel belirlenimini ıstırap ve sıkıntı arasında bir git-gel hareketi olarak görür. Külliyatının büyük bir bölümü "sıkıntı komedileri" olarak nitelendirilebilir. Bu, en net biçimde *Godot'yu Beklerken'de* görülür,

Sıkıntıyla mücadele etmenin tek emin yolu belki de ro­mantizmi kesin olarak terketmekten ve varoluş içinde kişisel bir anlam aramaktan vazgeçmekten ibaret olacaktır.

Ağrımın yeri saptanır, oysa sıkıntı, yeri, dayanağı, şu hiçten başka hiçbir şeyi olmayan, tanımlanamaz, sizi aşındıran bir acıdır diye yazar Cioran. Sıkıntı bir heyecan da olabilir, bir duygusal tonalite de. Belirli bir şeyden dolayı sıkıldığınız zaman bir heyecandır, tüm dünya sizi sıktığı zaman ise bir duygusal tonalitedir. Durum sıkıntısının çoğu kez bir heyecan olduğunu, varoluşsal sıkıntının ise daima bir duygusal tonalite olduğunu söyleyebi­liriz. Bir heyecan çoğu kez bedenin belli bir bölümüyle ilgilidir, oysaki duygusal tonalitenin özgül bir yeri yoktur. Örneğin sıkıntı bedenin hangi bölümüne yerleştirilebilir? Bazı duygusal tonaliteler toplumsal yaşama uygundur, örneğin mutluluk), buna karşılık diğerleri yalnızlığa sürükler, örneğin sıkıntı.

Sıkıntıya ya da herhangi başka bir duygusal tonaliteye başkaldırmak mümkün değildir. Ama onu kabul etmeyi ya da bastırmayı seçebilirim. Bertrand Russell sıkıntıya tahammül edemeyecek bir neslin küçük insanlar nesli olacağını yazar. Sanırım haklı. Zira belli bir sıkıntıya dayanma yetisi olmadı mı, sefil bir yaşam ya da sıkıntıdan ebedi bir kaçıştan ibaret bir hayat sürdürülür. İşte bunun içindir ki tüm çocuklara sıkılmayı öğretmek gerekir. Bir çocuğu sürekli meşgul etmek, onun eğitiminin önemli bir yanını es geçmektir.

Sıkıntı sıkıcıdır, çünkü sonsuzmuş gibi görünür, ama yaşamda bizi karşılayan ve bizi kendi sonluluğumuza gönderen bir sonsuzdur. Nietzsche'nin sözcükleriyle söylersek: "Sıkıntıya karşı bütünüyle siper alan, aynı zamanda kendi kendisine karşı da siper alır". Sıkıntıda yalnız başımızayızdır, çünkü kendi kendimiz dışında bir dayanak bulamayız ve derin sıkıntıda kendimizde bile bir dayanak bulamayız. Tarihsel bir görüş açısından, yalnızlık, Tanrı'ya, tefekküre ve vicdan muhasebesine götüren bir
mahiyette olduğu ölçüde, çoğu kez olumlu olarak düşü­ nülmüştür. Ama bugün pek az kişinin yalnızlığa karşı olumlu bir bakışı vardır.

Sonsöz olarak yazar sıkıntıyı, yaşamın kendi ağırlığı olarak, kaçınılmaz bir veri olarak kabul etmek gerekir. Bu, görkemli bir çözüm değildir, ama sıkıntının çözümü yoktur diye bağlıyor. İlginç buldumbu kitabı.
Profile Image for Ali.n.
162 reviews4 followers
December 7, 2020
"ملال عالی‌ترین احساس انسانی نیز هست، چون این واقعیت را بیان می‌کند که روح انسان، در مفهومی خاص، بزرگتر از تمامی جهان است.

ملال بیان نومیدی عمیق از نیافتن چیزی است که بتواند نیازهای بی‌پایان روح را برآورده کند."

اوایل کتاب خیلی خوب و مشخص بحث در مورد ملال رو شروع کرد و ادامه داد؛ اما هرچه به آخر کتاب نزدیک می‌شد مفاهیم و کلمات، پیچیده و نامفهوم می‌شدن. مخصوصا بخشی که به مطالعه ملال در رمان‌ها و فیلم‌ها پرداخته بود و نیز بخش مربوط به نگاه هایدگر -از اون جایی که چندین مرحله ترجمه اتفاق افتاده بود و بین زبان اصلی تا زبان فارسی واسطه بود- به طور مشخصی جملات (حداقل برای من) نامفهوم شد.

با این‌حال برای کسی که در بخشی از زندگی خودش تجربه‌ی "بی‌معنایی" رو داشته میتونه مفید باشه و میشه به نوعی خلاصه نگاه متفکرین غربی در مورد ملال رو در این کتاب دید.
Profile Image for Mojtaba.
111 reviews21 followers
January 23, 2019
اگر تا به حال با اين سوال مواجه شدي كه " خوب كه چي"، تبريك ميگم چون شما به ملال دچار شديد و با خوندن اين كتاب مي تونيد به منشا ملال نزديكتر بشيد. با توجه به فراگيري ملال در جوامع امروز و همينطور درگيري ذهني پيوسته خودم با مساله ملال، به نظرم كتاب بدي نبود و اگر چه راه حلي براي رفع ملال نميده ولي حداقل چارچوب مساله روشنتر ميشه و صورت سوال براي خود آدم كمي دقيقتر ميشه. موقع خوندن اين كتاب ياد داستانهاي ديگه اي مثل اعتراف تولستوي، سبكي تحمل ناپذير هستي كوندرا، بيگانه كامو و همينطور فيلم زيباي آمريكايي افتادم كه به نظرم الان مي تونم بگم اين كتابها و فيلم، راوي ملال شخصيتهاشون بودند.
كتاب سعي مي كنه بيشتر نظريات ديگران رو در اين حوزه بررسي و ليست كنه و به جز در فصل آخر، آنهم به اي نظر خودش رو نميگه و علي رغم ارجاع به نظرات فراوان، مساله ملال نهايتا تعريف نميشه و بيشتر حول و حوش اون صحبت ميشه. كتاب 4 فصل اصلي داره.
نويسنده در ايتدا به ارتباط ملال و فلسفه پرداخ��ه
سعي كرده ملال را توصيف كنه با عناويني مثل درد بي دردي، خواستن بدون تمايل، انديشيدن بدون خرد و تلاش مي كنه با طبقه بندي، ملال رو تعريف كنه . ملال با مدرنيته و رومانتيسم پيوند خورده مي دونه چرا كه قبل از رومانتيسم تنها كساني دچار ملال مي شدند كه از پشتوانه مادي مورد نياز براي ملال برخوردار بودند شبيه مفاهيم خيانت و عشق. اشاره مي كنه كه افزايش ملال به معناي آنست كه جامعه يا فرهنگ كه حامل معناست، دچار نقص جدي است. در اين قسمت سوال مي كنه كه آيا ميزان استفاده از صنايع تفريحي و مواد شادي آور نشانه هاي آشكاري از سلطه ملال نيست؟ در كل ملال رو تعريف ناپذير مي دونه، از جنس نوعي از واماندگي، ابتذال، تهي بودن كه در تمامي شئونات زندگي خودنمايي مي كنه و هر چه انسان باشعورتر باشه ، ملالش هم بيشتر ميشه.
در اين فصل مد يكي از پديده هاي ملال معرفي شده كه پيرو مد به عنوان كسي كه عاجزانه در جستجوي تفاوت و ايجاد فرديت و رفع ملال است ولي در واقعيت دير يا زود ملال انگيز مي شود.
در فصل بعدي، داستانهاي ملال، به ارتباط مرزشكني و افراط با ملال اشاره مي كنه. "در جامعه اي تهي، افراط جايگزيني جذابي براي ملال است". در اين فصل تجربه سكس و خشونت و مواد مخدر راهي براي فرار از ملال معرفي شده. در ادامه چند داستان و فيلم بحث برانگيز در زمان خود، مانند ديوانه آمريكايي (داستان)، تصادف (ديويد کراننبرگ 1996) و آشپزخانه (اندي وارهول 1965)، و ارتباطش مفاهيمش با ملال رو ، تحليل روانشناسانه ميكنه. در اين فصل با ارجاع به نوشته هاي نويسندگاني مثل بكت، شوپنهاور و .. و متن داستان و فيلمها، ارتباط ملال را با مفاهيمي مثل رومانتيسم، زيبايي شناسي، رنج، مرزشكني، ازخودبيگانگي و افراط و انحراف جنسي بررسي مي كنه. طبيعتا چنانچه فيلم رو ديده باشيد و يا داستان را خونده باشيد مفاهيم اين فصل جذابتره ولي نخوندن و يا نديدن آنها خللي به فهم مطالب وارد نمي كنه.
توضيح: "تصادف (به انگليسي: Crash). داستان فيلم دربارهٔ گروهي است که از تصادف ماشين‌ها لذت جنسي مي‌برند، که مي‌تواند نوع خاصي از انحراف جنسي باشد. "
در فصل سوم با عنوان پديدارشناسي ملال، اين پديده رو از زاويه ديد اگزستانسياليست ها علي الخصوص هايدگر و مفهوم دازاين بررسي مي كنه و به هرمنوتيك ملال مي پردازه. از ��ظر من كشدارترين و سنگينترين فصل كتابه و نياز داره كه كمي با مفاهيم كلي مورد استفاده توسط اگزستانسياليستها مثل دازاين آشنا باشيد و گرنه خوانشش كشدار ميشه به طوري كه براي من تا مدتي كلا خوندن كتاب رو كنار گذاشتم تا دوباره همتي شد و تمومش كردم.
فصل چهارم با عنوان اخلاق ملال سعي مي كنه راه حلهايي كه در خصوص رفع ملال پيشنهاد شده رو جمع بندي مي كنه، از قبيل رابطه با خدا، كار، فراغت، عشق، موسيقي، خواب، روبروشدن با واقعيت
به رابطه ملال با تنهايي و تنهايي با وجدان پرداخته شده و رابطه كودكي و بلوغ با ملال پرداخته شده و اين مساله كه ملال از هنگامي پديده فراگيري شده كه همزمان با آن دوران دوره كودكي به رسميت شناخته شد و ملال و كودكي رو فرزندان مدرنيته مي دونه
در انتها هم نويسنده توصيه مي كنه كه به جاي اينكه ملال رو از بين برد و ريشه كن كرد، ملال رو بايد به رسميت شناخت و ياد گرفت باهاش زندگي كرد.
Profile Image for MohammadReza Eslami.
74 reviews25 followers
September 15, 2019
مردم به هیچ چیز اعتقاد ندارند . دیگر چیزی نمانده که به آن معتقد باشیم ... . حال احساس آزاردهنده تهی بودن برجای مانده است و بنابراین مردم به دنبال هر چیزی می گردند و به هر افراطی ایمان می آورند. هر اراجیف افراط گرایانه ای بهتر از هیچ است .
خب ، فکر می کنم در مسیری قرار گرفته ایم که ممکن است به هر دیوانگی منتهی شود .می توانم آینده را در یک کلمه خلاصه کنم ، و آن کلمه ملال انگیز است . آینده ملال انگیز خواهد بود . (صفحه 99 کتاب )

در پیشگفتار گفته شده که علت نویسنده از نوشتن این کتاب ملال عمیقی بوده که گرفتارش کرده و من هم این کتاب رو در انتهای هفته یا مدتی شروع کردم که حالا بهتر می تونم بگم درگیر ملال بودم .

همچنین در کلام آخر کتاب نویسنده علاوه بر اینکه خلاصه خوبی از همه اون چیزی که تو کتاب مطرح شد رو میگه، نوشته که " این کتاب بجای آنکه استدلالی منسجم در مورد موضوع باشد که به نتیجه ای ختم شود ، مجموعه ای از طرح هاست" .

اما بین این پیشگفتار و کلام آخر ...

وقتی این کتاب رو تو نمایشگاه کتاب تهران از بین بقیه عناوینی مثل " فلسفه تنهایی " یا " فلسفه عشق " انتخاب کردم علاوه بر توصیه " اون خانمه " قطعا درگیر بودن با این حس هم توی انتخابم نقش داشت؛ وگرنه اگر این دو نبودند ، ملال اونقدر کلمه درگیر کننده ای نبود که فکر کنم یه کتاب 200 صفحه ای نیاز داره تا راجع بهش بحث بشه.

اما از تعداد ستاره هام مشخصه که اشتباه می کردم . نمیتونم جهت و زاویه دیدی رو متصور بشم که نیاز بود از اون منظر به موضوع پرداخته بشه و نشد لذا فکر میکنم از نظر جامعیّت (بررسی فرهنگی ، جامعه شناسی ، تاریخی ) کاملا راضی کننده بود . تو کتاب مکررا نام فیلسوف های نام آشنایی مثل نیچه ، شوپنهاور ، راس�� ، کانت و ... برای ذکر نظرات مرتبطشون با موضوع برده میشه . دو بخش از کتاب به تحلیل کامل یک فیلم (تصادف 1996 ) و یک کتاب (دیوانه آمریکایی ) اختصاص داده شده . در جای جای کتاب از ادبیات و رمان هایی مثل " درجست و جوی زمان از دست رفته " و یا موسیقی و گروه هایی مثل "مادرن تاکینگ" برای ذکر کردن نمونه هایی یاد میشه . رمانتیسیسم و رمانتیک ها نقش پررنگی توی کتاب و بررسی ها دارند و نظریات وارهل و هایدگربیش از سایرین مورد بررسی قرار می گیره.همه اینها باعث می شد که کتاب خسته کننده نباشه.

یادداشت ناشر در ابتدای کتاب مبنی بر " آرا و نظرات اندیشمندان غربی تابع مکتب فکری خاص هر یک از آنهاست و جای نقد فراوان دارد " و یک سری پانوشت ها در طول کتاب احتمالا به ناشر و نویسنده کمک کرده تا راحت تر بتونن کارشون رو انجام بدن.

ترجمه با توجه به اینکه طبیعتا کتاب ، کتاب مشکلی هست برای ترجمه بنظر بی نقص می اومد .

در نهایت ، با اینکه کتاب کاربردی نیست و به مخاطب راه حلی رو پیشنهاد نمیده اما اونقدر تحلیل کاملی هست که هر خواننده بتونه باهاش ارتباط برقرار کنه و خودش رو مخاطب خاص بخشی از اون بدونه .
نهایتاً دفعه بعد که ملول شدم دیگه نمیخواد پیش خودم بگم " این دیگه چیه اسیرش شدیم ؟ " و نسبتاً شناخت کاملی نسبت بهش پیدا کردم که فکر می کنم خودش خیلی مهم باشه .
Profile Image for Mandana.
15 reviews42 followers
March 15, 2018
واقعاً ملال‌انگیز بود. فکر تازه‌ای هم چندان برایم نداشت. حتی نمی‌توانم بگویم افکارم را در این زمینه مرتب کرده باشد. اما چندتا یادداشت کوچک برداشتم:

در آثار شوپنهاور انسان می‌تواند از رنج و ملال یکی را برگزیند، «چون زندگی هر انسانی همچون آونگی بین رنج و ملال در نوسان است .»: شوپنهاور انسان را موجودی می‌داند که بی‌وقفه می‌کوشد تا با تغییر شکل زندگی، از رنجی که شرط بنیادی زندگی است بگریزد. ولی هنگامی که این تغییر شکل موفق نیست و باید رنج را سرکوب کرد، زندگی ملال‌انگیز می‌شود. ص. ۶۷

بالغ شدن یعنی پذیرش این که زندگی نمی‌تواند در قلمرو جادویی کودکی بماندو بنابراین تا حدی ملال‌انگیز است، ولی در عین حال با ملا هم می‌شود زندگی کرد. البته هیچ مشکلی را حل نمی‌کند، ولی ماهیت مسئله را تغییر می‌دهد. ص. ۱۸۸

اولین و مهم‌ترین مشکل، پذیرش این است که تنها چیزی که داریم لحظه‌های کوچک‌اند و زندگی در بین این لحظه‌ها ملال زیادی را در برابر ما قرار می‌دهد. چون زندگی از لحظه‌ها تشکیل نشده است، بلکه از زمان تشکیل شده است .... یکی از منابع ملال عمیق این است که به دنبال لحظه‌ی بزرگ می‌گردیم در حالی که آنچه داریم لحظه‌های کوچک است. اگرچه از معنای عظیم بی‌بهره‌ایم، ولی معنا هست، و ملال نیز با آن همراه است. باید ملال را به عنوان واقعیتی پرهیزناپذیر، یعنی سنگینی کوله‌بار زندگی بپذیریم. راه حل عالی نیست، چون نمی‌توان برای ملال راه حلی عالی یافت.
Profile Image for Mohanna.
89 reviews12 followers
September 22, 2023
رویکرد اسونسن در بررسی ملال جالبه. اول داستان و رمان های مختلف رو که در اون‌ها ملال در جریانه می‌آره و بعدش تعریفات فیلسوف‌ها و نویسنده‌ها از ملال رو مقایسه می کنه.
بااینکه اسم کتاب فلسفه‌ی ملاله اما رویکرد اون تلفیقیه. جامعه شناختی، روان شناختی و فلسفی.
بخشی از کتاب که من خیلی دوست داشتم جایی بود کنویسنده از فیلم تصادف می گه و به کاوش ملال در اون فیلم و کتاب تصادف از جی جی بالارد می‌پردازه.
فکر کنم یه بار دیگه این کتاب رو وقتی بیشتر درگیر ملال بودم بخونمش. وقتی کتاب رو خریدم ۲ ۳ سال پیش خیلی احساس ملال می کردم و این روزها وقتی خوندمش که بیشتر احساس خستگی می‌کردم تا ملال.
آخر کتاب یه جمله‌ای داشت که دوست دارم اینجا بنویسمش. ما همیشه منتظر لحظه‌های بزرگی هستیم درحالیکه زندگی فقط لحظه های کوچکه. به خاطر همین هم ملال رو تجربه می‌کنیم.
Profile Image for °•.Melina°•..
307 reviews286 followers
December 16, 2022
تو بهترین بازه زمانی خوندمش.به بهترین شکل ممکن ملال و ریشه‌های ملال رو بیان کرده.نمیدونم برای ریویوی یه کتاب فلسفی چه چیزی بیشتر از تحسین و تائید میشه نوشت اما خوندنش به شدت برام تسکین‌دهنده بود.
البته که درد داشت،چون اول و آخر دردِ ملال درمانی نداره و همیشه با انسانه و از "فهمیدنِ هیچیِ بی‌معنایی" میاد،اما همین که تحلیل‌هاشونو با تمام وجودم درک میکردم خودش زیبا بود.
فلسفه همیشه زیباست.
چه میخواد درمورد عشق و امید باشه،چه درمورد درد و ملال باشه.
اندیشیدنِ عمیق راجع به تمام این مرض‌های انسانی همیشه زیباست.
Profile Image for Soroosh Soltani.
81 reviews10 followers
November 26, 2018
یک نمایش بی نظیر از ملال
دقیقا چیزی بود که سال هاست بااهاش سر در گریبانم ولی خب این کتاب راه حلی رو شرح نداده و بیان میکنه که اونچه که مهمه شناخت نوع ملال هست وگرنه هیچ درمانی برای این نوع ملال نیست و نخواهد بود هرکس در تلاش هست به یه شکلی باهاش روبرو بشه.صرفا این کتاب به شفاف شدن نوع ملال و درک دقیقتر ماهیتش کمک میکنه.از این بابت خوشحالم که کتاب های فوق العاده این روز ها سر راهم‌اومدن و این کتاب قطعا یکیشونه
Profile Image for کافه ادبیات.
294 reviews105 followers
December 12, 2022
لارس اسوندسن در کتاب فلسفه ملال می‌کوشد تا با استفاده از رویکردهای مختلف تاریخی، جامعه‌شناختی، فلسفی، روانشناسی و الهیات، هویت ملال را که انسان دچارش می‌شود، بشکافد و به مخاطب بشناساند.
Profile Image for Leila.
117 reviews223 followers
July 30, 2017
اینکه کسی یک کتاب 200 صفحه ای از ملال بنویسه و اسمش رو فلسفه ملال بذاره کمی عجیب به نظر میرسه. به ملال جز اینکه فقط هست و وجودی بی دلیل داره ونمیشه کاری برای حس لزج و چسبنده اش کرد، آیا میشه فکری کرد؟
این کتاب بیشتر سعی در تعریفی از ملال و نشون دادن تصویری ازش توی زندگی داره، بدون توضیح قانع کننده برای ایجادش و راه حلی برای درمانش .تنها قسمت خوبش اینه که میفهمی تو تنها نیستی تو تجربه این حس، و چیزی نیست که بخوای ازش فرار کنی و یا نادیده بگیریش و این لذت خوندن کتاب رو برام زیاد میکرد .بنظرم ملال انقدر خسته کننده اس که من حتی نمیدونم با چه کلماتی ازش جمله ای بنویسم و تمامش کنم.
Profile Image for Armin.
11 reviews
March 8, 2016
کتاب بدی نیست و نویسنده سعی می کند میانه رو و منصف باشد و دِین اش را به تمامِ ده ها فیلسوف و نویسنده ای که نقلِ قول ِاشان را می کند ادا کند. ولی دقیقا به همین دلیل، آن رادیکالیسم و عمقی را که برای هر اثر فلسفی تاثیرگذار لازم است، کم دارد.
گزارش خوبی از تاریخِ مفهومِ ملال ارائه می دهد و ترجمه چنین کتاب هایی به زبانِ فارسی قطعا خالی از فایده نیست.
کتاب از روی ترجمه ا��گلیسی به فارسی برگردانده شده، و نثر بسیار روان و قابل فهمی دارد.
Profile Image for Elle.
200 reviews65 followers
December 26, 2023
کتاب خیلی خوبی درباره موضوعی که تقریبا همه باهاش سر و کار داشتیم و داریم یعنی ملال.
متن کتاب ساده و روانه (غیر از فصل پدیدار شناسی ملال که یه مقدار سنگین و ملال‌انگیز شد برام) و ترجمه‌ خیلی خوبی هم داره. نویسنده خیلی خوب با ارجاعاتی که به نظرات فیلسوف‌های مختلف و ادبیات و روانشناسی تحلیل نسبتا جامعی رو درباره این پدیده نوشته که به قول خودش هرچند راه حلی عالی برای برخورد با این پدیده ارائه نمیده ولی حداقل برای کنار آمدن با ملال کمک میکنه.
Profile Image for Mahsa Shahshahani.
69 reviews20 followers
February 19, 2022
شاید کتاب خوبی بوده باشه، ولی اینقدر برای من ملال‌انگیز بود خوندنش که بسیار سخت روش تمرکز می‌کردم. واقعا از خوندنش لذت نبردم و نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.
Profile Image for Fatemeh.
352 reviews63 followers
February 27, 2022
اولاش خوب بود. آخراشم بد نبودا ولی روی سرعت ۲.۵ برابر گوش دادم کتاب صوتی رو. :))


نکته‌ی اصلی این بود که فکر می‌کردم خودم دچار ملالم و با این دید اومدم کتاب رو گوش بدم. اما اونقدر از این بابت مفید نبدذ به نظرم.
Profile Image for Elinor ﹏.
153 reviews14 followers
June 1, 2022
3/7
خوندنش خالی از لطف نبود
ولی کاش ملال درمانی داشت نه اینکه هرجا باشی بیاد خفتت کنه ...
Profile Image for Shayan.
25 reviews2 followers
February 27, 2022
کتاب شدیدا به من کمک کرد، خیلی آموزنده بود و وقتی خوندمش که باید
Displaying 1 - 30 of 164 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.