Jump to ratings and reviews
Rate this book

استخوان خوک و دست‌های جذامی

Rate this book
داستان زندگی ساکنین یک ساختمان ۱۷ طبقه به نام برج خاوران است که هر کدام مشکلات خود را دارند٬دانیال با دغدغه‌های فلسفی اش٬حامد دانشجوی عکاسی که بین عشق مهناز و نگار مانده٬نوذر که به خاطر پول دست به هر جنایتی می‌زند٬محسن و سیمین که در حال طلاق هستند و آینده دختر کوچک شان درنا معلوم نیست ٬دکتر مفید و همسرش افسانه که دنبال اهداکننده مغز استخوان به پسر رو به مرگشان٬الیاس هستند٬سوسن که پس از سال‌ها بدکارگی به خاطر امرار معاش٬عشق را با شاعری به نام کیانوش تجربه می‌کند٬پریسا که در یک مهمانی مورد تجاوز قرار گرفته و به آینده خود ناامید است، و آدم‌هایی از این دست که در آخر همه به رستگاری می‌رسند…

82 pages, Paperback

First published April 1, 2005

Loading interface...
Loading interface...

About the author

Mostafa Mastoor

41 books740 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
432 (11%)
4 stars
824 (22%)
3 stars
1,183 (32%)
2 stars
705 (19%)
1 star
467 (12%)
Displaying 1 - 30 of 272 reviews
Profile Image for ZaRi.
2,319 reviews836 followers
September 8, 2015
مدتی پیش و به صورت اتفاقی نوشته ای خواندم که در در زمان روم باستان بسیاری از رومیها مجسمه های یونانی ها را کپی میکردند و تمام تلاش خود را به کار میگرفتند که بتوانند آثاری با بیشترین میزان شباهت به آثار یونانی بسازند و در این راه تلاش بسیار میکردند و اتفاقا موفق هم بودند. نویسنده مقاله معتقد بود که در مورد نیت رومیها هنوز نمیتوان به طور قطع مطمئن بود اما چیزی که میتوان به طور قطعی درباره آن نظر داد این است که آنها چنین آثاری را تحسین میکردند و البته باید در نظر داشت که کپی کردن چنان آثار عظیمی کار ساده ای نبوده و نمیتوان منکر وجود هنر در آثار کپی شده رومیها شد.
درست است که در جامعه ایران چیزی به نام "کپی رایت" یا همان حق مولف وجود ندارد اما به جای آن "کپی-پیست" رواج بسیار دارد. دانش آموز و دانشجو هنرمند و نویسنده هم ندارد. اگر نگویم همه که نمیگویم اما طیف بسیاری از این کپی-پیست استفاده می کنند که به نظر میرسد نویسنده این کتاب هم تمام تلاش خود را به کار گرفته تا از آن استفاده کند. از انجا که من یکی از طرفداران سینمای کریستف کیشلوفسکی هستم بنابراین زمانی که به سراغ این کتاب رفتم با فیلم نامه و فیلم ده فرمان آشنا بودم و به نظرم رسید که احتمالا نویسنده کتاب هم (مانند من!!) علاقه بسیاری به کیشلوفسکی و ده فرمان او داشته است. اینکه نویسنده تمام تلاش خود را مانند رومی ها کرده تا بتواند چیزی مشابه ده فرمان ارائه کند را مسلم من نمیدانم و تنها نویسنده میتواند پاسخگو باشد اما من به عنوان مخاطب این کتاب نمیتوانم چنین کپی-پیستی را تحسین کنم.
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews564 followers
September 20, 2020
Pig Bone and Leper's Hands, Mostafa Mastoor

تاریخ نخستین خوانش: روز بیستم ماه اکتبر سال 2005میلادی

عنوان: استخوان خوک و دستهای حذامی؛ نویسنده: مصطفی مستور؛ تهران، نشر چشمه، 1383؛ در 82ص؛ شابک 9643621979؛ چاپ دوم 1384؛ چاپ سوم تا ششم 1385؛ چاپ هفتم تا یازدهم 1386؛ دوازدهم تا چهاردهم 1387؛ چاپ پانزدهم تا هیجدهم 1388؛ چاپ بیستم 1390؛ بیست و دوم و بیست و سوم 1391؛ بیست و چهارم و بیست و پنجم 1393؛ شابک چاپ سوم 9789643621971؛ موضوع: داستانهای نویسندگان معاصر ایرانی - سده 21م

داستان زندگی ساکنین یک ساختمان هفده طبقه؛ به نام «برج خاوران» است؛ که هر کدام مشکلات و دلمشغولی خویش را دارند؛ «دانیال» با دغدغه‌ های فلسفی خویش، «حامد» دانشجوی عکاسی، که بین عشق «مهناز» و «نگار» وامانده، «نوذر» که برای پول، دست به هر جنایتی میزند؛ «محسن»، و «سیمین»، که در حال طلاق هستند، و آینده ی دختر کوچکشان «درنا»، نامشخص است؛ «دکتر مفید» و همسرش «افسانه» که دنبال اهداکننده ی مغز استخوان، به پسر رو به مرگشان «الیاس» هستند؛ «سوسن» که پس از سال‌ها بد... برای امرار معاش؛ عشق را با شاعری به نام «کیانوش» تجربه می‌کند؛ «پریسا»، که در یک مهمانی ... قرار گرفته، و ناامید است٬ و آدم‌هایی از این دست که در پایان داستان همگی به رستگاری میرسند...؛

تاریخ بهنگام رسانی 29/06/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Armina Salemi.
Author 2 books330 followers
March 25, 2018
یه وقتایی حس می‌کنم از محیط اطرافم جدام. حس می‌کنم خیلی از مرحله پرتم، یا توی نقطه‌ی مطلقاً اشتباهی قرار دارم. وقتی خیل علاقه‌مندان و شیفتگان مصطفی مستور رو می‌بینم و شخصاً هیچ درکی از کاراش ندارم و می‌تونستم، کمتر از یک می‌دادم به این کتاب.
Profile Image for Amir ali.
330 reviews1 follower
June 6, 2014
هر چه بیشتر میگذرد متاسفانه بیشتر برایم روشن می شود که چرا وضعیت ادبیات امروز ما اینطورست؛وقتی به نویسنده ای مانند مصطفی مستور اینطور پرداخته شود و از او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان داستان نویسی ایران یاد شود و کتابهایش جایزه بگیرند و چه و چه...دیگر چه انتظاری میتوان داشت؟!
...
Profile Image for Foroogh.
52 reviews26 followers
August 22, 2019
مستور دوست داره ما معجزه رو باور کنیم، قبلا هم ازش کتاب خونده بودم اونم حال و هوای ابراهیمی و معجزه وار داشت اما واقعیتش اینه که هیچکدوم از شخصیت های سرگردون کتاب از تیپ فراتر نمیرن و تو ۱۸۰ صفحه فقط متنبه میشن همین...
Profile Image for Saman.
1,168 reviews1,068 followers
Read
June 27, 2008
اين كتاب به شدت تحت تأثير سري (ده فرمان) ساخته‌ی فیلمساز فقید ( کریشتف كيشلوفسكي ) نوشته شده است. با اين تفاوت كه شما ملاحظه مي‌فرماييد تقريبن فضا همان است، آدم‌ها همان‌ها هستند و تنها كاري كه انجام شده اين است كه رنگ ايراني و نام ايراني به شخصيت‌ها و مكان‌ها داده شده است
و صد البته آن تفکری که در (ده فرمان) موج می‌زند در این کتاب به صورت اندیشه‌ای در حد و اندازه‌های سریال‌های درجه دو و سه سیمای جمهوری اسلامی وجود دارد
Profile Image for Hanie.
67 reviews18 followers
October 8, 2017
Hanie من این کتاب رو به پیشنهاد دوستم که گفت به حدیثی از امام علی(به خدا سوگند دنیای شما در نظر من از استخوان خوک در دست جذامی پست تر است.) ربط داره خوندم ولی الان فکر میکنم حتی اون دو ساعتی که برای این کتاب وقت گذاشتم واقعا هدر رفته. 
نه تنها کتاب کاملا بی ربط به این حدیث بود بلکه کاملا شبیه به اغلب فیلم های ایرانی بدون سر و ته و با پایانی خوش و کلیشه ای برای همه بود. شک دارم گه اصلا بشه اسم کتاب روش گذاشت.تنها نکته ی جالبش نحوه ی تعریف داستان بود که به ترتیب افراد طبقه های مختلف یک ساختمان رو تعریف میکرد. 
یک ستاره ای هم که بهش دادم صرفا بخاطر جلد خوشرنگش بود...
Profile Image for صان.
422 reviews367 followers
February 28, 2018
روایت های خیلی ساده ای بودن که به جای خاصی هم نمیرسیدن. اپیزود سوسن خیلی مسخره بود و مث فیلمای درپیت رومنس بود که طرف با یه نامه دختره رو عاشق سینه چاک خودش کرد. به نظرم نویسنده تنبل بود و با هوشمندی این تنبلیشو در قالب چندتا داستان به شدت ساده کنار هم قرار داده بود و اسم رمان رو روش گذاشته بود. اما نمیشه گفت رمان!
نمیتونم بگم کتاب خوبیه ولی چون جلدش با نشر چشمه خیلی خوشگل بود و حجمش ک�� بود حس خیلی بدی ندارم بهش :)).
Profile Image for Pardis.
83 reviews124 followers
May 26, 2017
"اگه زنى در كار نباشه، عشقى هم در كار نيست. شكسپير و حافظ و رومئو و ژوليت و شيرين و فرهاد وِل معطل اند. اگه روزى زن ها بخواند از اين جا برند، تقريبا همه ى ادبيات و سينما و هنر دنيارو بايد با خودشون ببرند. اما اگه قرار باشه مردها برند چى؟!"
Profile Image for Sara Bakhshiani.
199 reviews42 followers
November 23, 2022
احتمالا هر موقع بخوام یه چیز آروم و قشنگ بخونم
باید برم سراغ جناب مستور
اولین کتابی که ازش خوندم روی ماه خداوند را ببوس بود
درسته داستانش با جزییات یادم نمیاد
ولی اون حس لطافت و آرامشی که موقع خوندنش بهم دست میداد
و یادم مونده!
استخوان های خوک و دست های جذامی هم دقیقا همینطور بود
حقیقتا تصویر سازی توصیف هایی که توی داستان شده بود
خیلی چسبید بهم .
Profile Image for itsmerozhan.
43 reviews5 followers
February 26, 2024
شرح وقایع و زندگانی افراد یک ساختمان در یک دوره زمانی موازی.
قلم جناب مستور دوست داشتنی.
و دیالوگ های دانیال و حامد بخش های مورد علاقه ی من.
Profile Image for Mohammad.
138 reviews50 followers
November 25, 2015
این کتاب مصطفی مستور، از "روی ماه خداوند را ببوس" واقعا بهتره ولی همین هم در سطح های پایین رمان و داستانه. شعارگونه بودن اصلی ترین ایراد داستان های ایشونه و این یعنی نوشته هاش با غیر داستان فرقی نمی کنه و این خیلی برای یک نویسنده بده. محتوای کلام توی داستان باید با سیر داستان بیان بشه نه به صورت بیانیه و شعار، یعنی خواننده داستان، به خاطر داستان تأثیر بیشتری از محتوای داستان بگیره.
نکته بعدی که به نظرم میرسه اینه که انگار سعی داره همه چیز رو توصیف کنه و این خوب نیست.
من نمیدونم ایشون چرا اینقدر معروفه. البته بعضی جاها( البته کم) توی داستان گیرا بود ولی اصلا قانع کننده نبود.
البته چند جمله قشنگ هم داشت.
این کتاب و کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" باعث شد دیگه سراغ آثار ایشون نرم.
10 reviews2 followers
January 3, 2011
تنها دلیلی که اول می‌خواستم به این کتاب یک ندم این بود که فکر می‌کنم نویسنده می‌دونه که کتابش فاجعس و اینو توش می‌گه و این که چرا با وجود این که می‌دونه فاجعس چاپش کرده ایراد نویسندس نه کتاب. ولی دیدم واقعا نمی‌تونم یک ندم. تمام مدت داشتم حس می‌کردم دارم تلویزیون خودمونو به روایت مجری‌های سحر ماه رمضمون می‌خونم. اگر به صورت ناخودآگاه نویسنده ظرافتی به خرج داده، چند سطر بعد با توضیحی بسیط ظرافت خودش رو با خاک یکی کرده. به نظر من قسمت تا حدودی بد کتاب در مقایسه با بقیه قسمت‌های فاجعه، یکم قبل از آخر کتاب بود که روایت داستانی سریعتر و -شاید بشه گفت- گیراتری داشت.(به نسبت عدم گیرایی کل داستان)
شاید این حرف برای دهن من بزرگ باشه ولی توی همه قسمت‌های کتاب حس می‌کردم کار نویسنده شبیه سعی کسیه که می‌خواد شیوه‌های داستان‌نویسی رو که تازه یاد گرفته اجرا کنه، فکر کنم تا مدتی نتونم به بقیه کتاب‌هاش دست بزنم
Profile Image for Vahid.
327 reviews25 followers
April 4, 2022
کتاب نگاه تلخ و غمبار و پر از اندوهی به انسان‌ها داشت.
اقشار مختلف انسان‌ها که اغلب خطاکار بودند در طبقات متفاوت یک ساختمان بلند مرتبه در تهران ساکن بودند.
نویسنده نگاه عمیقی به آدم‌ها داشت اما در داستان پردازی ناکام بود.
مخصوصاً جایی که می‌خواست روابط جوان‌ها را نشان دهد خیلی تصنعی و نچسب از کار درآمده بود!
گفتنی است با توجه به بی‌اعتباری دنیا و بی‌ارزش بودن دلبستگی به آن نام کتاب از گفتار امام علی علیه السلام وام گرفته شده است.
نکته‌ی آخر:
رمان روی ماه خداوند را ببوس را بیشتر دوست داشتم!
July 14, 2020
چقدر قوی تونسته چند تا داستان رو همزمان پیش ببره
و آدم رو به فکر وادار می کنه. کلا کتابایی که کمی گیجت می کنن و مجبورت می کنن یه کم فکرتو به کار بندازی، خیلی دوست دارم
قلم مصطفی مستور هم که دیگه ثابت شده ست که عاشقشم. به قدری روان و سلیس و پرمحتواست
Profile Image for _PARNIAN_.
174 reviews
February 18, 2022
ما نباید یه کتاب متوسط با قسمت های خوبو، با یه کتاب خوب اشتباه بگیریم.
این کتاب همینطور بود. شخصیت پردازی های تقریبا خوبی داشت مخصوصا دانیال، اما تقریبا یک ملغمه بود، بدون انسجام، بدون پایان بندی مناسب، مثل اکثر کارای ایرانی دیگه.
"آدم ها هر جا که باشند اسیر عشقشان هستند"
"اگر از عرض خیابون گذشتی و کسی زیرت نکرد، خیلی خوشحال نشو چون قراره کسی درست اونور خیابون کیفت رو بزنه"
"دستش را آهسته پایین آورد و به پیرزنی که توی درگاه آشپزخانه با ملاقه به او زل زده بود خیره شد و ناگهان، بدون هیچ دلیل روشنی، گریه‌اش گرفت. لا به لای گریه هایش خطاب به پیرزن توی درگاه گفت:" اگه زن ها نبودند، اگه تو نبودی، من نبودم. هیچکس نبود".
Profile Image for Mehdi EbrahimZadeh.
68 reviews29 followers
April 7, 2018
اگه زنی در کار نباشه، عشقی هم در کار نیست. شکسپیر و حافظ و رومئو و مجنون و فرهاد و بقیه‌ی عشاق عالم باید بروند بمیرند. اگه روزی زن‌ها بخواند از این‌جا برند، تقریبا همه‌ی ادبیات و سینما و هنر دنیا رو باید با خودشون ببرند. اما اگه قرار باشه مردها برند چی؟


آنتونی فلو رو که می‌شناسی؟ می‌گه توی این دنیای عوضی و هیشکی به هیشکی، دیگه چی باید اتفاق بیفته که مومنان اقرار کنند خداوندی در کار نیست یا اگه هست خیلی مهربون نیست؟
Profile Image for Fatemeh Mehrasa.
197 reviews98 followers
February 1, 2016
بسم الله الرحمن الرحیم.

"به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پست تر و حقیر تر است از استخوان خوکی در دست جذامی." امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام.

چارچوب جغرافیایی داستان آپارتمانی هفده طبقه است که ساکنین هر طبقه نماد قشری خاص هستند با دغدغه هایی خاص. جالب این، که کاستی ها و معایب در طبقات ابتدایی معلول نقص اخلاقی ساکنین بوده و بعبارتی افراد این طبقات تصویرگر مردمی با فساد اخلاقی هستند. هرچه بر شماره طبقات افزوده می شود، و بعبارتی آپارتمان "بالاتر" می رود ، شرافت و عقلانیت هم اوج می گیرد و اخلاق مداری، جانی دوباره. به حدی که ساکن طبقه آخر صرفا از نقص جسمانی رنج می برد و بس! چنانچه از همین زاویه و با همین نگاه، به جهانی که مستور در کتاب خود موجودیت بخشیده بنگریم، باید گفت نویسنده کلاهبرداری و دزدی را از فحشا قبیح تر می داند. (این فقط یک برداشت شخصی است) این موضوع چیزی از قبح فحشا نمی کاهد، چه بر کثیف تر و غیراخلاقی تر بودن دزدی تاکید دارد.
داستان در بعدی سیمای سوسن نامی را به تصویر می کشد که به واسطه تن فروشی امرار معاش کرده و بخوبی یاد گرفته هر احساس ناب زنانه ای را در خود سر ببرد. زندگی یک زن تنها لاک و رژ و بوی عطر او نیست! یک زن، زن است به زنده بودن احساساتش. به جوشش عاطفه و مهرش . و به جریان عاشقانه هایش.... . سوسن زن نبود. اما رویارویی با جوانی از جوانان متعدد قصه، مهر را در وجود او تزریق کرده و در وسعت سلول های مرده اش می پراکند. جوانی شاعر که کسی شعرهایش را نمی خرد اما می تواند با همین شعر ها فساد را به اندازه مساحت قدمگاه های یک زن بدنام، در جامعه بکوبد و وی را به زندگی به تعبیر خودش"انسانی" سوق دهد. بعید نیست که مستور با طرح چنین حکایتی سعی در تبیین جایگاه والای شعر در تقرب جامعه بی بند و بار کنونی به آرمانشهر دوردست، داشته بوده باشد. اصلا انگشت اشاره وی به قدرت شعر خالصانه ای است که گرچه در بازار تجاری مخاطبی ندارد، اما مخاطب خاص خود را در توده نیازمند جامعه یافته، و اتفاقا خوش نشسته است.
سوسن با مطالعه شعری که جوان برای او سروده بود، در لحظه نخست و پیش از وقوع انقلاب درونی اش، دچار حس دیگری می شود: تعلیق! ایستایی. سکون. لحظه ای می ایستد و دچار تردید می شود اما سعی در کشتار این شک دارد. این را من نمی گویم، نویسنده می گوید: .... زل زد به دیوار. به نقطه ای که سوسکی کز کرده بود و تکان نمی خورد. بدون آن که چشم از سوسک بردارد، خم شد و یکی از دمپایی ها را از کنار تخت خواب برداشت و پرتاب کرد طرف سوسک .(سوسک ساکن تعلیق را زیبا ترسیم کرده )
توصیف دقیق و موشکافانه و صحنه سازی های بیش از حد جزئی نگرانه، از بارزترین ویژگی های کتاب است. جایی خوانده بودم توصیف و تشریح ادویه رمان است. هرچه بیشتر، جذاب تر. بنظر می رسد همین امتیاز نیز نقش مهمی را در اعطای عنوان بهترین رمان سال 83 به کتاب، ایفا کرده است. اما این موضوع چندان برای من جالب نبود. گرچه نکات بسیاری نیز با دقت در همین توصیف ها قابل برداشت بودند: بطور مثال نویسنده صحنه ای را که مردی انتظار بازگشت نامزد خارج رفته اش را می کشد و با ولع تمام به اخبار رسیده از وی گوش می سپارد و سر انجام در می باید همسرش به سبب برخی گرفتاری ها با تاخیر باز خواهد گشت؛ گوینده مستند تلویزیون نهنگ های عظیم الجثه کوهان داری را به توصیف نشسته است که برای رسیدن به مطلوب خود در اعماق تاریک دریا، مسافتی طویل را شنا می کنند. این یعنی بهناز قد نهنگ کوهان دار هم نیست! (کوهان را که نماد مشکلات عظیم بدانیم وضعیت بهناز در این مقایسه بدتر هم میشود! )
مثالی دیگر: دوستی در طی یک تماس تلفنی به شادی که کنار خیابان ایستاده، خبر از تخریب آینده اش در اثر زیاده‌روی نامزد نامشروعش می دهد. صحنه ی همزمان: چراغ قرمز است و مرد نابینایی از لابه لای ماشین ها رد می شود. مکالمه تلفنی قطع می شود: مرد نابینا وسط ماشین ها بود که چراغ سبز شد! انسان کور اندیش هرقدر هم که با بخت و اقبال از بلایا به دور باشد، بالاخره روی بحران وی را در هم خواهر کوبید! در اصل : دست انسان نابینایی مثل دوست شادی توی پوست گردو می ماند. اما در ادامه می بینیم که یک دروغ دیگر چگونه به یک شادی دروغین تداوم می بخشد. در اصل مشکل این دختر ساده لوح برگردان حل می شود اما با فریب کاری و خیانت. و جالب این، که بعد از زایش این دروغ رقت بار، مهره های سیاه برای تداوم سیاهی جشن می گیرند . در جایی که ظلمات عادت است، نور هراسی نه تنها یک بعید نیست، که یک معمول است!(اشاره به جشن دوستانه و رقص اعضا در تاریکی به مناسبت حل بحران!! )
این مشکل گشایی در دشواری ساکنین طبقه هفده که از بیماری مهلک طفل معصوم خود-الیاس ده ساله که از محبان اهل بیت علیهم السلام است- رنج می برند، نیز رخ می دهد.در سلسله مراتب غلبه بر یک بحران، باور به اعجاز از هر چیز دیگر مهم تر است.در اصل، باور که در قلب والدین ریشه می دواند، اعجاز نیز دست از آستین ایمان بیرون کشیده و ظلمت فراگیر یاس را در هم می شکند.
از دیگر ویژگی های داستان، پایبندی به شعار یکی از شخصیت ها(دانیالی که طیف عظیمی از عقایدش را دوست می دانم و دوست تر می دارم ) می باشد. در اصل ریتم کتاب در ابتدا کند است و آرام؛ اما در پایان سرعت جالب توجهی پیدا می کند.
از جملات دانیال جملات قصار فراوان می توان ساخت. اما ریویوو را با تنها یکی از این جملات خاتمه می بخشم: اگه اون عروسک های شوارتز(که توسط عروسک گردان گردانده می شن و مهره های اجرای یک نمایش هستن) عقل و شعور داشتند، اگه می تونستن حرف بزنند،خیال می کردند نخی در کار نیست. این همون چیزیه که شما... تا دم مرگ هم متوجه نمی شید.

دوازده بهمن نود و چهار خورشیدی

پاورقی: بخاطر امتحانات تا مدتی از دنیای کتاب دور بودم. متاسفم اما بودم. و متاسف تر هم هستم که قراره تا مدتی هم دورتر باشم. اما امروز روز دلچسبی بود:)
پاورقی دو: مرسی از صنمبانوی عزیز که کتاب رو بهم معرفی کرد. ممنون مهندس :)

Profile Image for Rana Heshmati.
597 reviews852 followers
July 19, 2014
«کلمات، منظورم همه ی کلماته، هر معنایی که داشته باشند یا نداشته باشند، مقدس باشند یا پوچ، زشت باشند یا زیبا، توی یک چیز مشترک اند. یعنی وقتی خوب به اون ها نگاه کنید می بینید که با همه ی فرق هایی که با هم دارند از یه نظر به هم شبیه اند، از یه نظر همشون سر و ته یک کرباس اند. میدونید اون چیز چیه؟ »دقیقه ای سکوت کرد و به تک تکِ ش��وندگانِ خاموشش نگاه کرد. «همه شون پر از اندوه اند.» روی صفحه ای مکث کرد و بعد چند صفحه به عقب برگشت. «از دل هر کلمه،همه ی کلمه ها-هرقدر هم که شاد باشند- یواش یواش چیزی شور و شفاف تراوش می کنه. چیزی که بِهِش می گن اندوه. این طوری هاست که اگه ته اقیانوس ها یا روی قله های کوه هم مخفی شده باشید، اون مایعِ شور و شفاف می آد سراغ تون. این طوری هاست که از درون ویران می شید. ذره ذره ذوب می شید و توی اون مایع غرق می شید. یعنی توی اون مایع حل می شید.»
Profile Image for Nastaran.
57 reviews100 followers
October 27, 2016
به نظرم بیشتر شبیه یه داستان خلاصه شده بود تا یک داستان کامل و مرتب.. انگار نویسنده عجله داشت تا زودتر تمومش کنه. شبیه سکانس های بریده شده ی یه فیلم که فقط بخش های مهم رو برای نمایش برش داده باشند.
اما در کل محتوای بدی هم نداشت. از کرکتر دانیال که ذهن شلوغی داشت بیشتر خوشم اومد. بقیه درگیر روزمرگی بودن.
Profile Image for حسام آبنوس.
430 reviews308 followers
July 7, 2018
در این رمان هم مصطفی مستور انسان‌هایی را نشان می‌دهد که هرکدام مسئله‌ای دارند و در حالی که کنار هم زندگی می‌کنند اما هریک سر در زندگی خود دارد و متوجه پیرامون و اطرافیان خود نیست.
دانیال شخصیتی که در ظاهر رفتارهایی خلاف عرف انجم می‌دهد برخلاف ظاهرش فردی است که حرف‌هایش حقیقت دارد او از سرعت زندگی و جاماندن انسان در این مسیر از زندگی می‌گوید
او از ابتذال واژگان می‌گوید
از نابودی انسان در جهان مدرن حرف می‌زند
مستور شخصیت‌هایی را می‌سازد که هرکدام قصه‌ای دارند ولی او تنها بخشی ازقصه را تعریف می‌کند و تکمیل باقی قصه را برعهده خواننده می‌گذارد
در این رمان نویسنده مسئله‌‌هایی را پیش‌روی خواننده می‌گذارد، مسائلی که بسیاری از ما بی‌تفاوت از کنار آنها در زندگی روزانه عبور می‌کنیم

بی‌نقص
Profile Image for Behdad Ahmadi.
Author 2 books60 followers
May 29, 2017
اولین چیزی که درباره‌ی این کتاب می‌شه گفت، اینه که رمان نبود. تعدادی روایت بود که صرفن از نظر مکانی به هم ربط داشتن و از نظر معنی کاملن بی‌ربط بودن. روایت‌ها یکی از یکی بی‌معنی‌تر و بی‌سروته‌تر. و از همه بدتر، فرم کار بود که تقلید کورکورانه و بی‌هویتی بود از داستان‌های دهه ۶۰ و ۷۰ آمریکا.

مستور هیچوقت خوب نبوده و هیچ‌وقت خوب نخواهد شد.
Profile Image for Moujan Taghavi.
113 reviews45 followers
May 20, 2016
نه سر داشت نه ته! تا قبل از انتهاش متنش کشش داره، ذهن آدم درگیر این میشه که داستان زندگی این خانواده چی میشه؟! اون یکی خانواده چطور؟! ولی در نهایت ... :/
سمت این کتاب رفتم چون اسمش رو زیاد شنیده بودم!
Profile Image for Ana Jembrek.
239 reviews180 followers
September 12, 2018


Mustafa Mastur omiljeni je iranski suvremeni pisac. Osim kao spisatelj, u književnim krugovima svoje zemlje poznat je kao i prevoditelj djela Raymonda Carvera (“Katedrala“, “O čemu govorimo kad govorimo o ljubavi“), velikog američkog pisca 20. stoljeća. Utjecaj Carverovog pisanja osjeća se i u stilu pisanju Mustafe Mastura – prvo objavljeno djelo mu je upravo zbirka kratkih priča, forma koja je proslavila Carvera. Mastur nakon toga objavljuje roman “Poljubi Boga od mene“, dok je “Svinjska kost u leproznoj ruci” napisana u formi novele.

Novela prati sudbine stanovnika jedne zgrade u Teheranu, glavnom gradu Irana. Njihovi životi nisu povezani, oni se susreću na hodnicima i u okolnim parkovima, ali nikad doista ne utječu na živote jedni drugih. Iza zidova stanova kriju se razne sudbine, razne sreće i nesreće.

Zašto je šaka jadnih nesretnika bačena u ovu ruševinu kad uopće nisu u stanju pojmiti je, shvatiti njenu veličinu?


Knjiga ima puno likova i ponekad ih je, osobito u početku, teško pratiti. Taj problem, ipak, brzo prodje. Autor je novelu podijelio u pet dijelova, s ravnomjernim izmjenama setova scena. Novelu započinje sporo i strpljivo, ali postepeno ubrzava ritam knjige, scene se miješaju, uvlače jedna u drugu te Mastur na kraju stapa sve priče u jedan potentan finalni segment. Taj stilski postupak uzbudljiv je, efekt je gotovo filmski. Filmske su i neke druge stvari – scene, likovi i događaji opisani su kao da je u pitanju filmski scenarij. Lako se prepustiti ovoj noveli, sudbine karaktera su me od prve stranice uvukle u svoju melankoličnu čaroliju kao neki dobar film u Kinu Europa.

Sudbine ovih likova toliko su ljudske i razumljive, a duboki egzistencijalizam i ironija se provlače kroz sve pore ove knjige. Mikro i makro ideje izmjenjuju se, i na trenutke je teško utemeljiti što je tu božje, što vražje, a što ljudsko. Priče zapravo zrcale iransko društvo, i to onaj istinski Iran koji se skriva izmedju šiitski vodjene politike nakon revolucije 1979. godine te lica hrabrih ljudi koji su izašli na prosvjed protiv vlade 2009. godine.

Realnost Irana skriva se negdje izmedju te dvije krajnosti i tu stvarnost najbolje predstavljaju stanari zgrade iz ove naše novele. To su ljudi sa stvarnim problemima, stvarnim aspiracijama, stvarnim grijesima, stvarnim ljubavima, stvarnim radostima i stvarnim tragedijama. Gotovo da nema aspekta ovih priča koji lako ne bismo mogli preseliti u neku drugu zemlju i u neku drugu kulturu – toliko su životne.

Što radite vi dolje? Vama govorim! Vama koji gmižete kao crvi. Što umišljate? Svi vi, od advokata i ministra do smećara i kuhara ili profesora! Svi ćete vi na kraju ostati sami! Šta god činili, šta god smislili, na kraju ćete ostati sami. Čujete li me? Pretvorit ćete se u nemoćne usmrdjele starce! Samo se osvrnite oko sebe. Osvrnite se i vidjet ćete kakav ste smrad posijali. Vidite li kakve besmislice činite? I kamo, k vragu, sad žurite? Kakvo zlo vam je ostalo da počinite? Zašto ste spustili glave i zagledali se u te pravougaonike i kvadrate pred sobom? Nesretnici! Nesretnici ste svakako, pa zašto da stvari učinite još gorima!


Osobno mi je teško ne usporediti doživljaj čitanja ove knjige s onim prilikom (relativno nedavnog) čitanja “O miševima i ljudima” – fantastične kratke priče Johna Steinbecka. Nevjerojatno je koliko toga spretan pisac može izreći u svega stotinjak (i manje) stranica. A stapajući ovaj dirljivi kolaž ljudskih sudbina u nezaboravnu cjelinu, Mastur je pokazao da se može usporediti i s najvećim piscima.

Na kraju krajeva, i Steinbeck i Carver bavili su se sudbinama malih, običnih ljudi, a ovo je knjiga o svakodnevnim Irancima koji samo traže sreću i smisao, svatko na svoj način. Ima li išta dirljivije od toga?

Originalni osvrt možete pročitati ovdje: https://knjigesumojsvijet.com/2018/09...




Profile Image for Ehsan Javid.
36 reviews1 follower
March 24, 2018
...واقعا فکر نمی کردم انقدر بد باشد

در همان اولین صفحات ، خواننده با انبوهی از شخصیت ها روبرو می شود که هیچکدامشان ویژگی خاصی برای در ذهن ماندن ندارند و خواننده مجبور است برای بخاطر آوردن شخصیت ها مدام به صفحات قبلی برگردد
/ من که این کتاب را در طول دو هفته خواندم ، بشدت با این موضوع تکثرشخصیت ها مشکل پیدا کردم . /

جریان از این قرار است که در این کتاب چندین داستان به طور همزمان روایت می شوند . همه اتفاقات مربوط به اهالی یک ساختمان است. داستانِ مربوط به هر خانواده با یک "فصل بندی " از بقیه داستان ها جدا می شود. در پارت اول و دوم این کتاب ، داستان ها و روایت های اهالی ساختمان ، با یک ترتیب و نظم خاصی انجام می شود و نویسنده به نوعی آن ها را نظم و ترتیب بخشیده است . دقیقا در جایی که خواننده می خواهد ذهنش به ترتیب زمانی اتفاقات ، اسامی اشخاص ، اتفاقات گوناگون و ... عادت کند ، نویسنده این ترتیب را بر هم می زند و قانونی را که خودش در ابتدا وضع کرده است ، ضایع می کند . دقیقا در همین جاست که مخاطب ادامه دادن کتاب برایش سخت می شود ومیل رفتن به صفحات بعدی را ندارد . همین امر ، لذت خوانش را از خواننده می رباید.

در داستان توصیفاتی مشاهده میشود که در خدمت داستان نیستند و فقط برای پر کردن فضاهای خالی استفاده شده اند و هیچ کمکی به ادامه روند داستان نمی کنند و فقط انگار که نویسنده برای خالی نبودن عریضه از آن ها استفاده کرده است.

دیالوگ نویسی بشدت ضعیف است و در قسمت هایی شخصیت ها با توجه به اطلاعاتی که نویسنده به ما داده است ، به نوعی گنده تر از دهانشان صحبت می کنند و این مسئله از باورپذیری داستان می کاهد.

تلاش های عمدی ای برای استفاده ازکلمات جایگزین واژه های غیر فارسی انجام شده است که اصلا موفق نبوده . مانند "کانال گردان " به جای کلمه کنترل.

در مورد باور پذیری داستان باید بگویم ، اینکه یک روسپی مشتری هایش را به مجتمع مسکونی بزرگی با تعدادی نگهبان ، دعوت کند ، دور از باور است . چرا که نگهبانان این طور بلوک ها ، در اکثر مواقع در برخوردشان با غریبه ها بشدت محتاط و مشکوک هستند..

در آخر بزرگترین ضعف این کتاب را ، نداشتن ترتیبی برای بیان کردن روایت ها می دانم . چرا که اگر رعایت می شد ، ممکن بود کتاب خوبی از آب در بیاید.

متاسفانه آقای مستور ، برعکس شخصیت فوق العاه تان ، ، از این کتاب لذت نبردم .

Profile Image for Narges Amooei.
258 reviews171 followers
September 27, 2019
داستان درباره‌ی ساکنین یک ساختمان ۱۷طبقه‌ای به اسم برج خاوران‌ه که هر کدوم مشکلات خودشونو دارن. از بین طبقاتی که تیکه‌هایی از زندگیشونو می‌خونیم، دانیال و حرف‌هاشو خیلی دوست داشتم. یعنی موقع خوندن، منتظر بودم نوبت اپیزود دانیال برسه و ببینم این دفعه قراره راجع به چی صحبت کنه!
ولی در کل به نظرم این کتاب از بقیه‌ی آثار جناب مستور ضعیف‌تر بود. یعنی بی‌سروته بود انگار. تهش به یه "خب که چی؟" رسیده بودم که خب جوابی هم نداشت.
ولی با این‌ها شیوه‌ی روایت داستان رو دوست داشتم، اونم چون کلاً سبک مستورو دوست دارم. وفصل آخر که داستان شخصیت‌ها باهم روایت می‌شد، خوب بود. مخصوصاً حرف‌های دانیال تو فصل آخر.
4 reviews8 followers
July 5, 2009
from : Mohtataneh.blogfa.com
"با شما هستم! با شما عوضي ها که عينهو کرم داريد تو هم مي لوليد. چي خيال
کرديد؟ همه تون از وزير و وکيل گرفته تا سپور و آشپز و پرفسور آخرش مي شيد دو عدد.خيلي که هنر کنيد خيلي که خبر مرگتون به خودتون برسيد، فاصله دو عددتون ميشه صد. صدام رو مي شنفيد؟ مي شيد يه پيرمرد آب زيپوي بوگندو. کافيه دور تند نيگاش کنيد. همين که دور تند نگاش کرديد مي فهميد چه گندي زديد. مي فهميد چه چيز مزخرف و هجوي درست کرديد. حالا با اين عجله کدوم جهنمي قراره بريد؟ قراره چه غلطي بکنيد که ديگرون نکردند؟ از طرفي تا چشماتون بهم مي افته اولين کاري که مي کنيد يعني آسونترين کاري که مي کنيد، اينه که عاشق همديگه مي شيد! لعنت به شما و کاراتون که هيشکي ازش سر در نمي ياره. عاشق ميشيد و بعد باهم عروسي ميکنيد و بعد بچه دار مي شيد و بعد حالتون از هم بهم مي خوره از هم طلاق مي گيريد.گاهي طلاق نگرفته باز عاشقه يکي ديگه ميشيد! لعنت به همتون. لعنت به همتون که حتي مثل مرغابي ها هم نمي تونيد با يکي باشيد...
دنبال چي ميگرديد؟ آهاي عوضي ها! باشما هستم! صدام رو مي شنفيد؟"

رمان استخوان خوك و دست هاي جزامي يكي از دو اثر برتر مصطفي مستور است (در كنار "روي ماه خداوند رو ببوس"). اين رمان كمتر از صد صفحه اي، ساختاري جالب و اپيزوديك دارد. با شروع به خواندن كردن كتاب، (كه من را به ياد فيلم دايره زنگي و تقاطع انداخت)، با چند روايت موازي مواجه ميشويد، كه به نوبت روايت ميشوند. خواننده به دنبال اشتراك داستان ها و رسيدن به وجه تفاهي بين آن ها (براي ارتباط دادن شخصيت ها) است، اما نويسنده، تنها به اينكه، داستان ها از درون خانواده هايي روايت مي شوند كه اشتراك آن ها زندگي در ساختماني مسكوني به نام برج خاوران است بسنده ميكند و تنها در چند جاي داستان به نقاط اشتراك كم اهميتي اشاره ميكند. ( براي مثال ديدن شخصيت ها در اسانسور مجتمع. برخلاف انتظاري كه در نگاه اوليه در ذهن خواننده ايجاد مي شود و دنبال پيوند داستان هاست).

هر يك از داستان ها هويت مستقلي دارد و مشكل يا معضل اجتماعي جداگانه اي را بيان ميكند، يك جوان كه در جنگ تحميلي موجي شده است و با مادرش زندگي ميكند، پدر و مادري كه پسر كوچكشان در تقلاي مرگ به خاطر بيماري سرطان خونش است، زن و شوهري كه ميخواهند طلاق بگيرند و دختر كوچك در حالي كه نزد پدر است به مادر مي انديشند، يك عده جوان مشغول گذراندن يك پارتي در يكي از واحدهاي مجتمع هستند و پس از آن با مشكل بزرگي مواجه ميشوند، پسر جواني كه نامزدش در خارج از كشور است و عاشق دختر ديگري شده است و شخصي كه دو گمارده را براي كشتن كسي كه ميخواهد املاكش را بالا بكشد، اجير كرده است.

شيوه روايي داستان ها مانند رمان "روي ماه خداوند رو ببوس" است، داستان ها به آرامي پيش ميروند و زندگي روال طبيعي خود را دارد. نويسنده با خلق شخصيتي به نام دانيال، همان رزمنده موجي جنگي، كه (عبارت اول اين نوشتار از زبان دانيال اوست)، سعي دارد حرف هاي خود را به گوش شنونده برساند. با حضور دانيال در داستان، نويسنده نظر خود را راجع به اعتقادات، طرز فكر و دغدغه هايش ميزند و آن را در زمينه هاي مختلف بسط مي دهد (نظراتش راجع به عشق، زندگي و عقايد مذهبي). با جلو رفتن داستان ها، نويسنده ديگر خود را مقيد به روايت داستان ها به طور منظم نميكند و تا آنجا پيش مي رود كه در يك پاراگراف از هر ماجرا حداقل يك جمله روايت ميشود و با وجودي كه پيوند داستان ها از لحاظ شكل ظاهري و شخصيت ها شكل نميگيرد، از لحاظ محتوايي (به نوعي)شكل ميگيرد. خواننده در صفحات انتهايي كتاب، منتظر گذاشته نميشود و تمام داستان ها را ميتواند با هم دنبال كند.

يكي از ويژگي هاي رمان هاي مستور استفاده از المان هايي است كه براي خواننده جذابيت دارد، المان هايي كه در زندگي عادي ما وجود دارد ولي كمتر به آن ها توجه ميكنيم، مستور تنها را دوربين خود را روي اين فاكتورهاي زندگي زوم ميكند تا هم بر واقعي بودن اثرش بيفزايد و هم بر جذابيت آن. (براي مثال يك مسابقه راديويي يا يك برنامه تلويزيوني كه مستور با دقت و جزئيات آن را روايت ميكند) نثر ساده، بي تكلف و رئال داستان تا جايي است، خواننده خود را با داستان ها درگير ميكند و احساس ميكند زندگي او نيز ميتوانست يكي از اين داستان ها باشد.

نكته ديگري به نظر من بر جذابيت هاي رمان ميفزايد، بيان همان واقعيات ساده زندگي به شكل خلاقانه (و با قلم تواناي نويسنده) است، براي نمونه "اندكي مكث كرد، انگار كه بخواهد دو عدد سه رقمي در ذهن جمع بزند"، "عقربه ساعت داشت به زحمت خود را از عدد هشت بالا ميكشيد"، "کافيه دور تند نگاش کنيد، مي بينيد چه گندي زديد" و . . .

خواندن اين رمان را به همه توصيه مي كنم.



پي نوشت : در کتاب آمده است كه حضرت علي(ع) در وصف دنيا ميفرمايد، به خدا سوگند که دنياي شما در نزد من پست و حقيرتراست از استخوان خوکي در دست جذامي
Displaying 1 - 30 of 272 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.