پرش به محتوا

بینوایان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
بینوایان
نگارهٔ ژان والژان به عنوان موسیو مادلن تصویر شده توسط گوستاو بریون
نویسنده(ها)ویکتور هوگو
کشورفرانسه
زبانفرانسوی
گونه(های) ادبیرمان حماسی و داستان تاریخی
تاریخ نشر
۱۸۶۲
شمار صفحات۱۴۶۲

بینوایان (به فرانسوی: Les Misérables) یک رمان تاریخی فرانسوی نوشتهٔ ویکتور هوگو است که اولین بار در سال ۱۸۶۲ منتشر شد و به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین رمانهای قرن ۱۹م شناخته می‌شود. رمان از آغاز شورش ژوئن در پاریسِ سال ۱۸۱۵ تا به‌ثمر رسیدن آن در سال ۱۸۳۲، زندگی شخصیت‌های مختلف، به‌ویژه زندانی آزادشده‌ای به نام ژان والژان را روایت می‌کند.

این رمان با بررسی ماهیت قانون و بخشش، تاریخ فرانسه، معماری و طراحی شهریِ پاریس، سیاست‌ها، فلسفه اخلاق، ضد اخلاقیات، قضاوت‌ها، مذهب، نوع و ماهیت عشق را شرح می‌دهد. بینوایان از طریق فیلم، برنامه‌های تلویزیونی و تئاتر به اقبال عمومی فراوان دست یافت. فیلم‌هایی مثل بینوایان (موزیکال)، بینوایان (فیلم ۱۹۹۸)، بینوایان (فیلم ۲۰۱۲) و بینوایان (مینی‌سریال ۲۰۱۸) از جملهٔ آثار هنری اقتباسی از این رمان هستند.

فرم رمان

[ویرایش]

آپتن سینکلر رمان را به عنوان «یکی از شش رمان برتر جهان» معرفی می‌کند. دربارهٔ بینوایان در مقدمه می‌گوید:[۱]

مدت زمان زیادی است که وجود دارد، به خاطر قانون و عرف، یک محکومیت اجتماعی که در مواجهه با تمدن یک جهنم مصنوعی بر روی زمین می‌سازد و پیچیدگی‌های یک سرنوشت که با مرگ و میر انسان‌ها گره خورده‌است؛ مدت زیادی به خاطر سه مشکل عصر - تخریب مردان بر اثر فقر، تباهی زنان بر اثر گرسنگی و کوتاهی دوران کودکی بر اثر ضعف جسمانی و روحی- که حل نشده‌است. مدت زیاد به خاطر این که در مذهب‌ها خفگی‌های اجتماعی باید از بین برود. به عبارت دیگر، تا هنگامی که فقر و جهل از زمین رخت برنبندد کتاب‌هایی از این دست جاودانه خواهند ماند.

ویکتور هوگو در آغاز رمانش، این متن کوتاه را در صدر بینوایان قرار داده‌است:[۲]

تا آن هنگام که رسوم و قوانین موجب یک عذاب اجتماعی باشند، که تصنعأ دوزخ‌هایی در قلب تمدن پدیدآورد و مقدرات الهی را با نحوست بشری مکدّر سازد و تا آن هنگام که سه مشکل بزرگ قرن؛ ذلّت مرد در اثر تنگدستی، سقوط زن در اثر گرسنگی و پریشان حالی کودک در اثر نادانی لاینحل بماند و تا آن هنگام که در برخی از نقاط جهان اختناق اجتماعی ممکن باشد و به عبارت دیگر و از دیدگاهی وسیع‌تر تا آن هنگام که فقر و جهل در روی زمین موجود باشد، کتابهایی از این دست سودمند خواهد بود.

ویکتور هوگو در انتهای رمانش ساختار فراگیر کارش را توضیح می‌دهد:[۳]

این کتاب که خواننده پیش از این لحظه در کلیات و جزئیات از این سو به آن سو می‌رود… یک فرایند از شر به خیر، از بی عدالتی به عدالت، از بطلان به حقیقت، از شب به روز، از اشتها به وجدان، از فساد اداری به زندگی؛ از حیوانیت به وظیفه، از جهنم به بهشت، از هیچ به خدا. نقطه شروع: جسم، مقصد: روح. یک هیدر در آغاز، و یک فرشته در پایان.

رمان از زیر پی‌رَنگ‌های متفاوت تشکیل شده‌است، اما داستانِ اصلیِ قصه یک زندانیِ سابق و دَر بَندِ وسوسه‌های عمیق و پیچیده‌ای است به نامِ ژان والژان، کسی که در مسیرِ پر فراز و نَشیب و رنج بارش می رَود تا نیرویِ نیکی را در عرصهٔ نَبَردش بر صَدرِ زشتی و تَبَه بنشاند در حالی که چشم‌انداز گُذار از گذشتهٔ خود را ساده و سَهل نمی‌پندارد… رمان از پنج بخش تشکیل می‌شود و هر بخش به چندین کتاب تقسیم شده و هر کتاب به فصل‌های متفاوت. در مجموع بینوایان از ۴۸ کتاب و ۳۶۵ بخش تشکیل شده‌است. هر فصل نسبتاً کوتاه، و عموماً از صفحات کمی تشکیل می‌شود. این رمان به‌عنوانِ یکی از بُلندترین رمان‌های نوشته شده در تاریخ شناخته می‌شود.[۴] با تقریباً ۱۵۰۰ صفحه در ویرایش انگلیسی،[۵] و ۱۹۰۰ صفحه در ویرایش فرانسه و ۱۶۵۰ صفحه در ویرایش فارسی.[۶] هوگو جاه‌طلبیِ خود را برای ناشر ایتالیایی کتاب این‌گونه توضیح می‌دهد:[۷]

در حالی که تفاوتی ندارد این کتاب توسطِ همه گان خوانده شود، چرا که برای همه معنایی خواهد داشت. در انگلستان به خوبیِ اسپانیا معنی می‌دهد، در ایتالیا به خوبیِ فرانسه، در آلمان به خوبیِ ایرلند، در بندرگاه‌های تجارتِ جان گُدازِ بَرده به همان خوبیِ امپراتوری‌های شَرم سارِ دارای بَرده. مشکلاتِ اجتماعی فراتر از مرزهاست. زخم‌های بشریت، زخم‌هایی که در بستر جهان اتفاق می‌افتد، در خط‌های قرمز و آبیِ کشیده شده بر روی نقشه متوقف نمی‌شود. هر کجا که مردان در جهل و نومیدی هستند، هر کجا که زنان برای تکه‌ای نان خودشان را می‌فروشند، هر کجا که کودکان کتابی برای آموزش یا خانه‌ای گرم ندارند، بینوایان درِ خانه ات را می‌زند و می‌گوید: «باز کن من برای تو آمده‌ام.»

انحراف از موضوع

[ویرایش]

بیشتر از یک چهارم رمان به تقریر نکات اخلاقی یا نمایش اطلاعات جامع هوگو اختصاص دارد، اما هیچ‌یک از پیرنگ‌ها یا زیرپیرنگ‌ها را جلو نمی‌برد. کاری که هوگو در رمان‌های دیگر خود مانند گوژپشت نتردام و رنجبران دریا انجام داده‌است. یک زندگی‌نامه‌نویس ذکر می‌کند که «از انحرافات از نبوغ می‌توان به‌راحتی گذشت».[۸] موضوعاتی که هوگو دربارهٔ آن‌ها صحبت می‌کند مناسک مذهبی صومعه، ساختمان فاضلاب شهری پاریس، زبان مخفی (آرگو)، و خیابان‌های پاریس است. در یکی از فصول دربارهٔ صومعه هوگو از تیتر «پرانتز» استفاده می‌کند تا به خواننده هشدار دهد که این فصل ربطی به خط اصلی داستان ندارد.[۹] او همچنین ۱۹ فصل را به واترلو، جایی که در ۱۸۶۱ مشاهده کرده و رمان را در آنجا به اتمام رسانده، اختصاص داده‌است. در ابتدای بخش دوم با برخی موضوعات متفاوت مواجه می‌شویم به‌طوری که گویی شروع یک کار متفاوت است. یک منتقد این نوع کار را «درواز روحانی» رمان می‌نامد، به این عنوان که رویارویی تناردیه و کلنل پون مرسی «شانس ترکیب و ضرورت» را نشان می‌دهد، که مواجههٔ خیر و شر داستان است.[۱۰]

منابع هوگو

[ویرایش]

کاراکتر ژان والژان برداشتی آزاد از زندگی اوژن-فرانسوا ویدوک است. ویدوک یک جبرکار سابق بود که به سرپرستی پلیس مخفی فرانسه رسید و بعدها نخستین آژانس کارآگاه شخصی فرانسه را پی‌ریزی کرد. او همچنین تاجر و فعال گسترده اجتماعی و فعالیت‌های بشردوستانه بود. ویدوک به هوگو در تحقیقاتش برای کلود ولگرد و آخرین روزهای یک محکوم به اعدام کمک کرد. در سال ۱۸۲۸ ویدوک، که اکنون مورد عفو قرار گرفته بود، جان یک کارگر را در کارخانه کاغذش با برداشتن گاری بر روی شانه‌هایش نجات داد؛ همانگونه که ژان والژان این کار را انجام می‌دهد.[۱۱] توصیف‌های هوگو از نجات دادن یک ملوان توسط والژان تقریباً کلمه به کلمه از توصیف حادثه‌ای توسط یک دوست در نامه‌اش می‌باشد. هوگو از بینونو میولیس(۱۷۵۳–۱۸۴۳)، اسقف دینیه در زمان برخورد والژان به میریل (Myriel)، به عنوان مدلی برای او استفاده می‌کند.[۱۲] در ۱۸۴۱، هوگو یک فاحشه را از بازداشت به خاطر حمله کردن نجات داد. او بخش کوتاهی از گفتگویش با پلیس را هنگام نجات فانتین توسط والژان به کار می‌برد.[۱۳] در ۲۲ فوریه ۱۸۴۶، وقتی او کار بر روی رمان را آغاز کرد، هوگو شاهد دستگیری یک نان دزد بود در حالی که یک دوک و فرزندش بر کالسکه خود بی‌رحمانه صحنه را تماشا می‌کردند.[۱۴][۱۵] او چندین تعطیلات خود را در مونتروی، پا-دو-کاله گذراند، که آن را به عنوان مدلی برای شهری در نظر گرفت که م ــ-سور-م ــ (M____-sur-M__) می‌نامد.[۱۶] در شورش ۱۸۳۲، هوگو در حین قدم زدن در پاریس با موانعی بلوکی مواجه گشت که برای پناه گرفتن از آتش تفنگ‌ها ساخته شده بود.[۱۷] او در انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه مستقیماً شرکت داشت و به در هم کوبیدن این سنگرها و سرکوب شورشیان عمومی و متحدان سلطنت طلب کمک کرد.[۱۸]

پرداخته‌ها

[ویرایش]

وی در کتاب بینوایان به تشریح بی‌عدالتی‌های اجتماعی و فقر و فلاکت مردم فرانسه می‌پردازد، همان عوامل و محرک‌های اجتماعی که منجر به سقوط ناپلئون سوم شد. انحصار توزیع قدرت و ثروت در دست خانواده فاسد سلطنتی که از مشکلات جامعه فرانسه کاملاً بی‌اطلاع بودند، سبب ایجاد معضلات اقتصادی و اجتماعی در جامعهٔ فقیر فرانسه شد و انقلاب فرانسه ناشی از همین تحولات زیرساخت‌های اجتماعی جامعه فرانسه بود. ویکتور هوگو در خلال پردازش شخصیت‌های داستان و روان‌شناسی آن‌ها، نحوه درگیری و دخالت آنان را در این نهضت اجتماعی و توده‌ای نشان می‌دهد.

پیرنگ

[ویرایش]

بخش اول: فانتین

[ویرایش]
فانتین تصویر شده توسط مارگارت هال

داستان در ۱۸۱۵ در دینی-له-بن آغاز می‌شود، جایی که ژان والژان به عنوان یک روستایی پس از نوزده سال حبس - پنج سال برای دزدیدن نان برای سیر کردن خواهر و خانواده او و چهارده سال به خاطر فرارهای متعدد او- از زندان آزاد شده‌است. او توسط مهمانخانه دار پس رانده می‌شود زیرا گذرنامه او زردرنگ است و نشان می‌دهد که پیش از این جبرکار بوده‌است. او با عصبانیت در خیابان می‌خوابد. اسقف خیراندیش دینی، میریل (Myriel) به او پناه می‌دهد. هنگام شب ژان والژان با ظروف نقره کلیسا فرار می‌کند. هنگامی که پلیس او را دستگیر می‌کند، اسقف میریل وانمود می‌کند خود ظروف نقره را به او داده‌است و پافشاری می‌کند که او دو شمعدانی نقره را که فراموش کرده بود نیز با خود ببرد. پلیس توضیحات او را می‌پذیرد و می‌رود. میریل می‌گوید زندگی او را برای خدا بخشیده‌است و او باید پول این نقره‌ها را برای ساختن یک مرد صادق از خود به کار برد. سخنان اسقف میریل والژان را به فکر فرو می‌برد. هنگامی که او در خود فرورفته‌است سهواً سکه ۴۰ سوئی کودکی دوازده ساله به اسم پتی ژِرویس را می‌دزدد و او را می‌راند. او سریع خود را بازمی‌یابد و کل شهر را به دنبال او می‌گردد. در همان زمان سرقت او به مسئولان گزارش می‌شود. والژان خود را پنهان می‌کند زیرا اگر او دستگیر شود باید تمام عمر خود را به عنوان جبرکار سپری کند. شش سال می‌گذرد و والژان از نام موسیو مادلین استفاده می‌کند. او ثروتمند و صاحب یک کارخانه می‌شود و به عنوان شهردار شهر مونتروی، پا-دو-کاله انتخاب می‌شود. هنگام قدم زدن در خیابان مردی را می‌بیند به نام فوشلوان که در زیر چرخ‌های یک گاری گرفتار شده‌است. هنگامی هیچ شخصی برای بلند کردن گاری حتی در ازای پول داوطلب نمی‌شود، تصمیم می‌گیرد خود او دست به نجات فوشلوان بزند. او زیر گاری می‌خزد، آن را بلند می‌کند و فوشلوان را نجات می‌دهد. بازرس شهر، بازرس ژاور هنگام حبس والژان نگهبان زندان تولون بوده‌است. او پس از مشاهدهٔ قدرت فوق‌العاده والژان به اون مشکوک می‌شود. او تنها یک مرد دیگر را می‌شناسد که می‌تواند این کار را انجام دهد و آن یک جبرکار به نام ژان والژان بوده‌است. چند سال پیش از آن دختری به نام فانتین عاشق پسری به نام فلیکس تولومیه‌س می‌شود. لیستولیه، فاموی و بلاشوول از دوستان فلیکس بودند که هر کدام با دوستان فانتین یعنی دالیا، زفین و فاووریت رابطه داشتند. مردان زنان را ترک و به رابطه‌های خود به چشم سرگرمی جوانی نگاه کردند. فانتین نیاز به منبعی برای زندگی خود و دختر فلیکس، کوزت داشت. هنگامی که فانتین به مونفرمی رسید کوزت را تحت مراقبت مهمانخانه دار خودخواه و همسر بدجنس او، مادام و موسیو تناردیه گذاشت. در بی‌خبری فانتین تناردیه‌ها از دختر او سوءاستفاده می‌کنند و مجبورش می‌کنند تا کارهای مهمان خانه او را انجام دهد و تلاش می‌کنند خواسته‌های گزاف و غیرمعقول خود را افزایش دهند. او کمی بعد از کارش در کارخانه ژان والژان به علت کشف موضوع داشتن دختری خارج از عرف‌های ازدواج، اخراج می‌شود. با این حال درخواست‌های مالی تناردیه‌ها افزایش پیدا می‌کند. در این وضع فانتین موها و دو دندان جلویی خود را می‌فروشد و سپس دست به تن‌فروشی می‌زند تا بتواند درخواست‌های تناردیه‌ها را تأمین کند. فانتین به آرامی از یک بیماری ناشناخته ضعیف می‌شود. یک اشرافی خوش‌پوش به نام باماتابوا شروع به آزار فانتین در خیابان می‌کند و فانتین به نحوی زننده پاسخ او را می‌دهد. ژاور فانتین را بازداشت می‌کند. فانتین التماس می‌کند که او را آزاد کند تا او بتواند نیازهای دختر خود را تأمین کند اما ژاور می‌گوید او باید شش ماه را در زندان بگذراند. والژان (شهردار مادلن) دخالت می‌کند و به ژاور دستور می‌دهد تا آزادش کند. ژاور مقاومت می‌کند اما در پایان والژان او را مجبور می‌کند. والژان به علت آنکه کارخانه او فانتین را اخراج کرده‌است، احساس مسئولیت می‌کند و قول می‌دهد که کوزت را بیاورد. او فانتین را به بیمارستان می‌برد. ژاور دوباره برای دیدن والژان می‌آید. او اعتراف می‌کند پس از آن که والژان او را مجبور کرد تا فانتین را آزاد کند، گزارش او را به عنوان ژان والژان به مسئولان فرانسه داده‌است. او همچنین اقرار می‌کند که اشتباه کرده‌است زیرا مسئولان فرانسه ژان والژان واقعی را شناسایی و بازداشت کرده‌اند و در روز بعد محاکمه می‌شود. ژان والژان تصمیم می‌گیرد خود را معرفی کند تا مرد بی گناه را نجات دهد که نام واقعی او شان ماتیو بود. او به شهری که محاکمه در آن برگزار می‌شود سفر می‌کند و هویت واقعی خود را مشخص می‌کند. والژان به م ــ-سور-م ــ بازمی‌گردد تا فانتین را ببیند. توسط ژاور تعقیب می‌شود و در اتاق بیمارستان با او مواجه می‌شود. پس از آن‌که ژاور والژان را می‌گیرد، والژان از او تقاضای سه روز مهلت می‌کند تا کوزت را به فانتین برساند، اما ژاور درخواستش را رد می‌کند. فانتین می‌فهمد کوزت در بیمارستان نیست و ناراحت می‌شود و می‌پرسد او کجاست. ژاور به او دستور می‌دهد ساکت باشد و سپس هویت اصلی ژان والژان را آشکار می‌کند. ضعف ناشی از بیماری و شوک این خبر باعث می‌شود او بمیرد. والژان به سمت فانتین می‌رود و در گوشش نجوا می‌کند و دستش را می‌بوسد و سپس با ژاور اتاق را ترک می‌کند. فانتین سرانجام بدون مراسم در یک گور عمومی دفن می‌شود.

بخش دوم: کوزت

[ویرایش]
کوزت تصویر شده توسط امیل بایارد

در ابتدای این بخش، داستان نبرد واترلو روایت می‌شود. در انتهای جنگ و پس از شکست فرانسه، تناردیه که مشغول غارت جنازه‌ها است، جنازه یک سرهنگ را بیرون می‌کشد تا اموالش را برباید. هوای تازه باعث به هوش آمدن جنازه می‌شود. او نام تناردیه را به عنوان نجات دهنده خود می‌پرسد و خودش را کلنل پون مرسی معرفی می‌کند. تناردیه متوجه اسم او نمی‌شود و فکر می‌کند تشکر کرده‌است (مرسی). والژان فرار می‌کند، دوباره دستگیر و به مرگ محکوم می‌شود. کمیته پادشاهی مجازات او را به کار اجباری برای تمام عمر کاهش می‌دهد. او در حالی که در بندر تولون زندانی است با به خطر انداختن جان خود یک ملوان را که در وسایل کشتی گرفتار شده‌است را نجات می‌دهد. تماشاگران خواستار آزادی او می‌شوند. والژان مرگ خود را با انداختن خود در اقیانوس صحنه‌سازی می‌کند. مسئولان مرگ او را گزارش می‌دهند و می‌گویند جسد او گم شده‌است. ژان والژان در عصر کریسمس به مون‌فرمی می‌رسد. او کوزت را در جنگل به دنبال آب دید و با او تا مهمان‌خانه رفت. او غذا سفارش داد و مشاهده کرد چگونه تناردیه‌ها از کوزت سوءاستفاده می‌کنند، در حالی که اپونین و آزلما، دخترهای آن‌ها در ناز و نعمت بزرگ می‌شدند و به کوزت برای بازی با عروسک‌شان دشنام می‌دادند. والژان از مهمان‌خانه خارج شد و یک عروسک بزرگ را برای کوزت خرید و کوزت پس از کمی درنگ هدیه را با خوشحالی قبول کرد. اپونین و آزلما بسیار حسود بودند. مادام تناردیه از والژان خشمگین شد اما شوهر او تا هنگامی که والژان برای غذا و اتاق پول می‌داد از او پذیرایی می‌کرد. صبح روز بعد، والژان تناردیه‌ها را آگاه کرد که می‌خواهد کوزت را با خود ببرد. مادام تناردیه بلافاصله پذیرفت اما موسیو تناردیه وانمود کرد کوزت را دوست دارد و نگران رفاه حال اوست و به رها کردن کوزت بی‌میل است. والژان ۱۵۰۰ فرانک به تناردیه‌ها پرداخت و همراه کوزت از مهمان‌خانه بیرون رفت. تناردیه به طمع پول بیشتر به دنبال والژان و کوزت به جنگل می‌دود و به والژان می‌گوید می‌خواهد کوزت را پس بگیرد. او گفت نمی‌تواند بچه را بدون یادداشتی از مادرش به کسی بدهد. والژان نامهٔ اجازه فانتین را که برای گیرنده بچه نوشته بود به دست تناردیه داد. سپس تناردیه از والژان درخواست هزار کرون بیشتر کرد اما والژان و کوزت رفتند. تناردیه پشیمان شد که چرا تفنگ خود را برنداشته بود و به خانه بازگشت. والژان و کوزت به پاریس گریختند. والژان اتاق جدیدی در خانهٔ گوربو کرایه کرد، جایی که کوزت و والژان با شادی زندگی می‌کردند. اما به هر صورت ژاور، چند ماه بعد توانست مکان والژان را پیدا کند. والژان با کوزت فرار کرد و ژاور و مأمورانش سعی در تعقیب آن‌ها داشتند. آن‌ها به زودی توانستند به کمک فوشلوان، کسی که والژان از زیر کالسکه نجاتش داد و به باغبانی دیری به پاریس فرستاد، در دیر پتی‌پیکپوس پناه بگیرند. همچنین والژان باغبان دیر و کوزت دانش‌آموز آن‌جا شد.

بخش سوم: ماریوس

[ویرایش]

هشت سال بعد، دوستان آب‌ث، که توسط آنژولراس رهبری می‌شدند، در حال آماده‌سازی انجام یک نارضایتی مدنی در شب پنجم و ششم ژوئیه ۱۸۳۲، در پی مرگ ژنرال لامارک، تنها مقام حکومتی در فرانسه که با طبقهٔ کارگر احساس هم‌دردی می‌کرد، بودند. لامارک قربانی همه‌گیری وبا در شهر شده بود، با این حال همسایهٔ بینوای او مشکوک بود که دولت او را مسموم کرده‌است. دوستان آب‌ث به فقیران سرای معجزات پیوستند. از جمله کسانی که در آن سرا حضور داشتند، گاوروش پسر ارشد تناردیه در خیابان اوچین بود. یکی از دانشجویان، ماریوس پون‌مرسی، با خانواده خود (بالاخص پدربزرگ خود موسیو ژیونورمان) به خاطر افکار لیبرالی خود طرد می‌شود. پس از مرگ پدرش، سرهنگ ژرژ پون‌مرسی، ماریوس یادداشتی از او پیدا می‌کند که به پسرش سفارش می‌کند تا به شخصی به نام گروهبان تناردیه که جانش را در واترلو نجات داده‌است کمک کند -در حقیقت تناردیه به اجساد دست‌برد می‌زد و جان پون‌مرسی را بر حسب تصادف نجات داد؛ او خودش را یکی از گروهبانان ناپلئون معرفی کرد تا هویتش به عنوان یک دزد افشا نشود. در باغ لوگزامبورگ، او عاشق کوزت نوبالغ و زیبا می‌شود. تناردیه‌ها نیز به پاریس مهاجرت کردند و پس از دست دادن مهمان‌خانه خود در فقر زندگی می‌کنند. آن‌ها با نام مستعار «ژوندرت» در خانه گوربو سکونت دارند (تصادفاً همان ساختمانی که والژان و کوزت پس از ترک مهمان‌خانه آن‌ها مدت کوتاهی در آن زندگی کردند). ماریوس نیز در همان ساختمان، در همسایگی تناردیه‌ها زندگی می‌کند. اپونین، که حال لاغر و مندرس شده‌است، ماریوس را در آپارتمانش ملاقات و از او درخواست پول می‌کند. برای آن‌که ماریوس را تحت‌تأثیر قرار دهد و سوادش را نشان دهد، روی تکه‌ای کاغذ می‌نویسد 《آژان‌ها اینجا هستند》. ماریوس دلش به حال اپونین می‌سوزد و مقداری پول به او می‌دهد. پس از خروج اپونین، ماریوس از شکاف دیوار آپارتمان تناردیه را نگاه می‌کند. اپونین وارد می‌شود و نشان می‌دهد که یک انسان‌دوست را ملاقات کرده‌است و او و دخترش برای ملاقات تناردیه‌ها می‌آیند. به این ترتیب، تناردیه برای آن‌که فقیرتر به نظر برسد آتش را خاموش می‌کند و صندلی را می‌شکند. همچنین به آزلما دستور می‌دهد تا به قطعه‌ای از شیشهٔ پنجره مشت بزند. در پی آن همان‌طور که تناردیه انتظار داشت دست او پاره می‌شود. فرد انسان‌دوست و دخترش -والژان و کوزت- وارد می‌شوند. ماریوس بلافاصله کوزت را می‌شناسد. والژان قول می‌دهد که با پولی برای پرداخت اجاره آن‌ها بازگردد. پس از آن‌که او و کوزت خارج می‌شوند، ماریوس از اپونین درخواست می‌کند تا آدرس آن‌ها را برای او پیدا کند و اپونین که خود عاشق ماریوس شده‌است با اکراه می‌پذیرد. تناردیه نیز والژان و کوزت را می‌شناسد و با خود پیمان می‌بندد تا انتقام خود را بگیرد. تناردیه از پاترون مینت درخواست کمک می‌کند، که به عنوان گروهی ترسناک، قاتل و دزد معروف بود. ماریوس از نقشه تناردیه با خبر می‌شود و گزارش این جنایت را به ژاور می‌دهد. ژاور به ماریوس دو تپانچه می‌دهد و به او می‌گوید که هر گاه اوضاع خطرناک شد تیر را به هوا بزند. ماریوس به خانه بازمی‌گردد و منتظر ژاور و مأمورانش می‌ماند. تناردیه، اپونین و آزلما را بیرون می‌فرستد تا از عدم حضور پلیس اطمینان پیدا کنند. وقتی والژان با پول بازمی‌گردد، تناردیه و پاترون مینت برای او کمین کرده بودند و او هویت اصلی خود را آشکار می‌کند. ماریوس، تناردیه را به عنوان ناجی پدرش در واترلو می‌شناسد و بر سر یک دوراهی گرفتار می‌شود. او سعی می‌کند راهی بیابد تا بدون خیانت به تناردیه به ژان والژان کمک کند. والژان این‌که تناردیه را می‌شناسد انکار می‌کند و به آن‌ها می‌گوید هیچگاه آن‌ها را ملاقات نکرده‌است. والژان سعی می‌کند از پنجره فرار کند اما او را مهار می‌کنند و با طناب می‌بندند. تناردیه به والژان دستور می‌دهد تا دویست هزار فرانک به او بدهد. همچنین به او دستور می‌دهد تا نامه‌ای به کوزت بنویسد و به او بگوید تا به آپارتمان بیاید و آن‌ها کوزت را تا آن‌که والژان پول را بیاورد نگاه دارند. والژان نامه را می‌نویسد و اطلاعات و آدرسش را می‌دهد. تناردیه زنش را می‌فرستد. مادام تناردیه تنها بازمی‌گردد و می‌گوید آدرس اشتباه بوده‌است. در این مدّت ژان والژان خود را آزاد می‌کند. تناردیه تصمیم می‌گیرد والژان را بکشد. زمانی که تناردیه و پاترون مینت در حال تصمیم‌گیری هستند ماریوس تکهٔ کاغذی که اپونین نوشته بود را به خاطر می‌آورد. ماریوس کاغذ را از شکاف دیوار داخل آپارتمان تناردیه می‌اندازد. تناردیه فکر می‌کند این کاغذ را اپونین انداخته‌است و تصمیم می‌گیرد فرار کند امّا توسط ژاور متوقف می‌شود. تمام اعضای تناردیه و پاترون مینت دستگیر می‌شوند (به جز کلاکزوس که در حال انتقال به زندان فرار کرد، مون‌پارناس که توسط اپونین از پیوستن به دزدی بازمی‌ماند و گاوروش که در جنایت خانوادگی‌اش نقشی نداشت به جز نقشی که در آزادی پدرش از زندان داشت). والژان پیش از آن‌که توسط ژاور شناسایی شود فرار می‌کند.

بخش چهارم: ترانهٔ کوچهٔ پلومه و حماسهٔ کوچهٔ سن دنی

[ویرایش]
اپونین در حالی‌که از خانهٔ والژان در برابر دزدی محافظت می‌کند.

پس از آزادی اپونین از زندان، اپونین ماریوس را در «صحرای کاکلی» پیدا می‌کند و با ناراحتی آدرس کوزت را به او می‌دهد. او ماریوس را به سمت خانهٔ والژان و کوزت در کوچهٔ پلومه راهنمایی می‌کند و ماریوس برای چندین روز خانه را تنها تماشا می‌کند. او و کوزت بالاخره همدیگر را می‌بینند و عشق‌شان را به هم اظهار می‌کنند. تناردیه، پاترون مینت و بروژون با کمک گاوروش از زندان فرار می‌کنند. در یکی از شب‌هایی که ماریوس و کوزت در خانه والژان دیدار می‌کردند، تناردیه و رفقایش سعی کردند تا به خانه حمله کنند. اپونین که بر دروازهٔ خانه نشسته بود تهدید کرد که اگر دزدان دست از کارشان برندارند، فریاد بزند و تمام همسایه‌ها را بیدار کند. با شنیدن این دزدان با بی‌میلی از این کار گذشتند. در همین حال کوزت به ماریوس می‌گوید که همراه والژان در آخر هفته به انگلستان سفر می‌کنند و این مشکلی بزرگی در رابطه آن‌ها به‌وجود می‌آورد. در روز بعد، والژان در میدان شان دو مارس نشسته‌است. او از مشاهدهٔ چندین بارهٔ تناردیه در اطراف خانه‌اش احساس خطر می‌کند. به‌طور غیرمنتظره‌ای، یادداشتی نیز در بغل او می‌اندازند که در آن نوشته «نقل مکان کنید». او در نور کم موجود تنها هیکلی را دید که در حال فرار است. به خانه‌اش بازگشت و به کوزت گفت در دیگر خانه خود در کوچه لوم‌آرمه اقامت می‌کنند و مجدداً تأکید کرد که به انگلستان مهاجرت می‌کنند. ماریوس سعی کرد موافقت مسیو ژیونورمان را برای ازدواج با کوزت بگیرد. مسیو ژیونورمان عبوس و ناراحت به نظر می‌رسید اما برای آمدن ماریوس ذوق و شوق بسیاری داشت. او درخواست ازدواج ماریوس را رد کرد و به او پیشنهاد کرد کوزت را به عنوان معشوقه خود در نظر بگیرد. ماریوس پس از این توهین خانه را ترک کرد. روز بعد، دانشجویان شورش کرده و موانعی را در خیابانی باریک در پاریس علم کردند. گاوروش مقام ژاور را کشف کرد و به آنژولراس گفت که او یک جاسوس است. وقتی آنژولراس با او روبه‌رو شد، او هویت خود و جاسوسی دانشجویان را رد کرد. دانشجویان او را به یک ستون در رستوران کورنت بستند. همان عصر ماریوس به خانهٔ والژان و کوزت در کوچه پلومه بازگشت امّا خانه را خالی یافت. او سپس صدایی شنید که دوستانش در سنگرها منتظر او هستند. او از رفتن کوزت شوریده حال شده بود امّا به صدا گوش داد و به سنگرها رفت. هنگامی که ماریوس به سنگرها رسید انقلاب تازه آغاز شده بود. وقتی که او خم شد تا کیسه باروت را بردارد، یک سرباز آمد تا به ماریوس شلیک کند. اگرچه یک مرد دهانهٔ تفنگ را با دستانش گرفت. سرباز شلیک کرد، مرد از ضرب تیر زخمی شد امّا به ماریوس آسیبی نرسید. در همین حال که سربازان نزدیک می‌شدند ماریوس با یک کیسه باروت در یک دستش و مشعلی در دست دیگر بالای سنگرها رفت و تهدید کرد که سنگر را منفجر می‌کند. پس از این حرف ماریوس سربازان عقب‌نشینی کردند. ماریوس تصمیم می‌گیرد تا به سنگر کوچک‌تری برود که آن را خالی یافته‌است. وقتی بازمی‌گردد شخصی که دستش را جلوی تفنگ گرفته بود او را به اسم صدا می‌کند. ماریوس می‌فهمد این شخص اپونین است که لباس مردان را پوشیده‌است و روی زانوانش افتاده‌است. او اعتراف می‌کند که به او گفته بوده که دوستانش در سنگر منتظرش هستند به این امید که با هم کشته‌شوند. او همچنین اعتراف می‌کند که جانش را نجات داده‌است زیرا می‌خواسته پیش از او بمیرد. راوی همچنین بیان می‌کند که اپونین به صورت ناشناس یادداشت را به والژان داده‌است. اپونین سپس به ماریوس می‌گوید یک نامه برای او دارد. او اقرار می‌کند این نامه روز قبل به دستش رسیده‌است اما نمی‌خواسته نامه را به او برساند امّا ترسیده که او در دنیای پس از مرگ از او ناراحت باشد. پس از آن‌که ماریوس نامه را از اپونین می‌گیرد اپونین از او می‌خواهد تا پس از مرگش پیشانی او را ببوسد و ماریوس قول می‌دهد این کار را انجام دهد. در آخر اپونین اعتراف می‌کند که کمی عاشق او بوده‌است و سپس می‌میرد. ماریوس خواسته او را اجابت می‌کند و سپس برای خواندن نامه به میخانه می‌رود. نامهٔ کوزت بود. او آدرس کوزت را یادمی‌گیرد و یک نامهٔ خداحافظی برای او می‌نویسد. او گاوروش را مأمور رساندن نامه می‌کند امّا گاوروش نامه را به والژان می‌دهد. والژان دریافت عاشق کوزت در حال جنگ است، یک ساعت بعد یونیفرم گارد ملّی را می‌پوشد و خود را با یک تفنگ و مهمّات مسلح می‌کند و خانه را ترک می‌کند.

بخش پنجم: ژان والژان

[ویرایش]
والژان به همراه ماریوس مجروح در فاضلاب (ویرایش ۱۹۰۰ آمریکا)

ژان والژان به سنگر می‌رسد و به انقلابیون کمک می‌کند. او هنوز مطمئن نیست که می‌خواهد از ماریوس محافظت کند یا او را بکشد. ماریوس والژان را در اولین نگاه می‌شناسد. آنژولراس اعلام می‌کند که گلوله‌هایشان رو به اتمام است. گاوروش هنگامی که برای برداشتن مهمّات افراد گارد ملّی از سنگر خارج می‌شود، مورد اصابت گلولهٔ نیروهای نظامی قرار می‌گیرد. والژان داوطلب می‌شود تا خودش ژاور را اعدام نماید و آنژولراس این اجازه را به او می‌دهد. والژان، ژاور را از دید دیگران خارج می‌کند و سپس تیری را در هوا شلیک می‌کند و به ژاور اجازه می‌دهد که برود. ماریوس به اشتباه فکر می‌کند والژان ژاور را کشته‌است. سنگر سقوط می‌کند و والژان، ماریوس زخمی و بی‌هوش را بر دوش می‌گیرد. دیگر دانشجویان همگی کشته می‌شوند. والژان در حالی‌که ماریوس را بر دوش می‌برد از راه فاضلاب شهری فرار کرد. والژان یک گشت پلیس را از سر، باز می‌کند و دریچه‌ای به بیرون پیدا می‌کند امّا دریچه قفل است. تناردیه در تاریکی پدیدار می‌شود. والژان او را می‌شناسد امّا کثیفی والژان مانع از شناسایی او توسط تناردیه می‌گردد. تناردیه گمان می‌برد که والژان یک قاتل است که جنازهٔ قربانی خود را حمل می‌کند و پیشنهاد می‌دهد دریچه را در ازای پول باز کند. او جیب‌های والژان و ماریوس را می‌گردد و تکه‌ای از کت ماریوس را می‌کند تا بتواند بعداً او را شناسایی کند. تناردیه سی فرانکی که یافت را برداشت و دریچه را باز کرد و اجازه داد والژان خارج شود. حالت اضطرار والژان حواس او را از پلیس‌هایی که به دنبالش بودند، پرت کرد. هنگام خروج والژان با ژاور برخورد می‌کند و از او زمان می‌خواهد تا پیش از تسلیم شدن بتواند ماریوس را به خانه برساند. ژاور با فرض این‌که ماریوس در دقایق پیش رو می‌میرد با والژان موافقت می‌کند. پس از آن‌که ماریوس را به خانهٔ پدربزرگش رساندند، والژان درخواست کرد که زمانی کوتاه را به خانهٔ خود برود و ژاور موافقت کرد. آن‌جا ژاور می‌گوید که در خیابان منتظر او می‌ماند امّا هنگامی که والژان از پنجره خیابان را نگاه می‌کند می‌بیند که او رفته‌است. ژاور خیابان را پایین می‌رود و با خود فکر می‌کند که بین دو راهی اعتقاد سخت‌گیرانه‌اش دربارهٔ قانون و بخشش والژان مانده‌است. او حس می‌کرد نمی‌تواند بیشتر از این در پی والژان باشد امّا همچنین نمی‌تواند وظیفه خود در قبال قانون را نیز از ذهن بیرون کند. ژاور از عهدهٔ این دوراهی برنمی‌آید و با انداختن خودش درون رودخانه سن خودکشی می‌کند. جراحت ماریوس به آرامی درمان می‌شود. در حالی‌که او و کوزت مهیای ازدواج می‌شوند، والژان ثروتی حدوداً ششصدهزار فرانکی به آن‌ها می‌بخشد. عروسی آن‌ها در خلال مراسم ماردی گرا انجام می‌گیرد. در عروسی والژان توسط تناردیه شناسایی می‌شود و از آزلما می‌خواهد تا او را تعقیب کند. پس از عروسی، والژان برای ماریوس اعتراف می‌کند که یک جبرکار سابق است. ماریوس وحشت‌زده می‌شود و با فرض این‌که بدترین وجه والژان جنبهٔ اخلاقی اوست زمان‌های ملاقات او و کوزت را به صورت نامحسوس کاهش می‌دهد. ماریوس، به اشتباه والژان را قاتل ژاور و دزد اموال موسیو مادلن می‌پندارد. والژان به نظر ماریوس و جدایی‌اش از کوزت احترام می‌گذارد. والژان اراده زندگی کردن را از دست می‌دهد و از تخت خود خارج نمی‌شود. تناردیه با لباس مبدل نزد ماریوس می‌آید امّا ماریوس او را می‌شناسد. تناردیه سعی می‌کند از ماریوس بابت چیزهایی که از والژان می‌داند باج بگیرد امّا سهواً تصورات غلط ماریوس دربارهٔ دزد و قاتل بودن والژان را اصلاح می‌کند و او را از تمام کارهای خوبی که والژان انجام داده‌است، آگاه می‌کند. او همچنان سعی می‌کند ماریوس را قانع کند که والژان دزد و قاتل است و تکه‌ای از لباس ماریوس را که پاره کرده‌بود به عنوان مدرک نشان می‌دهد. ماریوس پارچهٔ کت خود را می‌شناسد و می‌فهمد که والژان او را از سنگر نجات داده‌است. ماریوس، که از مدیون بودن پدرش به چنین انسانی، بسیار ناراحت است، مدارکی از تناردیه را آشکار می‌کند و به او پیشنهاد می‌دهد تا مبلغ عظیمی را به او بدهد تا از آن‌جا مهاجرت کند و دیگر بازنگردد. تناردیه پیشنهاد او را می‌پذیرد و با آزلما راهی آمریکا می‌شود و تاجر برده می‌گردد. در راه خانهٔ والژان، ماریوس به سرعت برای کوزت تعریف کرد که والژان جان او را در سنگر نجات داده‌است. هنگامی که آن‌ها می‌رسند والژان در نزدیکی مرگ است و ماریوس و کوزت با او آشتی می‌کنند. ژان والژان به کوزت داستان مادرش و نام او را می‌گوید. او با خشنودی می‌میرد و او را در گورستان گورستان پر-لاشز دفن می‌کنند.

شخصیت‌ها

[ویرایش]

اصلی

[ویرایش]
  • ژان والژان (که به نام‌های موسیو مادلن، اولتیم فوشلووان، موسیو لوبلان و یوربن فابر نیز شناخته می‌شود) – اصلی‌ترین شخصیت رمان. به دلیل دزدیدن یک قرص نان برای سیرکردن شکم هفت بچهٔ گرسنهٔ خواهرش، به ۵ سال زندان محکوم شده و بعد از ۱۹ سال به قید قول شرف از زندان آزاد می‌شود (بعد از ۴ تلاش ناموفق برای فرار از زندان، ۱۲ سال به محکومیتش اضافه شده و به دلیل مبارزه در دومین اقدام به فرارش ۲ سال نیز به محکومیتش اضافه می‌شود). به دلیل محکومیت سابقش جامعه او را نمی‌پذیرد. او با اسقف میرل روبرو می‌شود، کسی که با نشان دادن بخشش خود و تشویقش به مرد جدیدی شدن، او را به زندگی بازمی‌گرداند. درحالی که نشسته و به سخنان اسقف میرل فکر می‌کند پای خود را بر روی یک سکه که از دست جوان بی‌خانمانی افتاده قرار می‌دهد. زمانی که پسر تلاش می‌کند تا والژان را از خیال خود بیرون بیاورد و پولش را بردارد، والژان او را با چوب خود تهدید می‌کند. او نام خود و پسر را به کشیشی که در حال عبور است می‌گوید، و این موضوع باعث می‌شود پلیس او را به سرقت مسلحانه متهم کند – اگر دوباره دستگیر شود، برای همیشه به زندان باز خواهد گشت. او برای یک زندگی صادقانه، نام جدیدی انتخاب می‌کند (موسیو مادلن). والژان تکنیک‌های ساخت جدیدی را ارائه کرد و در نهایت دو کارخانه تأسیس می‌کند و یکی از ثروتمندترین مردان منطقه می‌شود. با انتخابات مردمی شهردار می‌شود. هنگامی که می‌فهمد فرد دیگری به جای او به عنوان ژان والژان محاکمه می‌شود، خود را به پلیس معرفی می‌کند.

دستگیر می‌شود و دوباره با جعل مرگ خودش، فرار می‌کند و به سراغ کوزت، دختر یکی از کارگرانش به نام فانتین، می‌رود. در ادامه فرارش از بازرس پلیس، ژاور که او را شناخته‌است، به‌عنوان باغبان در یک صومعه مشغول به کار می‌شود و کوزت در همان‌جا بزرگ می‌شود. سال‌ها بعد و در جریان انقلاب، ماریوس را از زندانی شدن و مرگ احتمالی نجات می‌دهد، هویت واقعی خود را به ماریوس و کوزت بعد از ازدواجشان آشکار می‌کند و قبل از مرگش به آن‌ها می‌پیوندد. قول خود به اسقف و فانتین را حفظ می‌کند، تصویر آن‌ها آخرین چیزی است که قبل از مرگش می‌بیند.

  • ژاور - یک بازرس پلیس متعصب در تعقیب ژان والژان. در زندان متولد شده‌است، پدرش محکوم سابقه داری بوده و مادرش پیشگو می‌باشد، او وجود هر دو را نادیده گرفته و به عنوان نگهبان در زندان شروع به کار می‌کند. در نهایت او به نیروی پلیس در یک شهر کوچک ملحق شده و با نام M – sur-M – شناخته می‌شود. وی در آنجا به شباهت‌های موسیومادلن و ژان‌والژان پی می‌برد.
  • فانتین - یک زن زیبا از طبقهٔ کارگر که با یک بچهٔ کوچک، توسط عاشق خود، فلیکس تولومیس، رها شده‌است. فانتین دختر خود کوزت را تحت سرپرستی تناردیه‌ها صاحب مهمانخانه‌ای در روستای مونت فرمیل ترک می‌کند. مادام تناردیه دختران خود را لوس کرده و از کوزت سوءاستفاده می‌کند. فانتین شغلی در کارخانهٔ موسیو مادلن پیدا می‌کند. او بی‌سواد است و از دیگران برای نوشتن نامه به خانوادهٔ تناردیه کمک می‌گیرد. سرپرست زن آنجا متوجه می‌شود که او یک مادر طرد شده‌است و او را اخراج‌می‌کند. این اخراج، تنفر او از مادلن/والژان را با دنبال دارد. برای پاسخگوی به درخواست‌های مکرر تناردیه‌ها برای پول، موها و دو دندان جلوی خود را می‌فروشد و به فحشا کشیده شده و بیمار می‌شود. مادلن/والژان زمانی که ژاور، فانتین را به جرم حمله به یک مرد که به او توهین کرده دستگیر می‌کند با فانتین مواجه می‌شود. فانتین پس از شناختن مادلن، روی صورتش تف می‌کند. ولی مادلن، او را آزاد می‌کند و او را به بیمارستان می‌برد و قول می‌دهد کوزت را نزد فانتین بیاورد. زمانی که ژاور با والژان در اتاق بیمارستان روبرو می‌شود، به دلیل ضعف ناشی از بیماری و شوک حرف‌های ژاور که می‌گوید والژان یک محکوم است و دخترش کوزت را به او برنمی‌گرداند، فانتین می‌میرد.
  • کوزت - (به‌صورت رسمی Euphrasie، همچنین به نام‌های Lark, Mademoiselle Lanoire, Ursula نیز شناخته می‌شود) – دختر نامشروع فانتین و تولومیز. از سه تا هشت سالگی مجبور به کار برای خانواده تناردیه است. بعد از مرگ مادرش فانتین، والژان کوزت را از خانواده تناردیه می‌خرد و مثل دختر خودش به او توجه می‌کند. مدتی همراه ژان والژان در مسافرخانهٔ گاربو زندگی می‌کرد. اما چون ژاور آنها را پیدا کرده بود از آنجا به یک صومعه فرار کردند. او در یک صومعه در پاریس به وسیله راهبه‌ها آموزش می‌بیند. در زمان بزرگسالی بسیار زیبا می‌شود. او عاشق ماریوس پونتمرسی شده و در اواخر داستان با هم ازدواج می‌کنند.
  • ماریوس پونتمرسی – یک جوان دانشجوی حقوق با روابط آزاد دوستانه در ABC. پدر او سرهنگ ارتش ناپلئون بوده‌است و پدربزرگ او، سلطنت طلب است. این اختلاف باعث شده‌است پدربزرگ ماریوس دیدار ماریوس و پدرش را قدغن کند. سرهنگ پون‌مرسی هنگام‌مرگ تقاضای دیدار ماریوس را می‌کند. ولی ماریوس دیر می‌رسد. ولی پس از آشنایی با تفکرات پدرش که برخلاف حرف‌های پدربررگش، شخصیت محمبوبی داشته‌است، پیرو راه او می‌شود. پس از این که پدربزرگش متوجه علایق ماریوس می‌شود، او را از خانه طرد می‌کند. ماریوس که در این‌هنگام بسیار فقیر است، دلباخته کوزت می‌شود. ولی صحبتی با او نمی‌کند و حتی نامش را هم‌نمی‌داند. همسایگی خانه فقیرانه ماریوس، همسایه‌ای که نام ژاندرت زندگی می‌کند که با گدایی از متمولان زندگی می‌کنند. روزی تصادفاً والژان و کوزت به خانه ژاندرت‌ها برای کمک می‌آیند. ژاندرت که والژان را شناخته‌است تصمیم به اخاذی از او می‌گیرد. ماریوس جریان را به بازرس پلیس، ژاور خبر می‌دهد. در هنگام درگیری، ماریوس می‌فهمد ژاندرت، همان تناردیه، نجات‌دهنده پدرش در نبرد واترلو است. اپونین، دختر تناردیه که عشق یک‌طرفه‌ای به ماریوس دارد، آدرس کوزت را برای او پیدا می‌کند. ماریوس مرتب به ملاقات کوزت می‌رود تا زمانی‌که والژان‌منزلش را عوض می‌کند. پس از آن ماریوس به مبارزات انقلابیون‌ملحق می‌شود. در انتهای مبارزه، بیهوش شده و توسط والژان که به سنگر آمده بوده‌است، نجات پیدا می‌کند. در نهایت با کوزت ازدواج می‌کند.
  • اپونین (دختر جاندرت)- دختر بزرگ تناردیه‌ها. در زمان کودکی توسط والدینش لوس و نازپرورده شده اما در دوره نوجوانی عاقبتش مثل بچه‌های خیابانی می‌شود. در پاریس او نامه‌های پدرش را به دست ثروتمندان می‌رساند تا به خانواده آن‌ها کمک کنند. او عاشق همسایه‌اش ماریوس، که او را جوانی مفلس می‌پنداشت، می‌شود. به درخواست ماریوس، خانه کوزت و والژان را پیدا کرده و با ناراحتی او را به آنجا می‌برد. همچنین او مانع پدرش پاترون مینت و بروجان از دزدی خانه در طول ملاقات ماریوس و کوزت می‌شود. او والژان را مجاب می‌کند که منزلش را عوض کند، سپس به ماریوس می‌گوید رفقایش در سنگر منتظرش هستند. کوزت قبل از ترک خانه، نامه‌ای برای ماریوس می‌نویسد و آن را به اپونین می‌دهد. اپونین امیدوار است خودش و ماریوس با یکدیگر در سنگر بمیرند. چون می‌خواهد زودتر از ماریوس بمیرد، برای جلوگیری از تیراندازی یک سرباز به ماریوس دست خود را جلو می‌اندازد. گلوله از دست او رد شده و به پشتش می‌خورد و به شدت زخمی می‌شود. در زمان مرگ، تمام اتفاقات را برای ماریوس اعتراف می‌کند و نامه کوزت را به او می‌دهد. آخرین در خواست او از ماریوس اینست که او را ببخشد، ماریوس پیشانی‌اش را می‌بوسد، درخواست او را با احساسات عاشقانه پاسخ نمی‌دهد اما برای زندگی سخت او متأسف می‌شود.
  • مادام و موسیو تناردیه (همچنین به نام‌های جاندرت، ام. فابانتو، ام. تنارد نیز شناخته می‌شوند) – زن و شوهر، والدین پنج فرزند: دو دختر، اپونین و آزلما و سه پسر، گاوروش و دو پسر که نام آن‌ها در داستان ذکر نمی‌شود. تا قبل از رفتن کوزت با والژان، آن‌ها از کوزت به دلیل کودک بودن سوءاستفاده می‌کردند و برای سرپرستی او از فانتین پول می‌گرفتند. آن‌ها ورشکست شده و تحت نام جاندرت به خانه گاربو در پاریس نقل مکان کرده و در کنار اتاق ماریوس زندگی می‌کنند. شوهر با یک گروه جنایتکار به نام پاترون-مینت همکاری می‌کند و برای دستگیری والژان توطئه می‌چیند و توسط ماریوس خنثی می‌شود. ژاور این زوج را دستگیر می‌کند. زن در زندان می‌میرد. تناردیه به زندگی انگلی خود ادامه می‌دهد. هنگام دستبرد به خانه والژان، توسط اپونین از این کار منصرف می‌شود. هن. امی که از دست پلیس، در فاضلاب مخفی شده‌است با والژان که ماریوس را بر دوش دارد مواجه می‌شود، ولی والژان را نمی‌شناسد و به تصور این‌که یک قاتل است، در ازای پول در فاضلاب را برایش باز می‌کند و تکه‌ای از لباس او را هم مخفیانه می‌برد. در ادامه نامه‌ای برای ماریوس می‌نویسد و برای دانسته‌هایش از گذشته والژان باج خواهی می‌کند. ولی ناخواسته والژان را نزد ماریوس، تبرئه می‌کند. ماریوس هزینه خروج از کشور او را می‌پردازد. او در نهایت یک تاجر برده در ایالات متحده می‌شود.
  • آزلما - کوچک‌ترین دختر تناردیه‌ها. او و خواهرش در کودکی بسیار نازپرورده و لوس بودند و در مدتی که کوزت آنجا بود، کوزت را اذیت می‌کردند. وقتی بزرگتر شد، همراه خانواده‌اش در خانهٔ گاربو در پاریس زندگی می‌کنند. آزلما و اپونین مسئول رساندن نامه‌های پدرش به ثروتمندان بودند. در درگیری‌هایی که در خانه گاربو با ژان والژان و موسیو تناردیه رخ داد، همگی دستگیر شدند. پدرش همراه پاترون مینت فرار می‌کند. در اواخر داستان آزلما به پدرش ملحق می‌شود.
  • آنژولراس (Enjolras) - آنژولراس یکی از شخصیت‌های برجسته و نمادین در رمان «بینوایان» است. او به عنوان رهبر گروهی از جوانان انقلابی به نام «دوستان آ ب ث» (Les Amis de l’ABC) شناخته می‌شود. آنژولراس نماینده آرمان‌های عدالت‌خواهانه و آزادی‌طلبانه است. در جریان نبردهای خیابانی انقلاب ۱۸۳۲ در پاریس، آنژولراس و دیگر انقلابیون در سنگری در خیابان کورنتین محاصره می‌شوند. با کاهش تعداد مبارزان و افزایش فشار نیروهای دولتی، آنژولراس تا آخرین لحظه مقاومت می‌کند. او در نهایت توسط نیروهای دولتی دستگیر و اعدام می‌شود.
  • گاوروش - در رمان بینوایان، گاوروش پسربچه‌ای یازده-دوازده ساله و کوچک‌ترین فرزند خانواده تناردیه است. گاوروش به دلیل شرایط سخت زندگی در خانواده تناردیه، مجبور به زندگی در خیابان‌ها و مراقبت از دو برادر کوچک‌ترش می‌شود. او در خیابان‌ها بزرگ می‌شود و به نوعی نماینده کودکان بی‌سرپرست و فراموش‌شده در جامعه است. گاوروش در خلال انقلاب ۱۸۳۲ پاریس به صف مبارزان ملحق می‌شود و به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی در این رویدادها ظاهر می‌شود. در داستان، گاوروش در حالی که با شجاعت در حال جمع‌آوری گلوله‌ها از اجساد در میدان نبرد است، مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و کشته می‌شود. در یکی از اقتباس‌های انیمیشنی از روی رمان بینوایان، گاوروش توسط سگی به نام شوشو نجات پیدا می‌کند. ولی در رمان اصلی ویکتور هوگو، هیچ اشاره‌ای به وجود سگی به نام شوشو که گاوروش را نجات دهد، نشده است.
  • اسقف مایرل - اسقف Dign (نام کامل چارلز-فرانچس-بینونو مایرل)- یک کشیش سالمند مهربان که بعد از برخورد با ناپلئون به مقام اسقفی ترفیع پیدا کرد. بعد از دزدیدن تعدادی ظرف نقره به‌وسیلهٔ والژان، او را از دستگیری نجات داد و الهام‌بخش تغییر مسیر او شد.

یاران ABC

[ویرایش]

انجمن دانشجویان انقلابی:

  • باهورل / باخارل (Bahorel) – در رمان «بینوایان»، باهورل (یا باخارل) جوان شیک‌پوشی است که در کافه‌های پاریس و در میان دانشجویان حضور دارد، و به خاطر شوخ‌طبعی و شخصیت جذابش محبوب است. او به همراه دیگر اعضای گروه «دوستان آ ب ث» در جریان نبردهای خیابانی انقلاب ۱۸۳۲ در پاریس در سنگرها می‌جنگد و در نهایت در این مبارزه جان خود را از دست می‌دهد.
  • کامبفر - دانشجوی پزشکی که به عنوان نمایندهٔ فلسفی انقلاب توصیف می‌شود.
  • کورفیراک - قطب اصلی یاران. صادق و خون‌گرم بوده و نزدیکترین دوست ماریوس است.
  • آنژولراس - رهبر گروه. جوان جذاب و مصمم، بااراده برای پیشرفت.
  • فویلی - یک بادبزن‌ساز یتیم که خواندن و نوشتن را خودش یادگرفته‌است. او تنها کسی از یاران است که دانشجو نیست ولی کار می‌کند.
  • گرانتیر - یک الکلی با کمترین علاقه به انقلاب. با وجود بدبینی خود، در نهایت یکی از معتقدان جمهوری می‌شود و در کنار انجوراس کشته می‌شود.
  • ژان پرووییر (ژوان) - یک فرد رمانتیک با دانش ایتالیایی، لاتین، یونانی و عبری و داشتن علاقهٔ زیاد به قرون وسطی.
  • جولی - یک دانشجوی پزشکی که تئوری‌های غیرمعمول برای سلامتی دارد. او یک آدم خیالباف است و به عنوان شادترین عضو گروه توصیف می‌شود.
  • لسگل (به نام‌های لیگل، لایگل، لاگل (ایگل) یا بوست نیز شناخته می‌شود) - قدیمی‌ترین عضو گروه و پسر مردی است که توسط لوئی هجدهم پس از کمک به حمل و نقل او به مقام دوکی رسید. بسیار بیچاره و معروف است که در سن بیست‌وپنج‌سالگی طاس شده‌است. کسی است که ماریوس را به گروه معرفی می‌کند.

فرعی

[ویرایش]
    • باماتابوس - یک آدم بی‌خاصیت است که فانتین را آزار می‌دهد.
  • باپتیستین مایرل - خواهر اسقف مایرل. او عاشق برادرش است و به او احترام می‌گذارد.
  • بوگون، مادام (مادام بورگن نیز نامیده می‌شود)- صاحب خانه بورگو.
  • بروت - یک محکوم سابقه دار از تولون که والژان را از آنجا می‌شناسد. یک سال بعد از والژان آزاد می‌شود. در ۱۸۲۳، در حال گذراندن دوران محکومیت خود به دلیل جرم ناشناخته است. او اولین نفری است که ادعا می‌کند چامپ ماتیوس، والژان واقعی است.
  • بروجان - دزد و جنایتکار. او در جنایت‌ها با M، تناردیه‌ها و گروه پاترون- مینت (مثل سرقت گوربو و تلاش برای سرقت رو پلومت) مشارکت می‌کند. نویسنده بروجان را به عنوان «یک جوان با نشاط، بسیار حیله‌گر و چیره‌دست با ظاهر آشفته و محزون توصیف می‌کند.»
  • چمپماتیو - یک بی‌خانمان که بعد از دزدیدن سیب اشتباهاً به عنوان والژان شناسایی می‌شود.
  • کوچپایل - محکوم به حبس ابد دیگری در تولون. او چوپانی از پیرنه بود که به قاچاقچی تبدیل شد. او به‌صورت یک مرد دیوانه با تاتوی ۱ مارس ۱۸۱۵ روی بازو توصیف می‌شود.
  • سرهنگ جورجیس پونتمرسی - پدر ماریوس و افسری در ارتش ناپلئون. زخمی شده در واترلو و اشتباهاً بر این باور است که M تناردیه زندگی او را نجات داده‌است. او ماریوس را دوست دارد و ام. گیلنورمند به او اجازه دیدار نمی‌دهد، معمولاً یکشنبه‌ها در پشت ستونی در کلیسا مخفی شده و از دور ماریوس را نگاه می‌کند. ناپلئون به او مقام بارون می‌دهد اما رژیم جدید به جای فرمانده کردن او، مقام بارونی یا سرهنگ بودن او را نمی‌پذیرد. در کتاب او همواره «سرهنگ» خطاب می‌شود.
  • فاچلونت - یک تاجر ورشکسته که والژان (به عنوان ام. مدلاین) او را از تصادف با گاری نجات می‌دهد. والژان او را به باغبانی در صومعه پاریس می‌برد، جایی که بعدها والژان و کوزت را در محرابش پناه می‌دهد و اجازه می‌دهد که والژان او را برادر خود معرفی کند.
  • موسیو گیلنورمند - پدر بزرگ ماریوس. یک سلطنت طلب، در مسایل سیاسی با ماریوس مخالف است و با هم بحث و جدال دارند. سعی می‌کند تا ماریوس را از نفوذ پدرش سرهنگ جورجیس پونتمرسی دور کند. با اینکه مدام با هم در جدال هستند، علاقه‌اش را به نوه‌اش نشان می‌دهد.
  • اسم ناشناخته-کسی که به ژان والژان به جای ۳۰ سو ۱۵ سو داد.

راوی

[ویرایش]

هوگو برای روایت‌کننده نامی در نظر نگرفته‌است و به خواننده این اجازه را می‌دهد تا راوی را خود مؤلف بداند. راوی گاه‌وبیگاه خودش را در متن تزریق می‌کند یا حقایقی را بیرون از زمان داستان روایت می‌کند یا بر روی حوادثی تاریخی تأکید می‌نماید، البته نه در کل داستان. او با بازگویی وقایع واترلو خودش را معرفی می‌نماید و رویکرد خود در قبال میدان نبرد را نیز مشخص می‌کند: «سال گذشته (۱۸۶۱) در یک بامداد زیبای ماه مه، یک راه‌گذر، همان کس که این سرگذشت را حکایت می‌کند، از نی‌ول می‌آمد…»[۶] راوی توضیح می‌دهد چگونه «یک شاهد، یک رویاپرداز، مؤلف همین کتاب»[۶] در ۱۸۳۲ در خیابان‌ها تفنگ به‌دست می‌جنگیده‌است: «مصنف این کتاب که خود رفته بود تا آتشفشان را از نزدیک مشاهده کند ناگهان خود را در این گذر بین دو آتش یافت. - برای محافظت خویشتن از گلوله‌باران، وسیله‌ای نداشت مگر پیش‌آمدگی‌های نیمه ستون‌هایی که دکان‌ها را از یکدیگر جدا می‌کنند؛ نزدیک به نیم ساعت در این وضع وخیم گذراند.»[۶] در جایی به خاطر مزاحمت خود معذرت‌خواهی می‌کند: «مصنف این کتاب، که با تأسف، ناچار شده‌است از خود سخن بگوید…»[۶] از خواننده می‌پرسد هنگامی که او توصیف می‌کند «پاریس روزگار جوانیش… البته به او اجازه داده خواهد شد که از آن پاریس چنان سخن گوید که تصور رود هنوز وجود دارد».[۶] را متوجه می‌شود. این حالات روحی نوشته شده از خاطرات مکان‌های گذشته را خواننده‌های معاصر او به عنوان یک پرتره خودکشیده از تبعید قلمداد می‌کنند: «تو بخشی از قلب خود را، خون خود را، روح خود را در این سنگفرش‌ها باقی می‌گذاری.»[۶] او هنگام شلیک یک گلوله وضعیت دیگری را شرح می‌دهد: «بالای سرش یک لگن ریش‌تراش مسی را که جلو دکان یک سلمانی آویخته‌بود، سوراخ کرد. به سال ۱۸۴۸ هنوز در کوچهٔ کنتراسوسیال کنار ستون‌های بازار، این لگن ریش‌تراش سوراخ شده، دیده می‌شد.»[۶] به عنوان مدرکی از پلیسی که جاسوس دو جانبه بود می‌نویسد: «مصنف این کتاب به سال ۱۸۴۸ گزارش خاصی را که در این باره به سال ۱۸۳۲ به رئیس پلیس داده شده بود در دست داشت.»[۶]

بازخوردهای معاصر

[ویرایش]

در این رمان به حدّ زیادی اتفاقات توسط ویکتور هوگو پیش‌بینی شده‌است که ابتدا توسط شاعران فرانسوی میانه قرن نوزدهم مورد توجه قرار گرفت. نیویورک تایمز در سال ۱۸۶۰ در شرف چاپ این کتاب قرار داشت.[۱۹] هوگو ناشران را از خلاصه‌نویسی رمانش منع کرد و حتی اجازه نداد تا گلچینی از داستان را پیش از محصولات چاپی خود منتشر کنند. او به ناشران دستور داد تا از موفقیت‌های گذشته او استفاده کنند و این رویکرد را پیشنهاد کرد: «ویکتور هـ چه کاری در گوژپشت نوتردام برای دنیای گوتیک انجام داد، او این دنیای مدرن را در بینوایان کامل کرده‌است».[۲۰] پیش از انتشار دو بخش اول رمان بینوایان در ۳۰ و ۳۱ مارس در بروکسل و ۳ آوریل ۱۸۶۲ در پاریس، کمپین تبلیغاتی گسترده‌ای صورت گرفت.[۲۱][۲۲] قسمت‌های باقی‌مانده در ۱۵ می ۱۸۶۲ منتشر شد. واکنش‌های منتقدانهٔ گسترده‌ای صورت گرفت که اغلب منفی بودند. برخی منتقدان موضوع رمان را بد دانستند، برخی دیگر از احساسات شدید در رمان شکایت کردند، و دیگران از هم‌دردی ظاهری با انقلابیان ناراحت شدند. ل. گوتیه در ۱۷ اوت ۱۸۶۲ در لُموند (Le Monde) نوشت: «هیچ‌کس نمی‌تواند این رمان را بدون انزجار از جزئیاتی که آقای هوگو می‌دهد و طرح موفقی که برای شورش کشیده‌است، بخواند.»[۲۳] برادران گنکور رمان را مصنوعی و ناامیدکننده ارزیابی کردند.[۲۴] گوستاو فلوبر «هیچ عظمت و هیچ حقیقتی» در آن نیافت. او از شخصیت‌هایی که کلیشه‌ای بودند شکایت کرد که «خوب صحبت می‌کنند، امّا همه به یک لحن.» او کتاب را یک تلاش «بچگانه» تلقی کرد و آن را پایانی بر حرفهٔ هوگو دانست مانند «سقوط خدا».[۲۵] شارل بودلر در مقاله‌ای، موفقیت هوگو را در تمرکز بر معضلات اجتماعی ستایش کرد، اگرچه او اعتقاد داشت این تبلیغات با روح هنر متضاد است. البته در جمع‌های خصوصی او از بینوایان با جملهٔ «بی‌مزه و بی‌منطق» انتقاد کرده بود.[۲۶] کتاب یک موفقیت تجاری گسترده بود و به محبوب‌ترین کتاب چاپ شده تا آن زمان تبدیل شد.[۲۷][۲۸] در حالی‌که نویسنده، مدت کوتاهی پس از انتشار کتاب به انگلستان تبعید شده بود، به ناشر انگلیسی خود تنها یک علامت سؤال تلگراف کرد. هارست و بلکت پاسخ او را با یک علامت تعجب داد.[۲۹] به نظر می‌رسد در همان سال کتاب به زبان‌های متفاوتی از جمله ایتالیایی، یونانی و پرتغالی ترجمه شد [نیازمند منبع] که ثابت می‌کند تنها در فرانسه محبوب نبود بلکه در تمام اروپا و فرای مرزها دارای محبوبت بود.

ترجمه به فارسی

[ویرایش]

یوسف اعتصامی ملقب به اعتصام‌الملک، پدر پروین اعتصامی، اولین مترجمی است که فقط یک جلد از رمان دوجلدی بینوایان را با عنوان تیره‌بختان به فارسی برگردانده است و از ترجمه‌های عربی و ترکی آن نیز بهره گرفته‌است. این اثر بعدها مکرراً توسط دیگران ترجمه یا اقتباس شده‌است؛ از جمله: حسینقلی مستعان (۱۳۱۰)، عنایت‌الله شکیباپور و ابوذر صداقت (۱۳۳۴)، گیورگیس آقاسی (۱۳۴۲)، فریدون کار (۱۳۴۵)، ذبیح‌الله منصوری (۱۳۴۵)، امیر اسماعیلی (۱۳۶۲)، حمید عنایت‌بخش (۱۳۶۲)، محمدباقر پیروزی (۱۳۶۸)، محمد مجلسی (۱۳۸۰)، محسن سلیمانی (۱۳۸۶) و کیومرث پارسای (۱۳۹۱).[۳۰]
فرج سرکوهی دربارهٔ ترجمهٔ حسینقلی مستعان می‌گوید که این ترجمه با اصل اثر بسیار فاصله دارد و مستعان شیوه و شگردهای پاورقی‌نویسی عامه‌پسند و نثر نازل خود را به ترجمه تزریق کرده‌است. مترجم متن کوتاه شده بینوایان (محسن سلیمانی، نشر افق) که خود ترجمه مستعان را با ترجمه متن انگلیسی مقایسه کرده‌است می‌گوید ترجمه در زمان خود بهترین ترجمه از بینوایان و بسیار امانت‌دارانه است. سید علی خامنه‌ای این ترجمه را برترین رمان تاریخ ارزیابی کرده‌است.[۳۱]

گرچه این تفصیل هیچگونه، با زمینة آنچه می‌خواهیم حکایت کنیم نیز، تماس ندارد، شاید اینجا، هیچ نباشد برای آنکه از همه جهت دقیق باشیم، نشان دادن زمزمه‌ها و بیهوده‌گویی‌هایی که هنگام ورود اسقف به مقر روحانی بحاسب او جریان یافت بیفایده نباشد.

— پاراگراف دوم از ترجمه فارسی بینوایان به قلم حسینقلی مستعان

اقتباس‌ها و دنباله‌ها

[ویرایش]
کمیک کلاسیک شماره ۹، مارس ۱۹۴۳

کتاب‌ها (اقتباس و دنباله)

[ویرایش]
  • ۱۸۷۲: گاوروش: پسر کوچه‌گرد. اقتباس توسط ام.سی. پایل.
  • ۱۹۲۲: داستان بینوایان اقتباس توسط ایزابل فورتی.
  • ۱۹۳۵: ژان والژان چکیده و بازگویی توسط سولومون کلیور.
  • ۱۹۹۵: کوزت: دنباله بینوایان توسط لورا کالپاکیان که بیشتر دنباله‌ای بر تئاتر موزیکال بینوایان است تا رمان آن.[۳۲]
  • ۲۰۰۱: کوزت یا زمان خیال و ماریوس یا پناهنده دنباله‌هایی اثر فرانسوا سرزا. بازماندگان هوگو، از جمله یکی از نوادگان نوهٔ او، پیر هوگو خواستار ممنوعیت این رمان‌ها شدند. او مدعی شد که این رمان‌ها برخلاف قوانین اخلاقی مؤلف است و به «احترام به درستی» و «روح» رمان اصلی هوگو خیانت می‌کند.[۳۳][۳۴][۳۵][۳۶]
  • ۲۰۱۳: سنگرها: سیاحت ژاور. رمانی از سی.ای. شیلتون بر اساس زندگی ژاور در جوانی.
  • ۲۰۱۴: کمی عاشق نوشتهٔ سوزان فلچر، بر پایهٔ زندگی جوانی اپونین.[۳۷]

کمیک

[ویرایش]

کمیک‌های غربی

[ویرایش]
  • ۱۹۴۳: کمیک کلاسیکی اقتباس شده از بینوایان که تصویرسازی آن را رولاند لیوینگ‌استون بر عهده داشت.[۳۸]
  • ۱۹۶۱: کمیک کلاسیکی که نسخهٔ به روز شدهٔ کمیک سال ۱۹۴۳ بود و تصویرسازی آن را نورمن نودل بر عهده داشت.

مانگا

[ویرایش]
  • ۲۰۱۳: مانگای سریالی که توسط تاکاهیرو آرای اقتباس شد و در مجله مانتلی شونن ساندی به چاپ رسید.[۳۹]
  • ۲۰۱۴: یو.دی.او. ان مانگا که اقتباسی به سبک مانگای کلاسیک بود. تصویرگری از سان‌نکو لی و اقتباس توسط کریستال سیلورمون.[۴۰]

فیلم

[ویرایش]
  • ۱۸۹۷: ویکتور هوگو و شخصیت اصلی فقرا. فیلمی کوتاه از برادران لومیر. فیلم موجود است.
  • ۱۹۰۵: خانه به‌دوش، فیلمی پنج دقیقه‌ای ساخته شده توسط آلبرت کاپلانی. فیلم موجود است.
  • ۱۹۰۹: در سه بخشقیمت یک روح، مصیبت و زندگی جدید. فیلم توسط ادوین اس پورتر کارگردانی شده‌است و تهیه‌کنندهٔ آن شرکت تولیدی ادیسون بود. اگرچه فیلم به رمان وفادار است، اما اقتباس کاملی نیست و تا ورود ژان والژان به صومعه را به تصویر می‌کشد. اعتقاد بر این است فیلم از بین رفته‌است.[۴۱]
بی‌نوایان ساخته سال ۱۹۱۷ به کارگردانی فرانک لوید
  • ۱۹۰۹: در چهار بخش با عنوان‌های ژان والژان، قاب برده، فانتین؛ یا عشق مادر، و کوزت به کارگردانی جیمز استوارت بلکتون و تهیه‌کنندگی شرکت ویتاگراف ساخته شده‌است. این فیلم اولین فیلم با اقتباس کامل از رمان می‌باشد که احتمالاً که از بین رفته‌است.[۴۲][۴۳]
  • ۱۹۱۰: آ موجو اقتباسی ژاپنی.
  • ۱۹۱۱: به کارگردانی آلبرت کاپلانی.
  • ۱۹۱۳: دوباره به کارگردانی آلبرت کاپلانی با بازی هنری کراس در نقش ژان والژان.[۴۴] تبلیغات این فیلم از عبارت «بزرگ‌ترین فیلم ساخته شده» استفاده کرده بود و ۱۰۰۰۰۰ دلار بودجه داشته‌است.[۴۵]
  • ۱۹۱۳: شمعدان‌های اسقف به کارگردانی هربرت برنون و بازی نورمن مک کینل بر اساس بخش اول رمان.
بی‌نوایان ساخته سال ۱۹۳۴ به کارگردانی ریمون برنار
  • ۱۹۱۷: به کارگردانی فرانک لوید و تهیه‌کنندگی ویلیام فاکس و بازی ویلیام فارنوم در نقش ژان والژان.
  • ۱۹۲۲: لحظات پرتنش با نویسندگان بزرگ، یک تولید بریتانیایی به همراه صحنه‌هایی از رمان و بازی لین هاردینگ به عنوان والژان.
  • ۱۹۲۳: آ موجو یک اقتباس ژاپنی به کارگردانی کیوهوکو یوشی‌هارا و یوشیمبو ایکدا؛ تولید آن پس از ساخت دو بخش از چهار بخش متوقف شد.
  • ۱۹۲۵: به کارگردانی آنری فکور و بازی گابریل گابریو، ژان تولو، ساندرا میلووانف و فرانسوا روزه.
بی‌نوایان ساخته سال ۱۹۳۵ به کارگردانی ریچارد بولسلافسکی
بی‌نوایان ساخته ۱۹۴۸ (ایتالیا) به کارگردانی ریکاردو فردا.
  • ۱۹۴۸: به کارگردانی ریکاردو فردا و بازی جینو چروی، جیووانی هنریک، والنتیان کورتس، دوچیا جیرالدی و آلدو نیکودمی.
  • ۱۹۴۹: بینوایان (Les Nouveaux Misérables) به کارگردانی آنری ورنوی.
  • ۱۹۵۰: رمیزرابورو: کامی تو آکوما (به فارسی: بی‌نوایان: خدایان و شیاطین) و رمیزرابورو: کامی تو جیو نو هاتا که به ترتیب توسط دایسوکه ایتو و ماساهیرو ماکینو کارگردانی شده‌است و به ترتیب در ۳ و ۱۴ نوامبر به نمایش درآمده‌است.
  • ۱۹۵۲: به کارگردانی لوئیس مایلستون با بازی مایکل رنی، رابرت نیوتن، سیلویا سیدنی، دبرا پاجت و کامرون میچل.
  • ۱۹۵۵: کوندان اقتباس هندی به کارگردانی سهراب مودی.
  • ۱۹۵۵: آ موجو اقتباسی ژاپنی با کارگردانی نامشخص. بر اساس ویکی‌پدیای ژاپنی این نسخه کماکان موجود است.
  • ۱۹۵۶: دوپاتاگا دوکا اقتباسی سریلانکایی به زبان سینهالی.
  • ۱۹۵۷: سیراکارووا اقتباسی سریلانکایی به زبان سینهالی با کارگردانی سیریسنا ویمالاویرا.
  • ۱۹۵۸: ساخته ژان پل کانوئس با بازی ژان گابن.
  • ۱۹۵۸: بینوایان، اقتباسی برزیلی به کارگردانی دیونیسو آزودو.
  • ۱۹۶۱: ژان والژان اقتباس کره‌ای به کارگردانی سونگ ها جو.
  • ۱۹۶۱: کوزت، به کارگردانی آلن بودت در تئاتر جوانان برنامه کلاود سانتلی.
  • ۱۹۶۲: گاوروش، به کارگردانی بودت در تئاتر جوانان.
  • ۱۹۶۳: ژان والژان، به کارگردانی بودت در تئاتر جوانان.
  • ۱۹۶۴: آ موجو، اقتباسی ژاپنی، کارگردان ناشناس.
  • ۱۹۶۷: بینوایان اقتباسی برزیلی.
  • ۱۹۶۷: سفیلر اقتباسی ترکیه‌ای.
  • ۱۹۷۲: بیدلا پاتلو اقتباسی هندی به زبان تلگو با کارگردانی ویتالاچاریا.
  • ۱۹۷۲: جنانا اولی (به فارسی نور خرد) اقتباسی هندی به زبان تامیلی با کارگردانی مدهاوان.
  • ۱۹۷۷: نیدیپیدام اقتباسی هندی به زبان مالایالم بر اساس رمان بینوایان و فیلم مرد عوضی ساخته آلفرد هیچکاک.
  • ۱۹۷۸: اقتباسی بریتانیایی به صورت تله‌فیلم به کارگردانی گلن جردن و بازی ریچارد جردن، آنتونی پرکینز، آنجلا پلزنس، کارولین لنگریش و کریستوفر گارد.
  • ۱۹۷۸: البوئسا اقتباسی مصری.
بی‌نوایان ساخته سال ۱۹۸۲ به کارگردانی روبرحسین
  • ۱۹۸۲: به کارگردانی روبر حسین و بازی لینو ونتورا، میشل بوکه، اولین بویکس، کریستین جین و فرانک دیویس.
  • ۱۹۸۹: Ngọn Cỏ Gió Đùa اقتباسی ویتنامی به کارگردانی هاگ انگوک جان و فیلم‌نامهٔ ویت لین که توسط سایگون فیلم منتشر شد. اقتباس از کتابی به همین نام که خود آن کتاب از بینوایان نشأت گرفته‌است.
فیلم فراری به کارگردانی اندرو دیویس
بی‌نوایان (فیلم ۱۹۹۸) با بازی لیام نیسون و جفری راش
  • بی‌نوایان (فیلم ۱۹۹۸): ساخته بیله اوت و با بازی لیام نیسون، جفری راش، اوما تورمن، کلر دینر و هانس متیسون.
  • ۱۹۹۸: مانوتاپایا اقتباسی سینهالایی ساختهٔ مستر لیریاگولا.
  • ۲۰۰۷: اقتباسی سودانی ساخته سال ۲۰۰۵ یا ۲۰۰۶ یا ۲۰۰۷ ساخته گادالا گوبارا با بازی جمال حسن در نقش ژان والژان.
  • ۲۰۱۰: Ngọn Cỏ Gió Đùa فیلم موزیکال ویتنامی ساخته فام ون دای در شبکه اچ‌تی‌وی۹. اقتباس از کتابی به همین نام که خود آن از بینوایان نشأت گرفته‌است.
  • ۲۰۱۱: بینوایان: طوفان در جمجمه فیلمبرداری از روی صحنه با بازی ژان بلورینی و کامیل دلا گویلونیر.
بی‌نوایان ساخته ۲۰۱۲ که اقتباسی از نمایش موزیکال آن بود.

تلویزیون

[ویرایش]
  • ۱۹۴۹: شمعدانی‌های اسقف بر پایه نمایشنامه نورمن مک‌کینل. پخش شده از تلویزیون بی‌بی‌سی. دیوید فاتئان نقش ژان والژان را در آن بازی می‌کرد.
  • ۱۹۴۹: تجربهٔ اسقف، یک قسمت از مجموعه سریال درام آمریکایی به نام زمان نمایش تو. بر اساس یک اتفاق از رمان با بازی لیف اریکسون در نقش ژان والژان.
  • ۱۹۵۲: گنج اسقف به نویسندگی ویلفرد هاروی. پخش شده از بی‌بی‌سی با بازی پدی کرین در نقش ژان والژان.
  • ۱۹۵۳: شمعدانی‌های اسقف، یک قسمت ۳۰ دقیقه‌ای از مجموعهٔ آمریکایی تئاتر مدالیون با بازی ویکتور جوری در نقش ژان والژان.
  • ۱۹۵۳: ژان والژان، یک قسمت از سریال درام آمریکایی به نام مونودراما تئاتر.
  • ۱۹۶۳: فراری، یک سریال تلویزیونی آمریکایی به کارگردانی روی هوگینز اقتباسی آزاد از بینوایان که در آن ریچارد کیمبل نمادی از ژان والژان بود. نویسندگان نام تعقیب‌کنندهٔ کیمبل را جرارد گذاشتند زیرا تلفظ آن بسیار به ژاور نزدیک بود.
  • ۱۹۶۴: بینوایان، یک سریال کوتاه ایتالیایی به کارگردانی ساندرو بلوچی. با بازی گستونه موسکین در نقش ژان والژان، تینو کارارو (ژاور)، ژولیا لاتزارینی (فانتین/کوزت بزرگسال)، لورتا گوجی (کوزت خردسال)، آنتونیو باتیستلا (موسیو تناردیه)، سزارینا جرالدی (مادام تناردیه)، آنجلا کاردیل (اپونین)، رابرت بیساکو (ماریوس)، کلودیو سورا (آنژولراس) و ادواردو نولا (گاوروش) که زمان کلی آن نزدیک به ده ساعت بود.
  • ۱۹۶۷: یک سریال کوتاه ساخت بی‌بی‌سی به کارگردانی الن بریجز و بازی فرانک فینلی، آنتونی بیت، آلن راو، جودی پارفیت، میشل دوتریس، لزلی روش، الیزابت کانسل، ویویان مک‌درل، درک لامدن، کاوان کندل و فینالی کوری.
  • ۱۹۶۷: بینوایان مجموعهٔ احساسی برزیلی با بازی لئوناردو ویار در نقش ژان والژان.
  • ۱۹۷۰: بینوایان قسمتی از سریال آرژانتینی آلتا کمدیا به کارگردانی مارتین کلوتت و پخش شده در تاریخ ۱۳ ژوئن ۱۹۷۰.
  • ۱۹۷۱: بینوایان قسمتی از سریال اسپانیایی نوولا که توسط تی‌وی‌ای تولید شد. کارگردان آن خوزه آنتونیو پارامو بود و خوزه کالوو در نقش ژان والژان نقش‌آفرینی می‌کرد.
  • ۱۹۷۲: سریال فرانسوی به کارگردانی مارسل بلووال. با بازی: ژرژ ژره (ژان والژان)، برنارد فرسون (ژاور)، نیکول ژامت (کوزت)، فرانسیس مارتورت (ماریوس)، آلن موتت (تناردیه)، میشا بایارد (مادام تناردیه)، هرمین کاراگز (اپونین)، ان‌ماری کافینت (فانتین)، ژان لوک بوته (آنژولراس)، ژیل مایدون (گاوروش).
  • ۱۹۷۴: بینوایان اقتباس تلویزیونی مکزیکی به کارگردانی آنتولیو خیمنز پونز با بازی سرخیو بوستامانته، آنتونیو پاسی، کارلوس آنکیرا، مگدا گوزمان، بلانکا سانچز، دیانا براکو و لوئیس ترنر. برخی قسمت‌های این سریال موجود است و دیگر قسمت‌ها احتمالاً از بین‌رفته‌است.
  • ۱۹۸۰–۱: اینچومویو سریال تلویزیونی ژاپنی شبکه ان‌اچ‌کی در ۲۳ قسمت.
  • ۱۹۸۵: نسخهٔ تلویزیونی فیلمی که ۱۹۸۲ ساخته شد با این تفاوت که ۳۰ دقیقه طولانی‌تر است و به چهار قسمت تقسیم شده‌است.
  • ۱۹۸۷: گاوروش فیلم تلویزیونی ساخته آلمان شرقی براساس نمایش‌نامهٔ اجرا شده در ۱۹۶۷ نوشتهٔ پیتر انسیکات به کارگردانی دیتر بلمن.
  • ۱۹۸۸: داستان ژان والژان ژاپنی، سریال تلویزیونی ژاپنی.
  • ۲۰۰۰: بینوایان، مینی سریال تلویزیونی در کشور فرانسه به کارگردانی ژوزه دیان
  • ۲۰۰۰: فیلم تلویزیونی سه ساعته که نسخهٔ انگلیسی سریال کوتاه فرانسوی ساخته شده در سال ۲۰۰۰ بود.
  • ۲۰۱۳: Ngọn Cỏ Gió Đùa اقتباسی ۴۵ قسمتی ویتنامی با زمان کلی ۳۰ ساعت که از شبکه اچ‌تی‌وی۹ پخش شد.
  • ۲۰۱۴–۱۵: بینوایان نیمه اقتباسی با زمان امروزی که به زبان اسپانیایی ساخته شد و از شبکه تله‌موندو پخش شد.
  • ۲۰۱۸: بینوایان یک مینی سریال انگلیسی که از شبکه بی‌بی‌سی پخش شد.

پویانمایی

[ویرایش]
  • ۱۹۶۶: گاوروش انیمیشن کوتاه ساخت اتحاد جماهیر شوروی.
  • ۱۹۷۷: کوزت یک پویانمایی خمیری ساخت اتحاد جماهیر شوروی.
  • ۱۹۷۷: شوجو کوزت پخش شده از برنامهٔ تلویزیونی ژاپنی مانکا سکای موکاشی باناشی که در یک قسمت ساخته شد.
  • ۱۹۷۸: آ موجو که دو قسمت نخست رمان را پوشش می‌دهد. در مانکا سکای موکاشی باناشی در ۱۳ قسمت پخش شد.
  • ۱۹۷۹: ژان والژان مونتوگاتاری به کارگردانی تاکاشی کوکا برای توئی انیمیشن و نویسندگی ماساکی تسوجی.
  • ۱۹۸۷: پویانمایی کوتاه دو دقیقه‌ای ساختهٔ مارا ماتوشکا.
انیمه ژاپنی بینوایان ساخته سال ۲۰۰۷.
  • ۱۹۸۸: ساخته امرالد سیتی.
  • ۱۹۹۲: پویانمایی ۲۶ قسمتی فرانسوی که توسط استودیوز انیماژ، ای‌بی پروداکشنز، پیکسی‌باکس و استودیو اس‌ای‌کی ساخته شد.
  • ۱۹۹۳: نسخهٔ فیلم ۹۰ دقیقه‌ای سریال ۱۹۹۲.
  • ۲۰۰۷: بینوایان یک سریال تلویزیونی ۵۲ قسمتی ژاپنی است که توسط نیپون انیمیشن ساخته شده‌است. این پویانمایی با بیشتر از بیست و دو ساعت و سی دقیقه بلندترین اقتباس تا حال حاضر است.

رادیو

[ویرایش]
  • ۱۹۲۵: شمعدانی‌های اسقف پخش شده از بی‌بی‌سی ۶بی‌ام بورنموث. همچنین پخش شده از ۲ای‌اچ ادیبورو در ۱۹۲۶، ۵دبلیوای کاردیف در ۱۹۲۷ و ۵پی‌ای پلیموث در ۱۹۲۸.[۴۶]
  • ۱۹۳۷: بی‌نوایان، سریال هفت قسمتی که کارگردان، نویسنده و تهیه‌کنندهٔ کار اورسن ولز بود و برای مرکوری تئاتر ساخته‌شد.[۴۷][۴۸]
  • ۱۹۳۹: ۱۲ قسمت پخش شده در بی‌بی‌سی نشنال پروگرم، به کارگردانی پاتریک ریدل و تهیه‌کنندگی جان چیتل و صداپیشگی هنری اینلی در نقش ژان والژان، بالیول هالووی در نقش ژاور، مارگارتا اسکات در نقش کوزت و پاتریک ودینگتون در نقش ماریوس به همراه موسیقی مخصوص که توسط رابرت چنگل ساخته شده بود.[۴۹]
  • ۱۹۴۴: اقتباس توسط رودا پاور برای برنامهٔ «برای مدرسه» در سرویس خانگی بی‌بی‌سی. این اقتباس در طول دههٔ ۴۰ و ۵۰ میلادی مکرراً پخش می‌شد.[۴۶]
  • ۱۹۵۲: یک اقتباس از فیلم ۱۹۵۲ با صداپیشگی دبرا پاگت و رابرت نیوتن در همان نقش‌هایی که در فیلم بازی کرده‌اند و کارگردانی ارل ابی برای لوکس رادیو تئاتر.[۵۰]
  • ۱۹۷۶: اقتباس رادیویی ۱۶ قسمتی توسط باری کمپل، کنستانس کاکس و وال جیل‌گاد و صداپیشگی رابرت هاردی به عنوان ویکتور هوگو و ترور مارتین به عنوان ژان والژان. این برنامه از بی‌بی‌سی رادیو ۴ بین ۲ می و ۱۵ اوت ۱۹۷۶ پخش می‌شد.
  • ۱۹۸۲: به کارگردانی هیمان براون برای سی‌بی‌اس رادیو.[۵۱]
  • ۲۰۰۱: به شکل درام توسط سباستین باجیویج و لین کولان در ۵ قسمت به کارگردانی سالی اونز و جرمی مورتیمر برای بی‌بی‌سی رادیو ۴.[۵۲][۵۳]
  • ۲۰۰۲: به کارگردانی فیلیپ گلاس‌برو و تهیه‌کنندگی پل مک‌کاسکر برای تئاتر رادیویی تمرکز بر خانواده.[۵۴]
  • ۲۰۱۲: ۱۴ قسمت، به کارگردانی فرانسیس کریستوف برای فرانس کلچر رادیو.[۵۵]

تئاتر موزیکال

[ویرایش]

در سال ۱۹۸۰، یک تئاتر موزیکال در سالن پالاس دو اسپرت پاریس با نام بی‌نوایان شروع به کار کرد. این تئاتر به یکی از موفق‌ترین تئاترهای موزیکال تاریخ بدل شد. این کار توسط روبر حسین کارگردانی می‌شد و آهنگسازی آن توسط کلود میشل شونبرگ انجام گرفت و لیبرتوی آن توسط آلن بوبیل نوشته شد. نسخهٔ انگلیسی کار شونبرگ در ۱۹۸۵ در باربیکن آرت سنتر به روی صحنه رفت. تهیه‌کنندهٔ این کار کامرون مکینتاش بود و اقتباس و کارگردانی آن توسط ترور نان و جان کارد صورت گرفت. اشعار توسط هربرت کرتزمر نوشته شد جیمز فنتون مواردی را به آن اضافه کرد.

کنسرت

[ویرایش]
  • ۱۹۹۵: بی‌نوایان: شکل رؤیایی در کنسرت
  • ۲۰۱۰: بی‌نوایان: کنسرت بیست و پنجمین سالگرد.

نمایشنامه

[ویرایش]
  • ۱۸۶۲: نیکوکاری، نمایش دو پرده‌ای سی.اچ. هازلوود بر اساس داستان بی‌نوایان وکتور هوگو. نمایشنامه تبدیل ژان والژان (آقای فورستر) را توسط اسقف میرل (آقای جیمز جان‌استون) و نتیجهٔ توسعهٔ مارسی از جمله حادثه‌ای که برای ساوویارد ژارویس (خانم کاترین لوکته) رخ می‌دهد را به تصویر می‌کشد. اولین اجرای نمایش‌نامه هفتم نوامبر در سدلرز ول تئاتر لندن اجرا شد. در این نسخه فانتین خواهر ژان والژان گشته‌است، تغییری که بعدها در اقتباس هنری نویل پاسپورت زرد نیز استفاده شد.[۵۶]
  • ۱۸۶۳: توسط چارلز هوگو پسر ویکتور هوگو،[۵۷] اقتباس دو پرده‌ای نمایش‌نامه در بروکسل (دولت فرانسه اجازه نمایش این نمایش‌نامه را در پاریس نداد). نمایشنامه متعاقباً در سال ۱۸۷۰ در بوردو و تا اندازه‌ای در سال ۱۸۷۸ در تئاتر دو لا پورته سنت مارتین پاریس اجرا شد (نمایش‌نامه با پناه‌گرفتن کوزت و والژان در صومعه پتی پیکپوس تمام می‌شود). در ۱۸۹۹ نمایش به صورت کامل در پاریس اجرا شد و اضافات و اصلاحات توسط پل موریس انجام شد، کسی که به عنوان نویسندهٔ همکار نامش درج شد. این نمایش با بازی بنیوت-کنستانت کوکلین در نقش ژان والژان و آهنگ آندره وارمسر اجرا شد.[۵۸]
  • ۱۸۶۳: فانتین یا سرنوشت یک دختر کارگر که در سه بخش توسط آلبرت کاسدی از نسخهٔ اصلی فرانسوی ویکتور هوگو دراماتیزه شد. موسیقی توسط آهنگساز و کارگردان بزرگ کاپیتز اجرا شد. تنها سه روز در ژانویه در واشینگتن به روی صحنه رفت.[۵۹]
  • ۱۸۶۳: ژان والژان نوشته هری سیمور با بازی جرج بونیفیس در نقش ژان والژان در بووری تئاتر اجرا شد.[۶۰]
  • ۱۸۶۷: دیو چو بیرون رود فرشته درآید(با خروج شیطان خوبی فرا می‌رسد)، یک نمایش‌نامه با یک مقدمه و چهار پرده نوشته کلارنس هالت؛ اولین اجرای آن در سالون تئاتر شاهزادهٔ ولز در بیرمنگهام بود که مؤلف به عنوان والژان ایفای نقش می‌کرد. دوشیزه می هالت نقش فانتین و کوزت را ایفا می‌کرد، و خانم جانستون نقش اپونین را بازی می‌کرد.[۶۱] در ۱۸۶۹، نمایش‌نامه با نام سنگر اجرا شد. (اگرچه عنوان اصلی به عنوان زیرنویس لحاظ شده بود). این بار مؤلف در نقش والژان، خانم دیگبی ویلوبی در نقش فانتین و کوزت و خانم می هالت در نقش اپونین بازی کردند. اولین اجرای سنگر در کرایدون در ۱۸۶۷ بود و در سپتامبر ۱۸۷۸ در لندن، در سالن تئاتر دوک آغاز به کار کرد. نمایشنامه در نظر منتقدان و مردم موفق بود ور آخرین اجرایش در سال ۱۸۷۸ به روی صحنه رفت.
  • ۱۸۶۸: گذرنامهٔ زرد، یک ملودرام که با یک مقدمه و چهار پرده به نویسندگی هنری نویل. عنوان اصلی که لرد چمبرلین مجوزش را صادر کرد جبرکار ژان والژان ۹۴۳۰ بود و این نمایش‌نامه با این عنوان در اوت در آمفی‌تئاتر لیورپول برگزار شد. گذرنامهٔ زرد کار خودش را در ۷ نوامبر در سالن المپیک با بازی نویل در نقش ژان والژان آغاز کرد و با وجود نقدهای متفاوت بر طبق آمار اجرای افتخاری خود را در آوریل ۱۸۶۹ به روی صحنه برد. این نمایش‌نامه چندین‌بار احیا شد. برای آخرین بار در بریتانیا در سال ۱۸۹۹ با بازی آلگرنون سیمز در نقش والژان اجرا شد.[۶۲]
  • ۱۸۶۸: آلفرد دمپایر، با نام مستعار پیر آدام، اقتباسی نوشت که توسط گوئرنزی حمایت شد و باعث شد ویکتور هوگو نامه‌ای افتخاری به آن‌ها بنویسد. دمپایر در سال ۱۸۷۳ به استرالیا رفت و سال ۱۸۷۴ این نمایش را در سالن سلطنتی سیدنی با نام گذرنامهٔ زرد یا داغی برای تمام زندگی اجرا کرد. در ۲۴ فوریه ۱۸۷۷ این نمایش برای سالن ویکتوریای سیدنی بازنویسی شد و عنوان ژان والژان، مقدس یا گناه‌کار را به خود گرفت. در ۲۶ مارس ۱۸۸۱، برای اجرا در سالن سوری انگلستان بار دیگر نمایش‌نامه بازنویسی شد و این بار با عنوان مقدس یا گناه‌کار به روی صحنه رفت. نمایش‌نامه برای اجرایی دیگر در سالن سلطنتی سیدنی در ۱۸۹۳ بازنویسی شد و عنوان محکوم شهید را به خود گرفت. در ۱۸۹۵ این نمایش‌نامه در سالن‌های متفاوتی از کالیفرنیا با نام بی‌نوایان اجرا شد. پیرنگ نمایش‌نامه شباهت‌هایی به اقتباس ویلیام ماسکری با عنوان کفاره یا داغ برای تمام زندگی داشت که به‌طور ویژه در آن والژان به دست تناردیه کشته می‌شود درست زمانی که توسط ژاور عفو شده‌است.
  • ۱۸۶۹: مردانی با دو زندگی، اقتباسی از رمان ویلیام بایل برنارد، که برای اولین بار در دوری لین در ۲۹ مارس اجرا شد با بازی چارلز دیلون در نقش والژان. دیلون دو سال پیش از آن همین نقش را در نمایش‌نامه‌ای با عنوان ژان والژان نوشتهٔ شفیلد پلی‌رایت جوزف فاکس ایفا کرده‌بود اما آن نمایش بدون مجوز تنها در یکی از ایالات به روی صحنه رفته‌بود. برنارد تغییراتی اساسی در داستان اصلی به وجود آورد مانند آن‌که ژان والژان به خاطر فرار از خدمت سربازی به یک کشتی فرستاده شده‌بود نه برای دزدیدن یک تکه نان. پس ار اجرای اولیهٔ نمایش این نمایش‌نامه به ندرت اجرا شد.[۶۳]
  • ۱۸۷۰: فانتین، نوشتهٔ برانسون هاوارد و اجرا شده در دیترویت.[۶۴]
  • ۱۸۷۲: کفاره، نوشتهٔ ویلیام ماسکری که در یک مقدمه و چهار پرده که بر اساس بی‌نوایان ویکتور هوگو نوشته شده و در ۳۱ اوت در سال ویکتوریای لندن به روی صحنه رفت. در ۱۴ سپتامبر در سدلر ولز به نمایش درآمد و در ۱۸۷۷ در تن تبلیوکس منچستر به نمایش گذاشته شد.[۵۶]
  • ۱۸۷۵: یک نمایش‌نامه با عنوان کوزت با بازی لوئیس جیمز به عنوان ژان والژان اجرا شده در بوستون تئاتر.[۶۵]
  • ۱۸۷۸: والژان نوشته آلگرنون ویلوبی بر اساس رمان بینوایان ویکتور هوگو که در آن آقای جان کلمن چهار نقش را بازی می‌کرد: ژان والژان، مسیو مادلن، فراری و اوربان له‌بلانک. اولین اجرایش در اوت در سالن شاهزاده ولز گلاسکو بود. آخرین اجرای آن در سال ۱۸۸۳ بود.[۶۶]
  • ۱۸۸۴: بی‌نوایان، اقتباسی از ویلسون مک‌درمات و برتراند اچ. آتوود که در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۴ تحت شمارهٔ ۱۲۹۲۴ توسط نام مؤلفان پخش شد.[۶۷]
  • ۱۸۸۶: ژان واژان یا سایه‌ای از قانون در پنج پرده به نویسندگی هری کلیفورد فولتون.[۶۸]
  • ۱۸۹۲: پس از ده سال نوشته پرسی اچ. ورنون در یک پرده بر اساس اولین قسمت رمان و برخورد ژان والژان و اسقف که برای اولین بار در ۲۱ اکتبر در سالن متروپول بریکنهارد اجرا شد.[۶۹]
  • ۱۹۰۱: شمعدانی‌های اسقف در یک پرده به نویسندگی نورمن مک‌کینل بر اساس بخش اول رمان.
  • ۱۹۰۶: ژان والژان در چهار پرده نوشتهٔ چارلز لاوسون که در ۱۸ ژوئیه ۱۹۰۶ تحت شمارهٔ دی-۸۳۴۲ ثبت شده‌است.[۶۷]
  • ۱۹۰۶: ژان والژان که در ۲۰ نوامبر ۱۹۰۵ به شماره ۵–۷۶۴۳ به نام گابریل پولاک ثبت شده‌است.[۶۷]
  • ۱۹۰۶: بازیگر برادوی ویلتون لاکایه، اقتباسی نوشت در پنج پرده به نام مرد و قانون و خودش نقش ژان والژان را بازی کرد.[۷۰]
  • ۱۹۱۴: ژان والژان توسط آگوستا استونسون به نمایش‌نامه تبدیل شد.[۷۱]
  • ۱۹۲۹: شمعدانی‌های نقره در یک پرده توسط گیلبرت هادسون. اقتباس از یک قسمت بی‌نوایان ویکتور هوگو.[۷۲]
  • ۱۹۳۸: ژان والژان و عروسک کریسمس نوشته اگنس آیرن. انتشارات دراماتیک اسمیت. یک نمایش‌نامه کریسمسی که در آن ژان والژان کوزت را در عصر کریسمس پیدا می‌کند.[۷۳]
  • ۱۹۵۵: سفیر خدا، یک نمایش‌نامه در سه پرده نوشتهٔ هارولد هومز استوارت جکسون. منتشر شده توسط اپورتث پلیز. برداشتی آزاد از یک اتفاق در بی‌نوایان.
  • ۱۹۸۷: اقتباسی توسط تیم کلی.[۷۳]
  • ۱۹۹۷: اقتباسی توسط جاناتان هالووی.[۷۴]
  • ۲۰۱۱: اقتباسی توسط اسپریتوال توییست پروداکشنز به نام بینوایان: داستانی شکوهمند با بزرگنمایی جنبه‌های مذهبی داستان.[۷۵]
  • ۲۰۱۳: بی‌نوایان: خاطرات ژان والژان با نمایشی محدود با نقش‌آفرینی بازیگران سوث دونون در نوامبر و سپتامبر. اقتباس تقریباً از کتاب نشأت گرفته‌بود با برخی صحنه‌هایی که به خوبی شناخته نشده بودند.[۷۶]
  • یک تئاتر خیابانی که هر تابستان در مونتروی، پا-دو-کاله اجرا می‌شود، بر اساس اولین بخش رمان.[۷۷]

بازی

[ویرایش]
  • یک بازی ماجراجویی که توسط کریس تولورثی منتشر شده که اقتباسی نزدیک به اصل کتاب است.[۷۸][۷۹]
  • یک بازی رایگان در ژانر بازی مبارزه‌ای که بر اساس تئاتر موزیکال بی‌نوایان ساخته‌شده‌است. نام بازی آرم‌جو بود که توسط تاکاسه تولید شد.[۸۰][۸۱][۸۲] این نام به خاطر جناس آن با عنوان ژاپنی رمان، آموجو انتخاب شد.[۸۱][۸۲] ترکیب شخصیت‌های موزیکال به صورت ژان والژان، آنژولراس، ماریوس، کوزت، اپونین، تناردیه و ژاور اما در بازی نام‌ها به پلیس، یا کلون رباتیک والژان که نامش را روبوژان گذاشته بودند، یک تجسم از قاضی و یک خرگوش به نام پون‌پون تغییر یافت.[۸۲]
  • در ۲۰۱۳، آنومان اینتراکتیو بی‌نوایان: سرنوشت کوزت را راه‌اندازی کرد که در ژانر شی پنهان شده‌است و اقتباسی از رمان می‌باشد. بازیکنان به جای کوزت بازی می‌کنند و سعی در فرار از صاحبان مهمان‌خانه دارند.[۸۳]
  • بی‌نوایان: ژان والژان در ژانر شی پنهان شده و بر اساس اتفاقات رمان.

نمایش اینترنتی

[ویرایش]

در ۲۰۱۵، یک گروه مشهور به «استریم وائودویلیانز» شروع به تولید یک سریال به نام دوستان آب‌ث کرد که داستان یک گروه فعال سیاسی از دانش‌آموزان کالج و دبیرستان است که می‌خواهند جهان را به جای بهتری تبدیل کنند.

جستارهای وابسته

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  1. Sinclair, Upton (1915). The Cry for Justice: An Anthology of the Literature of Social Protest. Charles Rivers Editors. ISBN 978-1-247-96345-7
  2. هوگو، ویکتور، بینوایان، ترجمه محمد مجلسی. ج 1. تهران: نشر دنیای نو، 1380.
  3. Alexander Welsh, "Opening and Closing Les Misérables", in Harold Bloom, ed. , Victor Hugo: Modern Critical Views (NY: Chelsea House, 1988), 155; Vol. 5, Book 1, Chapter 20
  4. "Read the Ten Longest Novels Ever Written". Amazon.com. Retrieved 31 December 2012.
  5. Les Miserables – Books by Victor Hugo". Penguin Group (USA). 3 March 1987. Retrieved 30 December 2012.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ ۶٫۷ ۶٫۸ هوگو، ویکتور (۱۳۹۲بینوایان، ترجمهٔ حسینقلی مستعان، تهران: امیرکبیر، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۴۱۸-۰
  7. Behr, Complete Book, 39-42
  8. A. F. Davidson, Victor Hugo His Life And Work (J.B. Lippincott, 1929), Kindle Location 4026, 4189
  9. Victor Brombert, "Les Misérables: Salvation from Below," in Harold Bloom, ed. , Modern Critical Views: Victor Hugo (Chelsea House, 1988), 195
  10. Brombert, "Salvation from Below," 195-7
  11. Morton, James (2004). The First Detective: The Life and Revolutionary Times of Vidocq, Criminal, Spy and Private Eye. NY: Overlook Press. pp. ??.
  12. Edward Behr, The Complete Book of Les Miserables (Arcade, 1993), 29
  13. Victor Hugo, Things Seen, vol. 1 (Glasgow and NY: George Routledge and Sons, 1887), 49–52. The chapter is title "1841. Origin of Fantine". Behr quotes this passage at length in Behr, Complete Book, 32-6.
  14. Victor Hugo, Choses vues: nouvelle série (Paris: Calman Lévy, 1900), 129–30
  15. Behr, Complete Book, 29-30
  16. Behr, Complete Book, 32
  17. Robb, Graham (1997). Victor Hugo: A Biography. NY: W.W. Norton. pp. 173–4.
  18. Robb, Graham (1997). Victor Hugo: A Biography. NY: W.W. Norton. pp. 273–6.
  19. "Personalities.". New York Times. 10 April 1860. Retrieved 3 January 2013.
  20. Behr, Compete Book, 38
  21. La réception des Misérables en 1862 – Max Bach – PMLA, Vol. 77, No. 5 (December 1962)
  22. "les miserables, victor hugo, First Edition, 1862". ABE Books. Retrieved 21 January 2013.
  23. http://groupugo.div.jussieu.fr/groupugo/doc/97-03-22Bouchet.pdf
  24. dealCOM, "Publications et écrit – CULTURESFRANCE". Adpf.asso.fr. Retrieved 15 October 2009.
  25. Letter of G. Flaubert to Madame Roger des Genettes – July 1862 Archived 30 October 2013 at the Wayback Machine.
  26. Hyslop, Lois Bee (October 1976). "Baudelaire on Les Misérables". The French Review 41 (1): 23–9.
  27. Réception des Misérables en Grèce by Marguerite Yourcenar
  28. Réception des Misérables au Portugal
  29. Victor Hugo at Encyclopædia Britannica (accessed 29 November 2012)
  30. تاریخ ترجمه ادبی از فرانسه به فارسی/ محمدجواد کمالی، انتشارات سخن‌گستر و معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد مشهد، ۱۳۹۲
  31. دیدار خامنه‌ای با هنرمندان؛ تلفیق رهبری مکتب با توهم شاعری
  32. Haven, Tom De (28 July 1995). "Cosette, Book Review, Entertainment Weekly". Entertainment Weekly. Archived from the original on 23 September 2011. Retrieved 15 October 2009.
  33. Willsher, Kim (31 January 2007). "Heir of Victor Hugo fails to stop Les Mis II". The Guardian. UK. Retrieved 15 October 2009.
  34. "French Court decides on the sequel of Les Miserables". EDRI. Archived from the original on 20 May 2010. Retrieved 15 October 2009.
  35. "French court allows Les Miserables sequel". Reuters. 19 December 2008. Retrieved 15 October 2009.
  36. Riding, Alan (29 May 2001). "Sequel to 'Les Misérables' Causes Legal Turmoil". The New York Times. Retrieved 15 October 2009.
  37. "A Little in Love". Retrieved 5 October 2014.
  38. Jones, Jr., William B. (2011). Classics Illustrated: A Cultural History. Jefferson, North Carolina: MacFarland & Company. pp. 33, 39–40.
  39. "Cirque du Freak's Arai Launches Manga of Les Misérables Novel". Anime News Network. 13 July 2013. Retrieved 22 August 2013.
  40. "Manga Classics Previews Now Available! Pride & Prejudice and Les Miserables!". 3 July 2014. Archived from the original on 2 April 2015. Retrieved 27 March 2015.
  41. "BFI Film & TV Database: Credits for Edwin S. Porter". Archived from the original on 17 October 2013. Retrieved 14 October 2013.
  42. Behr, Edward (1989). The Complete Book of Les Miserables. NY: Arcade. p. 151.
  43. The Galley-Slave در بانک اطلاعات اینترنتی فیلم‌ها (IMDb)
  44. Les Misérables, Part 2: Fantine در بانک اطلاعات اینترنتی فیلم‌ها (IMDb)
  45. "Les Miserables" (PDF). Archived from the original (PDF) on 17 اكتبر 2013. Retrieved 14 October 2013. {{cite web}}: Check date values in: |archive-date= (help)
  46. ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ "BBC Genone Project". Retrieved 25 October 2014.
  47. "The Mercury Theatre on the Air". Mercurytheatre.info. Retrieved 15 October 2009.
  48. "Les Misérables – 1937 Radio Program (US)". PontAuChange.com. Archived from the original on 15 July 2011. Retrieved 2 June 2010.
  49. "Broadcasting". The Times (London, England). 7 January 1939.
  50. "Les Misérables – Lux Radio Theater 1952". PontAuChange.com. 22 December 1952. Archived from the original on 11 July 2011. Retrieved 2 June 2010.
  51. "Les Miserables – CBS Radio Program". PontAuChange.com. Archived from the original on 28 May 2010. Retrieved 2 June 2010.
  52. "The Official Roger Allam Fan Site". Rogerallam.co.uk. 5 April 2004. Archived from the original on 10 June 2009. Retrieved 15 October 2009.
  53. "Les Misérables – BBC4 Radio Serial (UK)". PontAuChange.com. Archived from the original on 15 July 2011. Retrieved 2 June 2010.
  54. Les Miserables (Radio Theatre): Victor Hugo, Focus on the Family: Books. Amazon.com. ISBN 978-1-58997-394-7. Retrieved 26 December 2012.
  55. "Les Misérables de Victor Hugo, Feuilleton en 14 épisodes". Retrieved 14 January 2016.
  56. ۵۶٫۰ ۵۶٫۱ "A dictionary of the drama; a guide to the plays, play-wrights, players, and playhouses of the United Kingdom and America, from the earliest times to the present". Retrieved 21 July 2013.
  57. MacCabe, Colin; et al. (2011). True to the Spirit: Film Adaptation and the Question of Fidelity. NY: Oxford University Press. p. 28.
  58. "Les Miserables". The Era (London, England). 30 December 1899. Archived from the original on 2 October 2019. Retrieved 14 April 2016.
  59. "This Monday Evening". National Republican (Washington, District of Columbia). 19 January 1863. Archived from the original on 2 October 2019. Retrieved 14 October 2013.
  60. "History Of The New York Stage". Retrieved 14 October 2013.
  61. "The Stage History of Les Miserables". Aris's Birmingham Gazette. 26 October 1867. Retrieved 14 January 2015.
  62. "The Yellow Passport". Retrieved 21 July 2013.
  63. "The Man of Two Lives! - Victorian Plays Project" (PDF). Archived from the original (PDF) on 6 March 2014. Retrieved 5 March 2014.
  64. "The Stage History of Les Miserables". The New York Times. 30 December 1906. Archived from the original on 2 October 2019. Retrieved 14 October 2013.
  65. "The Stage History of Les Miserables". The New York Times. 30 December 1906. Archived from the original on 2 October 2019. Retrieved 14 October 2013.
  66. "Annals of the Theatre royal, Dublin, from its opening in 1821 to its destruction by fire, February, 1880; with occasional notes and observations". Retrieved 21 July 2013.
  67. ۶۷٫۰ ۶۷٫۱ ۶۷٫۲ "Fax correspondence from Twentieth Century-Fox Film Corporation regarding the copyright status of the title Jean Valjean, Jan 1955". Retrieved 14 October 2013.[پیوند مرده]
  68. "Jean Valjean". Retrieved 22 July 2013.
  69. "The Stage encyclopaedia; a bibliography of plays". Retrieved 21 July 2013.
  70. "LES MISLRABLES IN PANORAMIC MELODRAMA; Lackaye Slices Hugo to Make a Manhattan Holiday. The Result is Interesting The Law and the Man Transfers to the Stage Many Incidents of Jean Valjean's Career" (PDF). The New York Times. 21 December 1906.
  71. "Jean Valjean from: Modern Prose And Poetry; For Secondary Schools Edited With Notes, Study Helps, And Reading Lists by Margaret Ashmun, M.A. Houghton Mifflin Company". Retrieved 22 July 2013.
  72. "Plays". The Interscholastic Leaguer, Texas. November 1938. Retrieved 14 October 2013.[پیوند مرده]
  73. ۷۳٫۰ ۷۳٫۱ "Les Miserables". Dramaticpublishing.com. Archived from the original on 7 February 2012. Retrieved 30 May 2011.
  74. "Red Shift Reviews". Retrieved 14 October 2013.
  75. "Les Miserables: A Story of Grace". Spiritualtwist.com. Archived from the original on 25 June 2011. Retrieved 30 May 2011.
  76. "The South Devon Players Theatre & Film Company - Theatre & film company, with casting agency, based in Brixham, Devon, England". The South Devon Players Theatre & Film Company. Archived from the original on 27 March 2014. Retrieved 15 January 2016.
  77. "Victor Hugo's 'Les Miserables' at Montreuil". Theotherside.co.uk. 5 April 2000. Archived from the original on 13 May 2010. Retrieved 30 May 2011.
  78. "Les Miserables: The Game Of The Book". Lesmisgame.com. 23 March 2009. Archived from the original on 16 February 2013. Retrieved 30 May 2011.
  79. "Les Miserables: The Game of the Book". Tigsource.com. 20 June 2009. Retrieved 30 May 2011.
  80. "ArmJoe's Official Site". Takase.syuriken.jp. Retrieved 30 May 2011.
  81. ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ "GamerWiki's ArmJoe page". Gamerwiki.com. Archived from the original on 11 July 2011. Retrieved 30 May 2011.
  82. ۸۲٫۰ ۸۲٫۱ ۸۲٫۲ "Les Miserables: the Arm Joe fighting game". Lesmisgame.com. Archived from the original on 1 October 2010. Retrieved 30 May 2011.
  83. "Mastertronic". mastertronic.com. Archived from the original on 25 November 2014. Retrieved 15 January 2016.

پیوند به بیرون

[ویرایش]