اومید > اومید's Quotes

Showing 1-29 of 29
sort by

  • #1
    هوشنگ ابتهاج
    “هرگز ز دل امید گل آوردنم

    نرفت

    این شاخ خشک

    زنده به بوی بهار "تو"ست”
    هوشنگ ابتهاج

  • #2
    Keri Hulme
    “I am not a person to say the words out loud / I think them strongly, or let them hunger from the page.”
    Keri Hulme

  • #3
    Albert Camus
    “تنها يک مساله اساسي فلسفی وجود دارد و آنهم خودکشی ست . تشخيص اينکه زندگی ارزش زيستن دارد يا به زحمت زيستنش نمی ارزد , در واقع پاسخ صحيحي است به مساله اساسی فلسفه . باقی چيزها : مثلا اينکه جهان دارای سه بعد و عقل دارای نه يا دوازده مقوله است مسايل بعدی و دست دوم را تشکيل می دهد .



    آلبر كامو

  • #4
    Johann Wolfgang von Goethe
    “من هرگز در حسرت بال پرندگان نخواهم بود. جذبه های جانم، از کتابی به کتاب دیگر و از صفحه ای به صفحه ی دیگر مرا به جاهای بسیار دورتر می برند.”
    Johann Wolfgang von Goethe, Faust

  • #5
    John Green
    “Saying 'I notice you're a nerd' is like saying, 'Hey, I notice that you'd rather be intelligent than be stupid, that you'd rather be thoughtful than be vapid, that you believe that there are things that matter more than the arrest record of Lindsay Lohan. Why is that?' In fact, it seems to me that most contemporary insults are pretty lame. Even 'lame' is kind of lame. Saying 'You're lame' is like saying 'You walk with a limp.' Yeah, whatever, so does 50 Cent, and he's done all right for himself.”
    John Green

  • #6
    Edgar Allan Poe
    “I have absolutely no pleasure in the stimulants in which I sometimes so madly indulge. It has not been in the pursuit of pleasure that I have periled life and reputation and reason. It has been the desperate attempt to escape from torturing memories, from a sense of insupportable loneliness and a dread of some strange impending doom.”
    Edgar Allan Poe

  • #7
    Edgar Allan Poe
    “There is no exquisite beauty… without some strangeness in the proportion.”
    Edgar Allan Poe

  • #8
    “دریغ مدت عمرم که بر امید وصال, به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق,
    چگونه باز کنم بال در هوای وصال, که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فرق,
    بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود, ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق,”
    حافظ شيرازي, غزليات حافظ شيرازي

  • #9
    Carl Sandburg
    “I don't know where I'm going, but I'm on my way.”
    Carl Sandburg

  • #10
    “افسوس که زندگی, هرگز به رویاها و خنده های بلندمان, قد نمیدهد”
    احمد کایا

  • #11
    Forugh Farrokhzad
    “زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصله‌ی رخوتناک دو همآغوشی”
    فروغ فرخزاد / Forough Farrokhzad, تولدی‌ دیگر

  • #12
    “آدم‌ها می‌آیند
    زندگی می‌کنند
    می‌میرند
    و می‌روند
    اما
    فاجعه‌ی زندگی تو
    آن هنگام آغاز می‌شود
    که آدمی می‌ميرد
    اما
    نمی‌رود
    می‌ماند
    و نبودنش در بودن تو
    چنان ته ‌نشین می‌شود
    که تو می‌میری در حالی که زنده­‌ای
    و او زنده می‌شود در حالی که مرده است

    از مزار که بازگشتی
    قبرستان را به خانه نیاور”
    آزاده طاهايي / Azadeh Tahaei

  • #13
    “The difference between sex and love is that sex relieves tension and love causes it.”
    Woody Allen
    tags: sex

  • #14
    قیصر امین‌پور
    “در بند خویش بودن معنای عشق نیست
    چونان که زنده بودن معنای زندگی”
    قیصر امین پور

  • #15
    “کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
    کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی؟”
    حافظ شیرازی

  • #16
    Sherko Bekas
    “اگر
    از ترانه‌های من اگر
    گل را بگیرند
    یک فصل خواهد مرد
    اگر عشق را بگیرند
    دو فصل خواهد مرد
    و اگر نان را
    سه فصل خواهد مرد
    اما آزادی را
    اگر از ترانه‌های من،
    آزادی را بگیرند
    سال، تمام سال خواهد مرد.”
    شیرکو بیکس

  • #17
    هوشنگ ابتهاج
    “دردا و دریغا که در این بازی خونین
    بازیچه ی ایام دل آدمیان است”
    هوشنگ ابتهاج

  • #18
    شمس لنگرودی
    “خلاصه بهاری دیگر
    بی حضور تو
    از راه می رسد،...

    و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست
    روزگار است،”
    شمس لنگرودی

  • #19
    فاضل نظری
    “ناگزیر از سفرم
    بی سر و سامان چون باد
    به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد”
    فاضل نظری, گزینه اشعار فاضل نظری

  • #20
    Nader Ebrahimi
    “هلیا! احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آنکه دو انگشت بر او باشد، انگشت بر می‌دارم. بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست از دست برود.”
    Nader Ebrahimi, بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

  • #21
    Gore Vidal
    “How marvelous books are, crossing worlds and centuries, defeating ignorance and, finally, cruel time itself.”
    Gore Vidal, Julian

  • #22
    Randa Abdel-Fattah
    “در اردوگاه بودم که صدای این زن را شنیدم، نخست وزیرشان که اسمش را به خاطر نمی آورم گفت:" چیزی به نام فلسطینی وجود ندارد. این موجودات ".وجود خارجی ندارند
    آن شب در حالی به خواب رفتم که تب داشتم. حرف های او مرا مسموم کرد حیات. من وجود داشتم حیات. من زنده بودم!”
    Randa Abdel-Fattah, Where the Streets Had a Name

  • #23
    سیدعلی صالحی
    “تلخ منم،

    همچون چای سرد

    که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.

    تلخ منم؛

    چای یخ

    که هیچکس ندارد هوسش را”
    سید علی صالحی / Ali Salehi

  • #24
    احمد شاملو
    “راست است که صاحبان دل های حساس نمی میرند...بی هنگام ناپدید میشوند”
    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #25
    Samuel Beckett
    “خودم را در آغوش گرفته ام! نه چندان با لطافت نه چندان با محبت اما وفادار .. وفادار”
    ساموئل بکت

  • #26
    “دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلت / سببی ساز خدایا که پشیمان نشود”
    حافظ شیرازی

  • #27
    “آن سوتر از تمامی قول و قرارها
    پاییز را قدم زده ام بی تو بارها...

    امروز،....،چندم اذر،خیال کن
    داری قرار با من دل بیقرار...ها

    قلیان و چای،طعم غزل بر لبان من
    چشم تو شاه بیت همه شاهکارها

    یک شب بیا تو با چمدانی پر از سلام
    در ازدحام مبهم سوت قطارها

    باز آن نگاه مخملی نخ نمای را
    چون گل بدوز بر تن ما وصله دارها...

    ما خسته ها،فناشده ها،دلشکسته ها..
    ما بدقواره ها،یله ها،بدبیارها...”
    محمدحسین بهرامیان

  • #28
    Simin Daneshvar
    “سرپرست جدید گفت: «می‌دانید زمین اصالت دارد. واقعی است. خیالی و رویائی نیست. ابری و بادی و اثیری نیست. جسم دارد. پاها روی جای سختی قرار می‌گیرد. نه این‌که همه چیز و همه کس پا در هوا باشد.»”
    Simin Daneshvar

  • #29
    “همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کف
    به امید آن که روزی به شکار خواهی آمد”
    امیرخسرو دهلوی



Rss