بیژن عبدالکریمی (متولد ۱۳۴۲ در تهران) فیلسوف ایرانی و دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال است. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه فلسفه هایدگر، فلسفه فرهنگ و فلسفه سیاسی است. او همچنین بر بازخوانی سنت فکری متفکرانی همچون علی شریعتی و احمد فردید تأکید میکند عبدالکریمی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد فلسفه را به ترتیب در سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۷۳ در دانشگاه تهران به پایان رساند و در سال ۱۳۸۰ از دورهٔ دکتری فلسفه در دانشگاه اسلامی علیگر فارغالتحصیل شد.
تألیف تفکر و سیاست: نسبت مابعدالطبیعه و فلسفه سیاسی در افلاطون، بیژن عبدالکریمی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶ هایدگر و استعلا: شرحی بر تفسیر هایدگر از کانت، بیژن عبدالکریمی، تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۹۲ (چاپ اول ۱۳۸۱) رهاییبخشی یا سلطه: نقدی بر نظام آموزش و پرورش ایران، بیژن عبدالکریمی و محمدعلی محمدی، تهران: انتشارات نقد فرهنگ، ۱۳۸۱ مونیسم یا پلورالیسم: واکاوی هستیشناسی یک نظریه اجتماعی (تحلیل و نقد دیدگاه داریوش شایگان در افسونزدگی جدید)، داریوش شایگان، بیژن عبدالکریمی، رضا داوری اردکانی، مسعود پدرام و محمدمهدی مجاهدی، تهران: مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها، ۱۳۸۳ قصه من و تو (مجموعه شعر)، بیژن عبدالکریمی، تهران: انتشارات نقد فرهنگ، ۱۳۸۰ ما و پستمدرنیسم: نقد و بررسی گفتمان پستمدرنیسم در ایران، بیژن عبدالکریمی و محمدعلی محمدی، تهران: جهاد دانشگاهی، ۱۳۸۴ هگل یا مارکس: نقدی بر جریان روشنفکری ایران، بیژن عبدالکریمی و محمد رضایی، تهران: انتشارات نقد فرهنگ، ۱۳۸۴ نگاهی دوباره به مبانی فلسفه سیاسی شریعتی: تاملی بر پارادوکس دمکراسی متعهد، بیژن عبدالکریمی، تهران: نشر اشراقیه، ۱۳۶۸ شریعتی و سیاستزدگی، بیژن عبدالکریمی، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷ ما و جهان نیچهای، بیژن عبدالکریمی، تهران: انتشارات علم، ۱۳۸۷ هایدگر در ایران، بیژن عبدالکریمی، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۹۲ شریعتی و تفکر آینده ما، بیژن عبدالکریمی، تهران: نقد فرهنگ، ۱۳۹۳
این کتاب جلد اول از مجموعهٔ دو جلدی از مقالات عبدالکریمی است که جلد اولش در 486 صفحه منتشر شده است. در این مقالات عبدالکریمی در سه موضوع اصلی صحبت میکند: ۱) نقد شهید مطهری، ۲) نقد اندیشهٔ ایجاد علم دینی در ایران، و ۳) نقد تئولوژی و دعوت به تفکر آنتولوژیک.
این کتاب خیلی فنی است و هر چه بگویم ممکن است اصل مطلب را خراب کند. اما کلیتش این است که از دید نویسنده آن است که اساساً رویکرد تئولوژیک به امور جدید راه به جایی نمیبرد. در واقع این نوع تلقی و نقد امور امروز باعث توقف اندیشیدن پویا در جامعه میشود. قصه آن است که بسیاری از مسائل دنیای امروز حاصل تفکر متافیزیک یونانی است. امر تئولوژیک که بر اساس علم کلام است رویکرد نصمحور دارد و اصل موضوعهای را پذیرفته است که باید هر طور شده به آن برگردد. اما تفکر متافیزیک که ریشه در یونان دارد، دارای تفکری خودبنیاد است که به جهان بماهو موجودی نگاه میکند که اجازهٔ کنکاشی بیمرز برای آن وجود دارد. عبدالکریمی اعتقاد دارد که راه سومی هم وجود دارد که آن ملهم از تفکر هایدگر و تفکر آنتولوژیک است. تفکر متافیزیک خودبنیاد است و انسان را محور قرار میدهد، اما تفکر تئولوژیک نصمحور است و حتی سنتهای تاریخی-فرهنگی را معیار و سنجه میگذارد. در مقابل اینها، تفکر آنتولوژیک آن است که پدیدارشناسانه و بدون خودبنیادی با هستی مواجه میشود و سعی میکند در تماس با مسائل راه به حقیقت ببرد (شک ندارم در همین چند خطی که نوشتم چندین غلط گزارهای وجود دارد!). به قول عبدالکریمی، تئولوژی در دفاع از ایمان است اما فلسفه (متافیزیک) در دفاع از اعیان. گویی دو آدم با دو نگاه از بیخ متفاوت بخواهند با هم گفتگو کنند که مفاهمهای در میان نخواهد بود.
یادآوری یک نکتهٔ اساسی لازم است: پایان تئولوژی به معنای پایان دین نیست؛ بلکه به معنای پایان نحوهٔ نگاه الهیاتی به جهان است. در این صورت، جهان آنگونه که هست تفسیر نمیشود، بلکه آنگونه که باید باشد تفسیر میشود (تفکر ایدئولوژیک) .
«ایدهٔ اصلی در طرح گذر از تئولوژی به آنتولوژی دعوت به نوعی تلاش و مبارزه برای آزادسازی حقیقتی متعالی و استعلایی است، یعنی رهایی بخشیدن و آزادسازی حقیقتی فراتاریخی و اصیل از زندان همهٔ باورها و نظامهای غیراصیل، صوری، تاریخی، قومی، نژادی و جغرافیایی…» (ص ۳۹۱)
در دیدگاه آنتولوژیک تفکر خودبنیاد نیست، بلکه «امر احاطهکننده»ای در میان است (وجود فینفسه یا امر استعلایی). نحوهٔ تحقق هستی انسان حاصل رویدادگی و قدرت استعلا (فراروی) از این رویدادگی است. هستی انسان قائم به عالم و امکانات از پیش تعیینشدهای است که وی را احاطه کرده است. بدون این امکانات نحوهٔ هستی آدمی از اساس تحقق نمییابد. (تلخیص از ص ۴۵۱)
در نقد علم دینی، عبدالکریمی نخست با زیر سؤال بردن استدلالهای طرفداران علم دینی، آن براهین را ضعیف و بیاساس میداند و سپس این هشدار را میدهد که نتیجهٔ این کار چیزی جز سکولاریسم نیست شبیه کاری که کلیسا با مسیحیت کرد.
نقدهای عبدالکریمی به شهید مطهری که در شبکهٔ چهار تلویزیون بوده و در این کتاب مکتوب شده، بسیار خواندنی است.
در مجموع مطالعهٔ این کتاب مرا مجاب کرد که جلد دوم و دیگر کتابهای عبدالکریمی را بخوانم. البته برای کسانی که در مورد بنبستهای تفکر در ایران امروز دغدغه دارند. در این کتابها خبری از حرفهای روزمره نیست و بحثها فنی و درازدامن است.
عبدالکریمی میکوشد در این کتاب سه نکته زیر را توضیح دهد و بسیار بصیرتهای عمیقی را در این راه ایجاد میکند: ۱- آبشخور و منشأ پیدایش ایدهٔ علوم انسانی اسلامی مبتنی بر یک سلسله سوتفاهم و ابهامات و نیز ناخودآگاهی نسبت به سرشت علوم انسانی جدید و همچنین نسبت به حقیقت خود اسلام است. ۲- ایدهٔ علوم انسانی اسلامی یک ایدهٔ خودمتناقض است. ۳- تلاش برای تحقق ایدهٔ علوم انسانی اسلامی نتایجی بر خلاف آنچه طرفداران این ایده قصد کردهاند، به بار خواهد آورد؛ یعنی به جای اینکه به اسلامی شدن جامعه و علوم انسانی جدید منجر شود، روند سکولاریزاسیون را در جامعهْ ایرانی افزایش داده، اسلام را بیش از پیش امری کاملاً انسانی، یعنی بشری، عرفی،ناسوتی و سکولار خواهد کرد.
تقسیم بندی عقلانیت به سه دسته متعارف و متافیزیک و تئولوژیک توسط عبدالکریمی بستر مناسبی ایجاد کرده است برای فهم چرایی کندی جریان اندیشیدن در تاریخ اندیشه ما. با مطالعه این کتاب که در واقع نقدی بر روش فلسفه اسلامی برای حل تعارض به وجود امده از برخورد سنت های مختلف تاریخی است میتوان به این نتیجه رسید که همیشه راه حل وحدت بخشی به مقوله های متفاوت راه حل مناسبی برای حل بحران نیست.