او با مدرک لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشتهٔ فلسفه و سینما در دانشگاه سوربن به فرانسه رفت. وی پیشهٔ ادبی خود را از دههٔ ۱۳۴۰ و با چاپ داستانهای خود در مشهد آغاز کرد. وی که از بیماری سرطان رنج میبرد بعد از دو بار اقدام ناموفق به خودکشی، سرانجام در ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۷۵ در روستای جواهرده رامسر، خود را از درختی حلقآویز کرد.
آثار: * سفر ناگذشتنی * دو منظره * چهارراه * تالارها * شبهای تهران * خانه ادریسیها
چهار اثر نخست در مجموعهای با نام با غزاله تا ناکجا در سال ۱۳۷۸ توسط نشر توس منتشر شدهاست. کتاب خانه ادریسیها سه سال پس از مرگ غزاله، جایزه بیست سال داستاننویسی را از آن خود کرد.
دو منظره داستان فراز و فرودهای زندگی مهدی رو روایت میکنه، اینکه چطور سعی میکنه با چنگ زدن به آدمهای بیرونی عقدهی حقارت درونی خودش رو جبران کنه و هربار شکست میخوره اما سرانجام دل به انقلاب میده و انگاری همون به رستگاری میرسونتش. من اصلا با نثر ارتباط برقرار نکردم جز چند توصیف بدیع انگشتشمار، کل متن بیش از هرچیز شبیه گزارشی بود از مهدی نامی به یک شخص یا سازمان.
هنوز در ادبیات داستانی معاصر فارسی گشت و گذار چندانی نکرده ام و اشراف نسبی که به دنیای شعر دارم در قصه و داستان و رمان فارسی لنگ می زند . قبلن اسم غزاله علیزاده را به واسطه ی ازدواج با بیژن الهی و همچنین خودکشی و زندگی عجیبش شنیده بودم و نام او را در تقدیم نامه ی برخی اشعار و آثار هنری دیده بودم
این اولین کتابی از اوست که به توصیه ی بابک احمدی خواندم
گمانم این کتاب که جزو آثار شاخص داستانی معاصر باشد و زبان زنانه ی از کار درامده ای هم دارد. و حالا کمی با این ژانر ادبیات اجتماعی و زبان زنانه ی آن آشنا هستم
شاخصه های اصلی و برجسته ی این کتاب در سطح زبان عبارتند از
بازیگوشی و پرش های سرخوشانه که گاه خواننده را غافلگیر و اغلب حس خوشایندی در پی دارد
استفاده از زبانی نیمه ادبی که خاص نویسنده است و شبیه دیگران نیست مثلن
"نخستین ایام ، صرف دید و بازدید با خویشان شد ، و کوششی برای انس. طلیعه نرم نرم به مهدی عادت کرد و هفته ی بعد ، از ترس پچپچه ها با او درآمیخت. کاری که بر خلاف تصورات گذسته، نفرت و ترس او را بر نیانگیخت ، اما بیحالت بود ، و تهی از شور"
و همچنین توصیفات عینی فراوان که ذهن خواننده را با جزییات و حالات فراوانی درگیر می کند
در مورد سایر عناصر داستانی هم ریتم و درونمایه خوبی دارد و ایراد مهمی نمی توان پیدا کرد
کتاب حول شخصیتی بنام مهدی شکل میگیرد که ملال تمام زندگیاش را شکل داده است. از متن کتاب: جملات او ملالآور بود.چرا که عمر را بدون حادثه طی کردهبود و مردم گاه کلامش را میگسستند و پی کار خود میرفتند. ص90
در مورد "بانوان نویسنده" در وبلاگ گودریدز، یک مطلب کلی نوشته ام و تا اندازه ای به همه ی آثارشان اشاره کرده ام، پس نیازی به "ریویو"ی جداگانه نیست، اگر مایلید، اینجا را بخوانید؛ http://www.goodreads.com/author_blog_...
الترجمة رائعة وفكرة جميلة عن الادب الفارسي فكرة الرواية شخص يعمل مع والده يقرر الدراسة في مشهد يحب فتاة ويقرر الزواج منها يعارض والده ثم يرضخ له يرزق ببنت يتم اختيار الاسم من قبل الاب ترفض الزوجة وتسميها هي مما يسبب قطع بين الابن ووالده تكبر الفتاة وتشارك في الثورة ضد الشاة وغيره من احداث كثيرة
آشنایی با غزاله علیزاده برای من از طریق پادکست "چنین شد" حاصل شد و اینکه از این اثر شروع کردم به علت نقل قولی از آیدین آغداشلو در همین کتاب بود که گفته بود دومنظره را بیش از خانه ادریسی ها دوست داشته. دومنظره بیش از اینکه شبیه کتابی باشد که من خریده ام شبیه آثاری است که هنگام کودکی در کتابخانه مادرم پیدا میشد و البته شدیدا هم مرا یاد او انداخت. درباره خود کتاب اول اینکه پرتره زندگی انسانها و در این مورد مهدی و طلیعه، عموما برای من بیرون غمانگیز و حتی هراسانگیز است و به طور کل مفاهیم پیری، مرگ، فرزند، ازدواج و .. همگی هرچند آشنا اما دور از تجربه شخصی من هستند و به همین خاطر همواره اضطرابی خفیف را هنگام خوانش این آثار تجربه میکنم. دوم که نکته ای بی اهمیت که هنگام مطالعه این داستن کشف کردم. علاقه شدیدم به جوامع فشرده تر و یکدست تر است که در ادبیات فارسی نمونه آن را بیشتر دیدهام و نزدیکی ان با خاطراتم از دنیای کودکیم به همراه احساس نوستالژی احساسی مثبت در من ایجاد میکند (مثالش میشه مثلا فضای کافه نادری، جامعه ارامنه در کارهای پیرزاد و ..)
چند چیز دیگه شاید نوشتم اما فعلا باید برم مامانمو برسونم به مهمانیش چون دیرش شده
هذه الرواية هي أول تجربة لي للأدب الإيراني، رشحها لي الموظف في دار مرايا في معرض الرياض للكتاب عام ٢٠٢٢، وبعد قرائتي اليوم لها أشكره على الترشيح.. تبدأ هي رواية مترجمة من الفارسية وتبدأ بمشهد لعائلة إيرانية من الطبقة المتوسطة في إيران في السبعينات، ورغم أن المقدمة أوحت لي أن الرواية ستتشعب إلى أكثر من شخصية رئيسية إلا أنها تتكلم عن شخصية رئيسية واحدة وهو بطل الرواية مهدي الذي سمي مهدي تيمناً بالمهدي المنتظر، إختيار الاسم له دلالات كثيرة حيث يبدو أن الوالدين توسما فيه الكثير نظرًا لتاريخ ولادته المتزامن مع ذكرى ولادة المهدي المنتظر، وأحلام والدته المبشرة، الرواية من أولها لآخرها عن مهدي الذي سمّته المؤلفة في البداية بالسيد عاطفي رغم أننا عرفنا أنه سمي مهدي منذ الولادة، ولعل عاطفي هو اسم العائلة إلا أنه كان من الأفضل توضيح ذلك خلال السياق. هناك شخصية شبه رئيسية في الرواية وهي طليعة "اسم جميل" زوجة مهدي، مهدي في الرواية ينطبق عليه شطر أغنية عبدالحليم حافظ "على حِسب الريح ماتودي الريح ماتودي.. وياها أنا ماشي ماشي ولا بيدّي" فهو شبه معدوم الشخصية نتيجة لتربية والده القاسية وبخله العاطفي والمادي، يتطلع دائمًا لكسب رضا الآخرين عبر تقليدهم و تشرب خياراتهم كالاسفنج ، سواء زملاء الكلية أو الزوجة أو حتى الابنة، تبدو لي الرواية هي رحلة مهدي للبحث عن هوية تشبهه عِوضًا عن تلك التي أعدمها والده الشيخ الكبير، وخلال هذه الرحلة يمر بالعديد من التقلبات الفكرية والعاطفية التي لاتستند على وعي متين، كما نرى أنه يحب الشقراوات وأختار زوجته الشقراء لقوة بدنها وجمالها وقوة شخصيتها وهو مايفتقده في ذاته، ورضي أن يعيش معها في الظل كما ستعرفون من الرواية، خلفية الرواية التاريخية هي تحولات إيران السياسية خلال حكم الشاه رضا بهلوي والثورة الإيرانية، كما تعّلمنا الرواية بعض مكونات البيئة الإيرانية الجميلة، وبعض الأطباق التي يبدو من الوصف أنها لذيذة، في حال قررت قراءة الرواية سيكون من الجميل أن تستعين بمحرك البحث وتبحث عن اسماء الاشياء الواردة في الرواية، وقبل أن أختم مراجعتي علي أن أشيد بجمالية السرد في الرواية وهو ما أكسبها طابعًا مميزًا.
تقييمي للرواية: ثمانية من عشرة. الناشر: دار مرايا الصحفات: ١٤٨ المؤلف: غزالة علي زادة. المترجم: محمد حمادي.
القصه عن الحياه في إيران في عهد الشاه. قصه حب شاب و زواجه و حياته ككل. القصه ليست ممله بقدر افتقارها للمشاعر. قراءتها تحس كأنك ترى نشره إخباريه عن شخص.