Jump to ratings and reviews
Rate this book

راهی و آهی

Rate this book
منتخب 7 دفتر شعر:سراب ، شبگیر ، زمین ، چند برگ از یلدا ، یادگار خون سرو ، سیاه مشق ، راهی و آهی

352 pages, Paperback

Published January 1, 2006

Loading interface...
Loading interface...

About the author

هوشنگ ابتهاج

22 books592 followers
معروف به ه. الف. سایه. او در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ درگذشت. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. ابتهاج سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌های او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده‌است. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.
او همچنین از مهمترین شاعران سیاسی اجتماعی روزگار خود بود. بسیاری از شعرهای او علیه استبداد دوران پهلوی سروده شده بودند. ابتهاج پس از قتل عام ۱۷شهریور در اعتراض به رژیم پهلوی از مدیریت رادیو استعفا داد

آثار
سایه هم در آغاز چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود را با پیروی از شهریار؛ دنبال کرد.

سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره‌است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزل‌های خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می‌توان گفت تعدادی از غزل‌های او از بهترین غزل‌های این دوران به شمار می‌رود.

سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخ‌گوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید می‌آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود. بسیاری از تصنیف‌ها و آوازهای انقلابی گروه چاووش با شعرها و ترانه‌های سایه ساخته شدهاند. از جمله این تصنیف معروف که مربوط به پیروزی انقلاب است:
ایران ای سرای امید

Hooshang Ebtahaj

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
28 (30%)
4 stars
38 (40%)
3 stars
22 (23%)
2 stars
4 (4%)
1 star
1 (1%)
Displaying 1 - 13 of 13 reviews
Profile Image for ZaRi.
2,319 reviews836 followers
Read
September 13, 2015


ارغوان شاخه همخون مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از
دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی
رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی
در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید ؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان کهکبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشتهباش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده
من
Profile Image for Azar.
168 reviews51 followers
July 29, 2013
زندگی

چه فکر می کنی؟
که بادبان شکسته زورق به گل نشسته ایست زندگی؟
درين خراب ريخته
که رنگ عافيت ازو گريخته
به بن رسيده راه بسته ای ست زندگی

چه سهمناک بود سيل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمين و آسمان زهم گسيخت
ستاره خوشه خوشه ريخت
و آفتاب درکبود دره های آب غرق شد.

هوا بد است
تو با کدام باد میروی؟

چه ابر تيره ای گرفته سينهُ تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود.

تو از هزاره های دور آمدی
در اين درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست،
برين درشتناک ديولاخ
زهر طرف طنين گام های رهگشای توست،
بلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ ونام
به خون نوشته نامهُ وفای توست،
به گوش بيستون هنوز
صدای تيشه های توست

چه تازيانه ها که با تو تاب عشق آزمود
چه دارها که با تو گشت سر بلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند.

نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپيده آن شکوفه زارانفجار نور
کهربای آرزوست،
سپيده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست،
به بوی يک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بيفتی از نشيب راه و باز
رو نهی بدان فراز

چه فکر می کنی؟
جهان چه آبگينه شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته می نمايدت.
چنان نشسته کوه در کمين دره های اين غروب تنگ
که راه بسته می نمايدت.

بسان رود
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست اين درنگ درد و رنج،

به سان رود
که در نشيب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
اميد هيچ معجزی زمرده نيست،
زنده باش.
Profile Image for Maryam Hosseini.
160 reviews189 followers
February 10, 2015
برسـان بـاده کـه غــم روی نمـود ای سـاقی
این شـبیـخـونِ بـلا بـاز چـه بود ای سـاقی

حـالیـا نـقــشِ دلِ مـاسـت در آیـیـنه یِ جـام
تـا چـه رنـگ آوَرد ایـن چـرخِ کبــود ای سـاقی

دیـدی آن یـار که بـســتیـم صـد امّـیـد در او
چـون به خـونِ دلِ مـا دسـت گشـود ای سـاقی

تیـره شـد آتـشِ یـزدانیِ ما از دمِ دیـو
گـر چه در چـشـمِ خود انداخـته دود ای سـاقی

تـشــنه یِ خـونِ زمـین اســت فــلک، وین مـهِ نو
کـهـنه داسـی سـت کـه بـس کشــته دِرود ای سـاقی

منّـتی نیسـت اگـر روز و شـبـی بـیـشـم داد
چـه ازو کاسـت و بر من چـه فـزود ای سـاقی

بَـس که شـسـتـیـم به خــونابِ جــگر جــامه یِ جـان
نه ازو تـار به جـامـاند و نه پـود ای سـاقی

حـق به دسـتِ دلِ من بـود که در معـبدِ عشـق
سـر به غـیـرِ تـو نیـاورد فـرود ای سـاقی

این لـب و جـام پـیِ گـردشِ مـی سـاخـته اند
ورنه بـی مـی زِ لـب و جـام چـه سـود ای سـاقی

در فـرو بنـد که چـون سـایه درین خــلوتِ غـــم
با کَسـَم نیسـت سـرِ گـفـت و شـنـود ای سـاقی
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews565 followers
February 8, 2016
پند رودکی

گفتم اگر پدر نتوانست یا
نخواست
من
هموار کرد خواهم گیتی را
فرزند من به عُجب ِجوانی تو این مگوی
من
خواستم ولی نتوانستم
تا خود چه خواهی و چه توانی
عنوان: راهی و آهی - منتخب هفت دفتر شعر: سراب، شبگیر، زمین، چند برگ از یلدا، یادگار خون سرو، سیاه مشق، راهی و آهی، نویسنده: هـ.ا. سایه (هوشنگ ابتهاج)؛ مشخصات نشر: تهران، سخن، 1378، در 352 ص، شابک: 9646961045؛ موضوع: شعر معاصر از شاعران فارسی قرن 20 م
Profile Image for Shadi.
28 reviews
June 5, 2015
چه فکر می کنی ؟

که بادبان شکسته

زورق به گل نشسته ایست زندگی ؟

دراین خراب ریخته

که رنگ عافیت از او گریخته

به بن رسیده راه بسته ایست زندگی ؟

چه سهم ناک بود سیل حادثه

که همچو اژدها دهان گشود

زمین و آسمان زهم گسیخت

ستاره خوشه خوشه ریخت

و آفتاب

در کبود دره های آب غرق شد

هوا بد است

تو با کدام باد می روی ؟

چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را

که با هزار سال بارش شبانه روز هم

دل تو وا نمی شود

تو از هزاره های دور آمدی

در این درازنای خون فشان

به هر قدم نشان نقش پای توست

دراین درشت ناک دیولاخ

ز هر طرف طنین گامهای ره گشای توست

بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام

به خون نوشته نامه وفای توست

به گوش بیستون هنوز

صدای تیشه های توست

چه تازیانه ها

که با تن تو تاب عشق آزمود

چه دارها که از تو گشت سر بلند

زهی شکوه قامت بلند عشق

که استوار ماند در هجوم هر گزند

نگاه کن

هنوز آن بلند دور

آن سپیده

آن شکوفه زار انفجار نور

کهربای آرزوست

سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست

به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن

سزد اگر هزار بار

بیفتی از نشیب راه و باز رونهی بدان فراز

چه فکر می کنی ؟

جهان چو آبگینه شکسته ایست

که سرو راست هم در او

شکسته می نمایدت

چنان نشسته کوه

در کمین دره های این غروب تنگ

که راه بسته می نمایدت

زمان بی کرانه را

تو با شمار گام عمر ما مسنج

به پای او دمی ست

این درنگ درد و رنج

بسان رود

که در نشیب دره سر به سنگ می زند

رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش

از شنیدن صدای شاعر و نوای تار زنده یاد محمدرضا لطفی و ضرب محمد قوی حلم بسیار لذت برم.
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books238 followers
August 13, 2017
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي ست هوا؟
يا گرفته است هنوز ؟
من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است
آفتابي به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست
آنچه مي بينم ديوار است
آه اين سخت سياه
آن چنان نزديك است
كه چو بر مي كشم از سينه نفس
نفسم را بر مي گرداند
ره چنان بسته كه پرواز نگه
در همين يك قدمي مي ماند
كورسويي ز چراغي رنجور
قصه پرداز شب ظلماني ست
نفسم مي گيرد
كه هوا هم اينجا زنداني ست
هر چه با من اينجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابي هرگز
گوشه چشمي هم
بر فراموشي اين دخمه نينداخته است
اندر اين گوشه خاموش فراموش شده

كز دم سردش هر شمعي خاموش شده
یاد رنگيني در خاطرمن
گريه مي انگيزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد مي گريد
چون دل من كه چنين خون ‌آلود
هر دم از ديده فرو مي ريزد
ارغوان
اين چه راز ي است كه هر بار بهار
با عزاي دل ما مي آيد ؟
كه زمين هر سال از خون پرستوها رنگين است
وين چنين بر جگر سوختگان
داغ بر داغ مي افزايد ؟
ارغوان پنجه خونين زمين
دامن صبح بگير
وز سواران خرامنده خورشيد بپرس
كي بر اين درد غم مي گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان كه كبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله مي آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگير
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب كه هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بيرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار مني
ياد رنگين رفيقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
Profile Image for Maryam.
21 reviews3 followers
January 23, 2008
هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست تو ام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که بدست که می سپارندم
Profile Image for Asena.
4 reviews
October 4, 2017
هوای روی تو دا��م نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم
Profile Image for Ali.
120 reviews2 followers
June 10, 2018
چه شرابی تو ؟ ... وه، چه شورانگیز
سر کشیدم تو را و تشنه‌ ترم
Profile Image for Vajihe Nikkhah.
94 reviews4 followers
June 14, 2018
آری آن روز چو می‌رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی‌دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
Profile Image for Zara.
24 reviews2 followers
March 29, 2019
در میان اشک ها پرسیدمش: خوش ترین لبخند چیست؟
شعله ای در چشم تاریکش شکفت، جوش خون در گونه اش آتش فشاند، گفت: لبخندی که عشق سربلند وقت مردن بر لب مردان نشاند.
من زجا برخاستم،
بوسیدمش.
Profile Image for Mohammad Sadegh Rasooli.
537 reviews44 followers
August 12, 2016

مگر درین شب دیرانتظار عاشق‌کش
به وعده‌های وصال تو زنده دارندم


بخشی از «دیباچهٔ خون»


دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم



شعر «شاعر»ا

شبی،
-کدام شب؟
-شبی.

شبی ستاره‌ای دهان گشود
-چه گفت؟
-نگفت، از لبش چکید؟
-سخن چکید؟
-سخن نه، اشک

ستاره می‌گریست
-ستارهٔ کدام کهکشان؟
-ستاره‌ای که کهکشان نداشت

سپیده‌دم که خاک
در انتظار روز خرم است
ستاره‌ای که در غم شبانه‌اش غروب کرد
نهفته در نگاه شبنم است


بخشی از شعر تاسیان

آری آن روز چو می‌رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی‌دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟




Displaying 1 - 13 of 13 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.